نشانه شناسي خداپرستان و تسليم شدگان – پیمان فتاحی

نشانه‏هاي خداپرستان و تسليم‏شدگان

«دين هم مانند انسان است. فقط جسم نيست. روح و جان هم دارد. اما دين و دينداري در اين عصر و براي اكثر انسانها مانند لاشه‏اي بي‏جان و تهي از روح است. لاشه‏اي كه هر روز بر گنديدگي و فرسودگي‏اش افزوده مي‏شود. دين امروزي به پوست و ظاهر محدود شده و در اكثر دينداران، باطناً مرده است و دارنده خود را مردار ساخته. روح و جان دين، عشق و ايمان الهيست. حضور الهي و تجربه ارتباط زنده و پاسخ‏دهنده با خداست. زنده‏پرستي و تسليم يكي بودن است. خداي زنده پاسخ مي‏دهد. زنده اگر خوانده شود پاسخ مي‏دهد و خداي زنده اگر پاسخ ندهد از آنست كه پرستيده نشده… خداپرستان و تسليم‏شدگان نشانه‏ها دارند و خداپرستي به اسم و ادعا و ميراث نيست.

دعايشان پاسخ داده مي‏شود، به هنگام توكل كارگزاري مي‏شوند، از حيات الهي زنده شده‏اند و مرده نيستند و در قلبهايشان آرامش و اطمينان موج مي‏زند. در برابر خداوند تسليم‏اند و به اندازه تسليم خود، خداوند سرنوشت و زندگي را تسليم آنان گردانيده است. تسليم‏شدگان، خدمتگزار خداوند هستند… از دوري خداوند مي‏ترسند و اين تنها ترس آنهاست. نرم و انعطاف‏پذيرند زيرا لطيف‏ترين را، بي‏كران را مي‏پرستند. نگاه آنان يكي را مي‏بيند و يكسان مي‏بيند و تنها بسوي خداوند نظر دارند… حقوق ديگران را رعايت مي‏كنند و به عدالت رفتار مي‏نمايند. به راستي و درستي عمل مي‏كنند و از دروغ دوري گرفته‏اند. در حضور خداوند مانند كودكان‏اند و چون خداوند، بخشنده و مهربان. تكبر در آنان نيست، متواضع‏اند و برتري‏جويي نمي‏كنند. اهل توكل‏اند و امور خود را به خداوند مي‏سپارند. قدرشناسي و رضايت و سپاسگزاري، و صبر و قناعت و انتظار توكل او را واقعيت بخشيده‏اند. توجه‏شان به سوي خداست و ياد خدا و نام خدا زندگي‏شان را پر كرده است. خداوند آنان را حمايت مي‏كند و به وقت لزوم پشتيباني خود را از آنها اعلام مي‏نمايد.

 اينها از نشانه‏هاي تسليم‏شدگان خداپرست است. كساني كه مي‏روند تا با خالق خود…»

برگرفته از كتاب تعاليم حق (الاهيسم – جلد دوم) ـ اثر ايليا «ميم»

ادارۀاديان وزارت اطلاعات به من فشار می آورد شهادت دروغ بدهم(نامه تصویری به رهبر ایران) -قسمت اول

بخش اول از افشاگری های مهندس محمد اصغری نیا (مدیر مسئول نشریه حرکت دهندگان) درباره شگردهای بازجویان دایره مذاهب وزارت اطلاعات در استفاده ابزاری از زندانیان امنیتی، وعده ها و تطمیع های آنان که در سیر برخورد با ایلیا رام الله ( پیمان فتاحی) و جمعیت پیروان وی (الاهیون ایران – جمعیت ال یاسین) از سال 1386 صورت گرفت.
گفتنی است که ایلیا میم تا کنون 4 بار توسط دستگاه امنیتی ایران بازداشت شده و مجموعا 400 روز را در زندان انفرادی و تحت شکنجه های شدید جمسی و روانی به سر برده است.
قسمتهای بعدی این فیلم که در واقع نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی و مربوط به سال 1387 بوده است ظرف روزهای آینده منتشر می شود.

سایت هواداران استاد ایلیا رام الله،وبلاگ آمین1، وبگاه ترویج راستی، وبگاه ضد فرقه ، وبلاگ ضد فرقه، وبلاگ حامیان ایلیا ، وبلاگ طرفداران ایلیا میم، سایت دیده بان ادیان و مذاهب ، وبگاه شاگردان ایلیا، کاوشگر، درون کاوی ،  وبگاه حامیان استاد ایلیا رام الله، الگوی هستی ،ضد فرقه ، وبگاه عصر آگاهی ،  دریچه نور، درون کاوی-2 ،  وبگاه اسرار ماوراء ، طرفداران پیمان فتاحی ، درس های مبارزه-1 ، درس های مبارزه – 2 ، ویکی پدیای فارسی,پیمان فتاحی,دالایی لاما,اوشو,کریشنا مورتی,سای بابا,اکنکار, کانون حقوق بشر ال یاسین(شاخه انگلستان)، سایت ضد فرقه

اطلاعیه شماره ۱۱- بیانیه شاخه برون مرزی حرکت ال یاسین

اطلاعیه شماره 11

بنام خدا

بیانیه شاخه برون مرزی حرکت ال یاسین

ما اعضا و نمایندگان شاخه برون مرزی حرکت ال یاسین و نمایندگان دفاتر منطقه ای خارج از کشور این جمعیت، بدینوسیله به اطلاع عموم می رسانیم که در واکنش به چهارمین دستگیری معلم خود، ایلیا «میم» (پیمان فتاحی) و انتقال ایشان به بند 209 زندان اوین، اقداماتی کوبنده را بلافاصله پس از تایید صحت خبر دستگیری آغاز کرده ایم. پیش از این و طی بیانیه های مشترک سه طیف حمایتی (منصورون، حامیان و حافظان ایلیا میم) به 720 طرح راهبردی اشاره شده بود که از سالگرد دومین دستگیری استاد در دست انجام قرار گرفت. این برنامه ها به لطف الهی به بار نشست و هم اکنون مخزن عظیمی از محصولات طرحهای 720 گانه در اختیار ما قرار دارد که بعضی از آنها به تنهایی می تواند برای همیشه به حیات فرقه منفوری به اسم دایره مذاهب پایان دهد. ما صادر کنندگان این بیانیه کلیه مسئولیتهای این برنامه را بعهده می گیریم و مطمئنیم واکنشهایمان از همان مراحل اولیه پاسخ دندان شکنی را به هتک حرمت معلم مان توسط فرقه امنیتی دایره مذاهب و اربابان پشت پرده آن خواهد داد.
اما روی صحبتمان با پیروان و شاگردان استاد در داخل کشور نیز هست. دوستان، ما با همه قلب و روحمان غیرت و عزم شما را برای دفاع از استاد درک و تحسین می کنیم اما از شما می خواهیم که پاسخ به این گستاخی دایره مذاهب در دستگیری مجدد استاد و دو تن دیگر از دوستانمان را بر عهده ما بگذارید. از شما می خواهیم که بنابر آنچه قبلاً نیز در بیانیه های منصورون به آن توصیه شده اید، با در نظر گرفتن قوانین جاری کشور از اقدامات حساسیت برانگیز پرهیز کنید و همواره اصول پیروی خاموش را در نظر داشته باشید.
یقین داشته باشید که امروز توان دفاعی ما با دوره های قبل غیر قابل مقایسه است. ما در این چند سال بشدت در حال تکثیر همه جانبه و سازماندهی واحدهای راهبردی و مدیریتی جدید بوده ایم. تعداد ما، ارتباطات جهانی مان، امکاناتمان و توان واکنش دهی و محصولاتمان در حدی است که شاید به سختی در تصور شما بگنجد. اگر هم تا این لحظه ساکت بوده ایم دلیلش محدودیت‌های اعمال شده در ایران بر دوستانمان بود؛ البته ‌سکوتی سرشار از عمل و به قولی حرکت در خاموشی. اکنون و با دستگیری مجدد استاد ما همان حرکت را با حفظ کلیات اما تغییری واضح در استراتژی‌ها ادامه خواهیم داد. هر چند دستگیری معلم زندگی ما به سان در بند بودن هر انسان آزاده و حق طلب دیگری برایمان دردناک است، اما این فرصت را غنیمت می شمریم تا یکبار دیگر بارانی از نیزه را به باران برکت تبدیل کنیم و همزمان با جهانی سازی اندیشه های استاد، با تمام قوا بیزاری خود را از فرقه دایره مذاهب علنا و از طریق اقدامات اجرایی فریاد بزنیم.
دور از انتظار نیست که به زودی شاهد تکرار دروغ ها و تحریف‌های همیشگی، و حتی تشدید فشارها و حتی اقدامات شدیدتر نسبت به استاد ایلیا میم باشیم. ما ضمن هشدار به دایره مذاهب و اربابان پشت پرده آن نسبت به عواقب هر گونه تخریب و فشاری نسبت به معلم بزرگمان ایلیا میم، اعلام می‌داریم که در مقابل انتشار هر دروغ در خصوص استاد ایلیا، چندین شاهد از سراسر جهان به صدا درخواهند آمد و درباره آن چه از ایشان به چشم خود دیده و تجربه کرده‌اند شهادت خواهند داد و این شهادت خود را در سطح بین المللی انتشار خواهند داد. به ازای هر جعل و تحریف که در نشریه‌ای فارسی زبان و به شکل محدود در داخل ایران توزیع شود، روند آشناسازی مردم سراسر جهان را با تعالیم و آموزه‌های حیات بخش رهبر و معلم بزرگمان تشدید خواهیم کرد، و این خود یکی از شیوه‌های ما برای عیان کردن چهره نفرت انگیز فرقه طالبانی دایره مذاهب خواهد بود.
سیر کلی اقدامات ما در فاز جاری از این قرار خواهد بود:
• تشدید معرفی استاد و جهانی سازی اندیشه های ایشان از طریق انتشار تصاعدی کتابها، تعالیم و دکترین های 360 گانه ایشان
•  تشدید اطلاع رسانی ها و حضور رسانه ای و افشای قصدها و روشهای دایره مذاهب
• انتشار تدریجی یا یکباره نزدیک به 3000 محصول موجود در آرشیو حرکت ال یاسین با هدف معرفی دیدگاههای استاد خصوصا در بخش سیاسی- اجتماعی و افشاگری درباره فرقه امنیتی مذاهب و اربابان آن. این محصولات بر اساس خطوط و راهبردهای موجود در آخرین بیانیه های مشترک منصورون، حامیان (ا.م)، و حافظان (ا.م ) تهیه شده اند. در صورت لزوم انتشار محصولات  به سمت مواردی خواهد رفت که افشاگری های شدیدی را در بر دارند. 
• انتشار تدریجی – تصاعدی  شهادت های مستند شده شاهدان حق. (بصورت مکتوب و تصویری)
• راه اندازی فاز دیگری از پروژه های سینا (انرژی زایی)
• فعال کردن مجدد روند پیگرد قانونی آمران و بانیان برخورد با استاد و شدت بخشیدن به پرونده های از قبل تشکیل شده در نهادهای بین المللی.
• چرخش فعالیت های کلیه طیف های پیروان و حامیان ایلیا «میم» در سراسر جهان در جهت دفاع همه جانبه و جهانی از ایشان

ما اقدامات خود را به ازاء هر هفته نگهداشتن استاد ایلیا میم در زندان یک گام به جلو خواهیم برد و در صورت تداوم این بازداشت بصورت تصاعدی و تا هر سطحی که لازم بدانیم ادامه خواهیم داد. بدیهی است که در صورت ادامه فشارها بر استاد ایلیام میم و اقدامات شدیدتر دایره مذاهب نسبت به پرونده استاد، واکنشهای ما به سمتی خواهد رفت که قطعا در شرایط بحرانی و شکننده جاری کشور، بر اربابان پشت پرده دایره مذاهب بطرز جبران ناپذیری گران خواهد آمد.
و باز هم تکرار می‌کنیم که :
ما با تمام روح و جانمان به معلم و سرورمان كه خدا و زندگي را در او يافته ايم، تفكر و تحقيق را از او آموخته ايم و حكمت و دانايي را از او به ارث برده ايم، وفاداريم و وفاداريم و وفاداريم. آزار او را آزار روح خود مي دانيم و تا نابودي و محو ريشه اي و همه جانبۀ دشمنان او و ايدئولوژي و اعتبار دشمنان او در جهان، با تمام وجود تلاش خواهيم كرد.”
و در این راه تا پای جان ایستاده‌ایم.

و سلام بر آنان که از هدایت الهی پیروی می کنند
30 اکتبر 2012 میلادی مصادف با 9 آبان 1391 شمسی

کلیدواژه ها:نمایندگان,حرکت ال یاسین,ایلیا «میم»,پیمان فتاحی, زندان اوین,دستگیری ,بیانیه های,منصورون، حامیان و حافظان ایلیا میم,طرح راهبردی,فرقه منفوری, دایره مذاهب,فرقه امنیتی,حرکت,استراتژی‌ها,تحریف‌ها,استاد ایلیا,فرقه طالبان,یحرکت ال یاسین,حامیان (ا.م),حافظان (ا.م ),حرکت,استراتژی‌ها,تحریف‌ها,استاد ایلی,افرقه طالبانی,حرکت ال یاسین,حامیان (ا.م),حافظان (ا.م )وین, بازداشت, برخورد, دستگیری, نیروهای امنیتی, زندان, دستگیری ایلیا رام الله, دستگیری پیمان فتاحی, دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, دستگیری ایلیا میم, دستگیری ایلیا میم رام الله, دستگیری رهبر الاهیون ایران, بازداشت ایلیا رام الله, بازداشت پیمان فتاحی, بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, بازداشت ایلیا میم, بازداشت ایلیا میم رام الله, بازداشت رهبر الاهیون ایران, بازداشت استاد ایلیا رام الله, بازداشت استاد رام الله, دستگیری استاد ایلیا رام الله, دستگیری استاد ایلیا م رام الله, بازداشت استاد ایلیا م رام الله, خبر دستگیری ایلیا رام الله, خبر دستگیری پیمان فتاحی, خبر دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, خبر دستگیری ایلیا میم, خبر دستگیری ایلیا میم رام الله, خبر دستگیری رهبر الاهیون ایران, خبر بازداشت ایلیا رام الله, خبر بازداشت پیمان فتاحی, خبر بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, خبر بازداشت ایلیا میم, خبر بازداشت ایلیا میم رام الله, خبر بازداشت رهبر الاهیون ایران, خبر بازداشت استاد ایلیا رام الله, خبر بازداشت استاد رام الله, خبر دستگیری استاد ایلیا رام الله, خبر دستگیری استاد ایلیا م رام الله, خبر بازداشت استاد ایلیا م رام الله, اوین, بی خبری از وضعیت استاد ایلیا میم رام الله پس از دستگیری و بازداشت, بی خبری از وضعیت استاد ایلیا رام الله پس از دستگیری و بازداشت بی خبری از وضعیت استاد ایلیا م رام الله پس از دستگیری و بازداشت, بی خبری از وضعیت پیمان فتاحی پس از دستگیری و بازداشت,پیمان فتاحی کیست, ایلیا رام الله کیست, استاد ایلیا کیست, ایلیا م رام الله کیست, استاد ایلیا میم رام الله کیست, زندگینامه استاد ایلیا رام الله, زندگینامه استاد ایلیا میم رام الله, زندگینامه پیمان فتاحی, زندگینامه ایلیا رام اله, معرفی ایلیا رام الله, معرفی پیمان فتاحی, معرفی استاد ایلیا رام الله,بازداشت ایلیا میم  رهبر جمعیت ال یاسین ,بازداشت ریاست انجمن متفکران و محققان ایران,دستگیری ایلیا میم  رهبر جمعیت ال یاسین,دستگیری ریاست انجمن متفکران و محققان ایران,انتقال استاد ایلیا میم به مکانی نامعلوم,انتقال پیمان فتاحی(ایلیا میم رام الله) به مکانی نا معلوم, اوین, بازداشت, برخورد, دستگیری, نیروهای امنیتی, زندان,دانلود کتاب آمیبن ، پی دی اف دانلود کتاب آمین ، pdf آمین دانلود، کتاب آمین را از اینجا دانلود کنید، کلیک دانلود کتاب آمین، پخش سه میلیون کتاب آمین، پخش موثر کتاب آمین .

دستگیری مجدد رهبر جمعیت ال یاسین – استاد ایلیا رام الله

ایلیا میم برای چهارمین بار دستگیر شد

ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا,ایلیا میم,ایلیا رام الله,ایلیا میم رام الله,الیاس رام الله,پیمان فتاحی, جمعیت ال یاسین,ضدفرقه ایلیا رام الله,ال ياسين, ایلیا رامالله, ضد فرقه ایلیا رامالله, اوین, بازداشت, برخورد, دستگیری, نیروهای امنیتی, زندان, دستگیری ایلیا رام الله, دستگیری پیمان فتاحی, دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, دستگیری ایلیا میم, دستگیری ایلیا میم رام الله, دستگیری رهبر الاهیون ایران, بازداشت ایلیا رام الله, بازداشت پیمان فتاحی, بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, بازداشت ایلیا میم, بازداشت ایلیا میم رام الله, بازداشت رهبر الاهیون ایران, بازداشت استاد ایلیا رام الله, بازداشت استاد رام الله, دستگیری استاد ایلیا رام الله, دستگیری استاد ایلیا م رام الله, بازداشت استاد ایلیا م رام الله, خبر دستگیری ایلیا رام الله, خبر دستگیری پیمان فتاحی, خبر دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, خبر دستگیری ایلیا میم, خبر دستگیری ایلیا میم رام الله, خبر دستگیری رهبر الاهیون ایران, خبر بازداشت ایلیا رام الله, خبر بازداشت پیمان فتاحی, خبر بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, خبر بازداشت ایلیا میم, خبر بازداشت ایلیا میم رام الله, خبر بازداشت رهبر الاهیون ایران, خبر بازداشت استاد ایلیا رام الله, خبر بازداشت استاد رام الله, خبر دستگیری استاد ایلیا رام الله, خبر دستگیری استاد ایلیا م رام الله, خبر بازداشت استاد ایلیا م رام الله, اوین, بی خبری از وضعیت استاد ایلیا میم رام الله پس از دستگیری و بازداشت, بی خبری از وضعیت استاد ایلیا رام الله پس از دستگیری و بازداشت بی خبری از وضعیت استاد ایلیا م رام الله پس از دستگیری و بازداشت, بی خبری از وضعیت پیمان فتاحی پس از دستگیری و بازداشت,پیمان فتاحی کیست, ایلیا رام الله کیست, استاد ایلیا کیست, ایلیا م رام الله کیست, استاد ایلیا میم رام الله کیست, زندگینامه استاد ایلیا رام الله, زندگینامه استاد ایلیا میم رام الله, زندگینامه پیمان فتاحی, زندگینامه ایلیا رام اله, معرفی ایلیا رام الله, معرفی پیمان فتاحی, معرفی استاد ایلیا رام الله,بازداشت ایلیا میم  رهبر جمعیت ال یاسین ,بازداشت ریاست انجمن متفکران و محققان ایران,دستگیری ایلیا میم  رهبر جمعیت ال یاسین,دستگیری ریاست انجمن متفکران و محققان ایران,انتقال استاد ایلیا میم به مکانی نامعلوم,انتقال پیمان فتاحی(ایلیا میم رام الله) به مکانی نا معلوم, اوین, بازداشت, برخورد, دستگیری, نیروهای امنیتی, زندان

ایلیا میم  رهبر جمعیت ال یاسین و ریاست انجمن متفکران و محققان ایران برای چهارمین بار بازداشت شد

روزگذشته سوم آبان ماه استاد ایلیا (پیمان فتاحی ) به همراه دو تن از همراهان ، مرتضی رسولیان و امیررضاالماسیان (از اعضاء و محققان انجمن متفکران و محققان ایران) برای چهارمین بار متوالی طی 4 سال گذشته دستگیر شد.

به گفته شاهدان عینی ایشان که قصد قربانی کردن گوسفند به مناسبت عید قربان را داشتند، با  برخورد نیروهای امنیتی مواجه شدند.

 این برخورد منجر به دستگیری استاد ایلیا و همراهان شان، حتی فرد قصاب و ضبط  وسایل او (شامل چاقو و چنگک قصابی) شد. با آنکه نیروهای امنیتی ساعاتی بعد قصاب را آزاد کردند اما گوسفندان همچنان در توقیف باقی ماندند!  همچنین در تفتیش خودرو، اسباب  بازی های کودک خردسال پیمان فتاحی (شامل  تفنگ بادی و فلزی اسباب بازی، و بی سیم اسباب بازی که در صندوق عقب ماشین بوده)  نیز ضبط شده است.

لازم به ذکر است فرزند خردسال که شاهد دستگیری پدر در وضعیت  بسیار نامناسب (زدن چشم بند، دستبد و برخورد خشونت امیز ماموران) بوده، در شرایط روحی نامساعدی قرار گرفته است.

در حال حاضر علیرغم وعده ماموران مبنی بر آزادی فوری، بازداشت شدگان به مکان نامعلومی منتقل شده و تا کنون هیچ خبری از وضعیت آنان در دست نیست.

منبع: کانون حقوق بشر ال یاسین

کلیدواژه: اوین, بازداشت, برخورد, دستگیری, نیروهای امنیتی, زندان, دستگیری ایلیا رام الله, دستگیری پیمان فتاحی, دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, دستگیری ایلیا میم, دستگیری ایلیا میم رام الله, دستگیری رهبر الاهیون ایران, بازداشت ایلیا رام الله, بازداشت پیمان فتاحی, بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, بازداشت ایلیا میم, بازداشت ایلیا میم رام الله, بازداشت رهبر الاهیون ایران, بازداشت استاد ایلیا رام الله, بازداشت استاد رام الله, دستگیری استاد ایلیا رام الله, دستگیری استاد ایلیا م رام الله, بازداشت استاد ایلیا م رام الله, خبر دستگیری ایلیا رام الله, خبر دستگیری پیمان فتاحی, خبر دستگیری رهبر جمعیت ال یاسین, خبر دستگیری ایلیا میم, خبر دستگیری ایلیا میم رام الله, خبر دستگیری رهبر الاهیون ایران, خبر بازداشت ایلیا رام الله, خبر بازداشت پیمان فتاحی, خبر بازداشت رهبر جمعیت ال یاسین, خبر بازداشت ایلیا میم, خبر بازداشت ایلیا میم رام الله, خبر بازداشت رهبر الاهیون ایران, خبر بازداشت استاد ایلیا رام الله, خبر بازداشت استاد رام الله, خبر دستگیری استاد ایلیا رام الله, خبر دستگیری استاد ایلیا م رام الله, خبر بازداشت استاد ایلیا م رام الله, اوین, بی خبری از وضعیت استاد ایلیا میم رام الله پس از دستگیری و بازداشت, بی خبری از وضعیت استاد ایلیا رام الله پس از دستگیری و بازداشت بی خبری از وضعیت استاد ایلیا م رام الله پس از دستگیری و بازداشت, بی خبری از وضعیت پیمان فتاحی پس از دستگیری و بازداشت,پیمان فتاحی کیست, ایلیا رام الله کیست, استاد ایلیا کیست, ایلیا م رام الله کیست, استاد ایلیا میم رام الله کیست, زندگینامه استاد ایلیا رام الله, زندگینامه استاد ایلیا میم رام الله, زندگینامه پیمان فتاحی, زندگینامه ایلیا رام اله, معرفی ایلیا رام الله, معرفی پیمان فتاحی, معرفی استاد ایلیا رام الله,بازداشت ایلیا میم  رهبر جمعیت ال یاسین ,بازداشت ریاست انجمن متفکران و محققان ایران,دستگیری ایلیا میم  رهبر جمعیت ال یاسین,دستگیری ریاست انجمن متفکران و محققان ایران,انتقال استاد ایلیا میم به مکانی نامعلوم,انتقال پیمان فتاحی(ایلیا میم رام الله) به مکانی نا معلوم, اوین, بازداشت, برخورد, دستگیری, نیروهای امنیتی, زندان

.

گفت و گویی تامل بر انگیز با ایلیا رام الله – درباره ی فرقه های مذهبی و جنبش های معنوی

فرقه‌های مذهبی و جنبش‌های معنوی-1

  .

         گفت و شنود با استاد ايليا  ميم

ضرورت شناخت و بررسی موضوع فرقه‌ها چیست؟

فرقه (خصوصا در زمان حاضر) یک پدیده تعیین کننده اجتماعی است. چون هزاران فرقه در جهان متولد شده و هر روز شاهد تولد فرقه‌های جدیدی هستیم. بطور مثال در آمریکا بيش از 2500 فرقه رسمی فعالیت دارند و بیش از 5000 فرقه انشعابی و اصلی وجود دارد. در حالیکه در زمانهای گذشته تعداد بسیار کمتری فرقه در کل جهان فعالیت داشته اند. اولین دلیل لزوم بررسی فرقه‌ها این است که فرقه یک پدیده اجتماعی بسیار تعیین کننده در معادلاتی است که بر زندگی و سرنوشت فردي و اجتماعي بشر موثر است.

از دیدگاههای مختلف ضرورتهای گوناگونی برای پرداختن به موضوع فرقه وجود دارد. مثلا وقتی از دیدگاه دین بررسی میکنیم و فرقه را بعنوان انحرافی از اصل دین و تهدیدی بر علیه آن تعریف می کنیم، ضرورتش از این دیدگاه تعریف میشود. از این نگاه فرقه مانند مساله ای است که باید برای حل کردنش نسبت به آن شناخت داشت.

از دیدگاه امنیتی هم، فرقه میتواند یک تهدید امنیتی تلقی شود و در این راستا مورد سوء استفاده آگاهانه یا ناآگاهانه قرار بگیرد و تهدیدات بالقوه ای را فعال کند. همچنین از دیدگاه جامعه شناسی، فرقه میتواند تعادل جامعه را بهم بریزد و میتواند یک ناهنجاری اجتماعی محسوب شود …

تمام اینها به دلیل امکانات بالقوه ایست که در فرقه‌ها وجود دارد. بنابراین می بینیم که از هر دیدگاه حداقل یک ضرورت واضح و روشن وجود دارد که بر آن اساس لازم است که پدیده فرقه بررسی و شناخته شود …

شما چه تعریفی از فرقه را قبول دارید یا خودتان به آن استناد میکنید؟

وقتی میخواهیم به سوالی پاسخ دهیم یا چیزی را تعریف کنیم باید ببینیم از چه دیدگاهی میخواهیم آن را تعریف کنیم. باید دقت کنیم که سئوال کننده کیست و به تناسب سئوال کننده پاسخ بدهیم. پاسخ‌ها پیامدهایی دارند. از آنجا که این پیامدها میتوانند منفی یا حتی مخرب باشند باید در بیان آن دقت کرد. باید دید که سئوال کننده کیست و چه مقاصدی دارد … جوابی که در این باره باید به اهل موضوع داد فرق دارد با جوابی که به عامه می دهیم و این هر دو متفاوت است مثلاً با جوابی که به یک پلیس داده می شود …

جواب ما جوابی دینامیک است و بستگی دارد به اینکه سئوال کننده کیست و با این جواب میخواهد چکار بکند. آیا سئوال کننده میخواهد به مجموعه ای هجوم ببرد و منتظر یک تعریف است تا از آن برای تحقق خواسته خودش که حمله به دیگران است استفاده کند؟ … بنابراین وقتی میخواهیم چیزی را تعریف کنیم و تعاریف مختلف را در اختیار داریم باید دقت کنیم که در چه شرایطی صحبت میکنیم، پیامدهای احتمالی حرفمان چیست، سئوال کننده با چه انگیزه‌هایی این سئوال را میپرسد … تعریفی که برای یک محقق ارائه میدهیم با تعریفی که برای یک نظامی بیان میکنیم یکی نیستند. این یک وجه موضوع است که در این باره باید به آن توجه داشته باشیم.

اما میتوان برای فرقه یک تعریف علمی ارائه داد، همانطور که برخی از جامعه شناسان این کار را کرده اند. یا میتوان یک تعریف امنیتی و پلیسی، مذهبی، روانشناختی، سیاسی و یا یک تعریف عمل گرا برای فرقه بیان کرد و تعاریفی از زاوایای دیگر.

ولي به نظر ما بهترین تعریفی که میشود ارائه کرد (در این حوزه ای که ما صحبت میکنیم) و در ارتباط با مردم، تعریف کاربردی است. تعریفی که بینش لازم را بدهد و در عین حال تعریفی ملموس و محسوس باشد.

بنابراین در این صحبت آن تعاریف دیگر را در نظر نمیگیریم. مثلا اگر بگوییم که فرقه انشعابی در دین رسمی است که می تواند بموازات دین وجود داشته یا آن را قطع کند، تعریف نسبتا درستی است اما در این صحبت کاربردی ندارد چرا که عمومیت ندارد، اگر چه ممکن است برای کارشناسان ادیان کاربرد داشته باشد. اگر هم بخواهیم در حوزه علوم اجتماعی آن را تعريف کنیم باز هم در یک صحبت عمومی کاربردی ندارد.

به همین دلیل تا اینجا، قبل از جواب ايستاده ایم، چرا که این نکات مهمتر از صرفا طرح یک جواب است. تعریفی که انجام می شود می تواند تعمیم‌های خطرناکی داشته باشد. اگر کسی تعریف را نادرست تعمیم بدهد ممکن است خشک و تر را با هم بسوزاند. مثلا تعریفی که سینگر[1] از فرقه بیان کرده حتي اگر هم نخواهد يا غير از اين را بگويد شامل اديان مختلف، حكومتهاي ديني و صدها هزار سازمان و تشكل اجتماعي در سراسر دنيا مي‌شود. چون همۀ اين اجتماعات يك رهبر ماندگار در رأس خود دارند، مركزيت دارند، اعتقادات ويژۀ خود را دارند و همين اعتقادات را تبليغ مي‌كنند و ضد آنها را تقبيح مي‌كنند كه سينگر به آن مي‌گويد شستشوي مغزي. اكثر آنها ساختار هرمي‌دارند، مخالفت با مركزيت و رهبري در اكثر آنها، به كنار رفتن و كشيده شدن به حاشيه‌ها منجر مي‌شود، اكثر آنها و شايد نزديك به همه، دشمنان خود را متهم به نفاق و بدي مي‌كنند، تفكر آزاد و بيان آزاد در اكثر آنها عملاً مردود است … اگر بخواهیم به تعريف ايشان استناد کنیم خیلی از سیستمهای اجتماعی جهانِ امروز نابود می شوند. بعضی از تعاریفی که در بارة فرقه ارائه شده، تعاریف خطرناکی است و تعمیم‌های خطرناکی میتواند داشته باشد.

اما به نظر ما و با توجه به تجارب و شناختی که درباره فرقه‌ها و جنبش‌های معنوی و اجتماعی داشتیم و از سالها قبل مركز راهبردي بررسي فرقه‌ها و جنبش‌هاي معنوي را فعال كرده بوديم و رابطه ای که با بعضی از اقطاب و رهبران فرقه‌ها داشتیم، فرقه را با این دیدگاه کاربردی برای عموم میتوانیم چنين تعریف کنیم: «فرقه یک تفکر بسته است.»

فرقه مانند یک چاه آگاهی است. چاهی که وقتی به درون آن میافتی به این سادگی نمیتوانی از آن بیرون بیایی. ممکن است درون این چاه زندگی کنید که مثل زندگی درون یک فضای بسته است. از نظر ما فرقه یک تفکر بسته است. یعنی جایی که فکر نمیتواند آزادانه عمل کند. تفکر بسته شامل هر چیزی است که باید و نبایدهاي كور و حریم‌های ممنوعه و مطلق برای تفکر دارد.

جایی که نگاه و بینش انسان متوقف می شود، انسان به یک حالت نشخوار آگاهی دچار می‌شود و آگاهی او حرکت رو به جلو و پیشرفت ندارد. فرقه حوزه ایست که تفکر از حرکت باز می ماند. امکان تفکر و تحقیق و مطالعه آزاد را از انسان سلب می کند و تو براي هميشه در چند اندیشه محدود و کلیشه ای باقي می مانی.

حالا اگر این تعریف اوليه و كاربردي را مبنا بگیریم، می توانیم بگوییم که هر گونه سیستمی که اجازه انبساط و رشد بینش و آگاهي را به تو ندهد فرقه محسوب می شود. بنابراین ممکن است فرد ظاهرا تعلقی به فرقه خاصی نداشته باشد اما در یک فرقه باشد. از این نظر خیلی از احزاب یا حتی شرکتهای اقتصادی فرقه اند چرا که بنیادشان بر اساس تفکری بسته است.

این تفکر بسته، نوعی چشم بستن است. تفکر چشم بسته می گوید یک لحظه چشمهايت را باز کن و ببین ؛ بعد دیگر چشمها را ببند و از آن به بعد تو فقط آنچه را که دیدی مرور کن. به همین ترتیب در فرقه یکسری اندیشه‌ها دائما تکرار می شوند. هیچوقت جرات نداری سعی کنی به پشت آن اندیشه‌ها رسوخ کنی و ببینی در پشت آن‌ها چه می گذرد. فاعل آن اندیشه‌ها کیست؟ جرات تجزیه و تحلیل این اندیشه‌ها را نداری. توفقط می توانی یک واکنش در برابر آن اندیشه‌ها داشته باشی : قبول. و اگر قبول نکنی یعنی نامطلوب، بد، قابل مجازات و حتی لايق مرگ هستي.

از یک زاویه دیگر هر گونه تفکر واقعاً تعصب آمیز و كور فرقه محسوب می شود[2]. تفاوتش با تفکر بسته این است که در تفکر بسته تو در یک چارچوب خاصی می توانی حرکت کنی. تعصب آمیز یعنی نفي دیگران و فقط پذیرش خودت. با این نگاه هر سیستم تفکری که می گوید فقط من و نه دیگری، یک فرقه است…

تفکری که می گوید فقط من درست می گویم و دیگران، همه اشتباه می کنند. راه، فقط من هستم و بقيه چاه هستند. فقط من حقیقت را می دانم. یا بعبارتی درود بر من، و مرگ بر همه. اين يعني فرقه.[3]

وقتی پیامدهای این حرف را، بررسی می‌کنی می بینی این حرف خطرناکی است که بوی جنگ می دهد. یعنی اگر این تفکر قدرت داشته باشد قطعا نظرش را بر دیگران تحمیل می کند. اگر قدرت داشته باشد چون دیگری را بر باطل می بیند پس آنها را يا تابع يا نابود می کند. حق حیات برای دیگری قائل نیست و به خودش اجازه می دهد که به حقوق دیگری تجاوز کند. تقریبا در همه فرقه‌ها این ویژگی بصورت بارز وجود دارد …

فرقه یک تفکر دارد و آن را پشت یک سپر پنهان کرده است. این سپر ترس است. یک فرقه از پرداختن به جریانهای دیگر می ترسد. اما چرا می ترسد؟ از اینکه جریانهای دیگر نیایند و آن را استحاله کنند. از اینکه ناگهان جذب آنها بشود. پس با این توجیه که مثلا عوام نمی فهمند و ممکن است فریب بخورند، تشخیص ندارند، متخصص نیستد و… دیگران را از باخبر شدن از افکار دیگر منع می کنند.

خداوند در قرآن می فرماید که «خردمندان را بشارت ده که کلام را می شنوند و از بهترین آن تبعیت می کنند.»[4] فرقه کسی است که این کار را انجام نمی دهد و بر ضد اين شيوه است … موجود فرقه ای کسی است که اینکار را نمی کند. او قدرت شنیدن کلمات مختلف را ندارد. طاقت شنیدن حرفهای گوناگون را ندارد. مثل کسی که دستش را روی گوشهایش می گذارد و می گوید من یک حرف را شنیده ام و فقط همین را قبول دارم. فرقه یعنی دست روی چشم گذاشتن. مثل کسی که چشمهایش را بسته و می گوید حقیقت همانست که من برداشت کردم. راهش هم همانی است که من می پندارم و اين را كوركورانه و نه از سر تحقيق و كشف و مشاهده مي‌گويد.

اگر همینطور ادامه دهیم می توان دهها تعریف پوشش دهنده از فرقه ارائه داد و شاید به همین تعداد هم بتوان تعریف علمی درباره اش بیان کرد.

همچنین فرقه را می توان بعنوان پدیده ای با تعدادی ویژگی تعریف کرد. بعنوان مثال می گوییم فرقه یک پدیده اجتماعی است با این ویژگیها مثلاً فرقه، فضايي است كه در آن تفکر آزاد نیست. مطالعه و تحقیق درآن نیست. این یک موضوع کلیدی است چرا که وقتی تو امکان تفکر آزاد داشته باشی در یک قالب اندیشه ای کلیشه وار نمی گنجی. دائما اندازه آگاهی تو تغییر می کند.[5] فرقه پدیده ایست که اعضا خودش را به استعمار و استثمار در می آورد. بنابراین می توان گفت هر پدیده اجتماعی که این استعمارگری را دارد یک فرقه است…

ولی یک تعریف باید جامع و مانع باشد. همانقدر که جامع بودنش مهم است مانع بودنش هم مهم است. علاوه بر آن جنبه کاربردی و ملموس بودن آن.

از یک نگاه دیگر فرقه با تفرقه قرين است. هر چیزی که انسان را از این جهان، جریان زندگی و انسانهای دیگر و از حوزه‌هاي گوناگون حيات جدا و تفریق می کند، یا فرد را از امكانات زیستن (که یک رکن آن تفکر باز است) منها می کند؛ یا به بیان دیگری فرد را از وجوهی از خدا تفریق می کند [در هر فرقه تاکید بر یک جنبه از خدا و حقیقت وجود دارد و پررنگ است، که این خودش از تعاریف فرقه است] این يك پديدۀ فرقه اي است. تفرقه (در این ابعاد) ساده ترین و ابتدایی ترین تعریف از فرقه می تواند باشد.

همینطور می توان گفت که هر چیزی که انسان را از یگانگی خارج می کند فرقه محسوب می شود. خداوند در قرآن می فرماید «آنها دین شان را میان خود پاره پاره کردند و فرقه فرقه شدند و همه به سوی ما بازمی گردند[6]. »

آنچه گفته شد تعدادی از تعاریف اصلی فرقه از زاویه کاربردی و ملموس برای عموم بود، اما همانطور که گفتیم تعاریف فرقه با توجه به اینکه تو از چه زاویه ای نگاه می کنی و می خواهی با آن تعریف چه کنی مي‌تواند تعريفی امنيتي، ديني، سياسي و … جامعه شناسانه يا روانشناختي باشد. یعنی صرفا مثلا از جنبه روانشناختی آن را تعریف کنی. در این جنبه دیگر هیچکدام از این تعاریف صادق نیست. چون مثلا از نظر روانشناسی، فرقه یک زمینه بیماری محسوب می شود و نه بیماری. یعنی فرقه محیطی است که احتمال ابتلاء شخص به بیماریها (ناهنجاریها)ی روانی افزایش می یابد …

3. در اینجا سئوالی مطرح می شود که جزو سئوالات مستقیم درباره فرقه نیست اما با توجه به روند بحث می تواند کمک کند. آن هم موضوع تفکرات خطرناک است. هر جا صحبت از تفکر آزاد می شود، موضوع تفکر خطرناک هم مطرح می شود. از نظر شما تعریف تفکرات خطرناک چیست؟ آیا ممکن است ذهن در تفکر به سمتی برود که خطرناک باشد و اگر بله، موضوع تفکر آزاد چه می شود؟

تفکر چیزی نیست که الزاما افسارش به دست انسان باشد و تو بتوانی آن را به خطرناک و غیرخطرناک تقسیم و به آن يكي متمايل شوي و از اين يكي پرهيز کنی. تازه اگر هم اینکار را بکنی تعریفت صادق نیست، چون کنترل کامل فکر دست انسان نیست. مثل این که ما بخواهیم فقط اکسیژن استنشاق کنیم، و اصلا دی اکسید کربن وارد بدنمان نشود. در حالیکه دی اکسید کربن هم در هوا هست و همراه اکسیژن وارد بدن میشود. تفکر چیزی مهار نشده است و بنا بر همین واقعيت، انسان بر حسب فکر، گناهکار شمرده نمی شود. حتی اگر هم افکار خطرناکی وجود داشته باشند دلیل بر این نیست که ذهن را در فضای بسته محصور کنیم. در مقابل این باید کار دیگری کرد. باید بینش و زیرساختهای آگاهی را برای گذر دادن ایمن این افکار، متناسب کنیم. البته واقعا معلوم نیست که افکار خطرناک حقیقتا وجود دارد ؟ به نظر ما چیزی به عنوان فکر خطرناک نداریم. بعبارتی در تفکر منطقه ممنوعه نداریم. چرا که انسان به چیزی که از آن منع می شود حریص است. انسان حريص آفريده شده[7]. به محض منع شدن و گفتن اینکه فلان فکر خطرناک است یک فکر خطرناک تر بوجود می آید و انسان را جذب آن فکر می کند چرا که طبیعتا انسان متمايل به چیزهای ممنوعه است. همین فکر خطرناک است که خطرناک است چون انسان را وسوسه می کند و گرایش انسان را به سمت آن نوع افکار زياد مي‌كند …

  1. در عصر فعلی فرقه‌ها گستردگی روز افزونی پیدا کرده و به تعبیری به حد انفجار رسیده است ؛ به نظر شما دلیل گسترش فرقه‌ها چیست؟ و آینده این گسترش چیست و در نهایت این افزایش به کجا می خواهد برود؟

گستردگی این موضوع زیاد است بطوریکه شايد حجم يك كتاب را شامل شود.

چرایی این گسترش (از یک سو) به شتاب تمدن و تغییرات آن ارتباط دارد که طی چند دهه گذشته سرعت زیادی گرفته است. این شتاب فاصله بین ادیان قبلی با زندگی روزمره را بیشتر و بیشتر می کند. افزایش این فاصله، خلا و گسلی را ایجاد می کند که برای پر شدن آن، پدیده ای به نام فرقه با شتاب و تراکم بیشتری ظاهر مي‌شود. از این زاویه فرقه را اینطور تعریف می کنیم: فرقه‌هاي مذهبي بعدي، تلاشي براي به روز سازی ادیان قبلی اند. اين تعريف فقط از يك وجه قابل استناد است…

با توجه به این فاصله و خلاء کسانی پیدا می شوند که دارای این توانایی هستند که ادیان را به تناسب شرایط روز تعریف کنند. یا کسانی که دارای این توانایی نیستند بلکه خودشان را می توانند به مردم اینطور معرفی کنند که دارای این توانایی هستند.

این افراد با نگاه به تغییراتی که در تمدن رخ داده و شکل جدید آن، دین را به روز رسانی می کنند. مثلا نتیجه گیری می کنند که حالا که چون این تغییرات در تمدن رخ داده و تمدن این شکل جدید را بخود گرفته است، دین هم باید به این شکل تغییر کند، یا احکام دینی باید چنین تغییری داشته باشند، یا روش رسیدن ما به خدا باید چنان شود.

بطور مثال در مقطعی، رقص، تبدیل به یک پدیده جهانی می شود که جهان را اشباع می کند. ناگهان فرقه ای با این عقیده ظهور می کند يا فعالانه تبليغ مي‌شود که می توانیم از طریق رقص به خدا برسیم.[8] این نوعی پیوند زندگی روزمره با اهداف مقدس یا غیرمقدسی است که انسان دارد.

البته این فقط یک جواب است. چیزی بیش از بیست و سه جواب دیگر برای این سئوال وجود دارد.

یک دلیل مهم افزایش فرقه‌ها (که حتی ممکن است از جواب اول مهمتر باشد) مساله پیوند تمدنها و پیوند ادیان است. ادیان و فرهنگها و تمدنها در حال نزدیک شدن به هم و پیوند خوردن به يكديگرند. پیش از این درباره برخورد تمدنها نظریه پردازی شده، اما به دلایلی ما نمی توانیم اندیشه برخورد تمدنها را کاملا بپذیریم …

تمدنها شبیه انسانها و محصول انسانها هستند و بنابراین رفتارهایشان هم به انسانها شباهت دارد. انسانها از ابتدا به ازدواج و پیوند گرایش دارند. تمدنها، فرهنگها و ادیان هم همیشه اینطور بوده اند. یعنی همیشه از هم تاثیرگرفته اند، همیشه با هم تلفیق شده اند و پدیده‌های جدیدی به وجود آورده اند…

در عصر امروز پدیده پیوند تمدنها و فرهنگها و ادیان به اوج خودش رسیده و تاکنون محصولاتی هم داشته که نمونه بارز آن رسوخ فرهنگ هند و چین در آمریکا و بالعکس است.

اکثر وجوه فرهنگ آمریکا و اروپا از فرهنگ شرق تاثیر پذیرفته. همینطور می توانیم رسوخ فرهنگ غربی آمریکا را در چین، هند و ژاپن مشاهده کنیم. اینها با هم ترکیب شده اند و این پدیده حتی در فیلمها و سینمای این کشورها هم تاثیر محسوسی بجا گذاشته است.

ادیان هم در این حوزه‌ها با هم ترکیب شده اند و فرقه‌ها و ادیان جدیدی از این تلفیق‌ها بوجود آمده. مصداق آن هم از یک سو مسیحیانی است که مثلا ذن تمرين می کنند. چنین تلفیقی در حوزه‌های فرهنگی دیگر هم اتفاق افتاده که مثال آن صحیونیستهای مسیحی است. و البته این تلفیق به حوزه دین محدود نشده و در حوزه فرهنگ و تمدن و هنر هم اتفاق افتاده است.

بنابراین یک دلیل ازدیاد فرقه‌ها، وقوع «ازدواج و پیوند تمدنها» است. از این نزدیکی، محصولات ترکیبی متعددی بوجود می آید. اگر فرقه‌ها را تجزیه وتحلیل كنيم فرقه‌هایی که در طی چند دهه اخیر بوجود آمده اند می توانیم بنیادهایی از ادیان مختلف یا حتی ادیانی که همدیگر را رد می کنند در آنها بازیابی کنیم. بطور مثال اکنکار تلفیقی است از مسیحیت، هندوییزم، ذن و بودیسم. ساینتولوژی هم ترکیبی است از آموزه‌های مختلف ادیان. فرقه‌های خیلی جدیدتر از این موارد هم به همین صورت اند…

از ديد کسانی که از جنبۀ پیش بینی‌ها نگاه می کنند، علت اصلي صرفا در ویژگی زمان ماست. تعبیر این افراد که به پیشگویی‌های آخرالزمانی عقیده دارند این است که ویژگی این زمان باعث ظهور فرقه‌های متعدد شده است. اينها مي‌گويند وقتی که این آشفتگی به اوج خودش می رسد، ورق بر می گردد و یگانگی رخ می دهد.

 آنها بنا بر اقوالی که در اختیار دارند، یکی از ویژگیهای آخرزمان و از علائم ظهور را زیاد شدن فرقه‌ها می دانند. بنابر این نظر، فرقه‌ها و انشعابات باید به حداکثر فزونی شان برسند چون در گام بعد از آن قرار است توحید و یگانگی برقرار شود. این قرینه همان طرز فکر است که می گوید تا دنیا پر از ظلم و ستم نشود ظهور عدالت رخ نمی دهد. در اینجا هم اینطور عقیده دارند که تا جهان پر از فرقه‌ها نشود آن توحید و یگانگی مستقر نمی شود. هر چیزی که از حد خودش گذشت به عکس خودش بازمی گردد.

یک جنبه دیگر پدیده افزایش فرقه‌ها، ممكن است مربوط به نوعي از استعمار فوق مدرن باشد. این نظریه آمریکا را مسبب این افزایش عمده فرقه‌ها می بیند که از طریق فرقه‌ها سعی در تسخیر جهان و حرکت جهان به سمت یک قطبی شدن دارند. بنابراين نظر، آمریکا سعی دارد به پشتوانه غلبه فرهنگی و در واقع ارتشهای فرهنگی اي که در اختیار دارد، جهان را از طریق این پدیده‌های نرم افزاری تسخیر کند. اين مطلب را بنده صرفاً بعنوان يك نظريه بيان مي‌كنم و از آن دفاعی ندارم اما در كنار اين ديدگاههاي ديگري را هم مطرح كرده ام حالا اگر بخواهم همه چيز را ازاين منظر تفسير كنم، اين درست نيست، تعصب است و چشم بستن بر واقعيات ديگر …

نظریات متعددی از این دست وجود دارد اما از بین آنچه بیان شد دو دیدگاه اول بیشتر پاسخگو هستند و فعلا به همین کفایت می کنیم.

  1. باید با فرقه‌ها چکار کرد و با آنها چگونه برخوردی داشت؟ آیا باید آنها را نابود کرد. شما چه روشی را پیشنهاد میکنید؟

درباره راهکارهای برخورد با فرقه‌ها یک حوزه از مینیمم تا ماکزیمم وجود دارد. از بدترین راه حلها تا بهترین‌ها را برای برخورد با یک پدیده اجتماعی می توانیم فهرست کنیم…

اول باید دید که با این پدیده در چه مختصاتی می خواهی برخورد کنی. با توجه به این مساله جواب متفاوت است. دوم اینکه باید ببینی که راه حلهای تو اصلا امکان وقوع دارند؟ یعنی قبل از اینکه تصمیم به انجام بگیری، ببینی آن راه حل واقعاً عملي است يا خير. مثلا آیا نابودی یک فرقه ممکن است؟ آیا می شود یک فرقه را واقعاً نابود کرد؟ گاهي فرقه یک اندیشه است و یک اندیشه را نمی شود نابود کرد. غالباً یک فرقه یک آدم یا چند نفر نیستند…

مسیحیت در ابتدای خود کمتر از دوازده نفر بوده و الان بیشتر از دو ميليارد نفر است. مذهب شیعه بعد از امام حسین(ع) کمتر از ده نفر بوده که الان بیش از دویست میلیون نفرند. اینها هم یک جريان اندیشه اي بودند … اما ارتباطي با اين بحث فرقه ندارند… درست است که می گوییم فرقه یک تفکر بسته است اما در هر حال یک فکر است و فکر یک سری ویژگیها دارد مثلا اینکه همان حالت وسوسه انگیز را دارد. یعنی توأم با ممنوعیت، جذاب تر می شود.

یکسری از فرقه‌ها که بنیانگذاران مدبری داشتند از این شیوه استفاده کردند و عملا خودشان را ممنوع و محدود می کردند بخاطر اینکه دچار تولد و زایش بعدی شوند. بنابراین باید ببینیم آیا اساساً نابودی یک فرقه ممکن است؟ از لحاظ تئوری بررسی کنیم، از نظر روانشناسی ببینیم، از نظر ویژگیهای فرقه مشاهده کنیم، از نظر تاریخی نگاه کنیم و ببینیم آیه به لحاظ تاریخی تابحال چنین اتفاقی افتاده است؟ در تاریخ همیشه اینطور بوده که وقتی یک فرقه مخالف با جریان عقیدتی حاکم بوجود آمده، عقيدۀ حاكم سعی داشته آن را نابود کند. اما حداقل ما نمونه ای را سراغ نداریم که نابود شده باشد. بلکه یک فرقه هر قدر قربانی بیشتری داده، بعداً زایش‌های بزرگتری برایش رخ داده. مسیحیت و اسلام به عنوان یک دین و بعنوان یک پدیده اجتماعی (نه فرقه) این موضوع درباره شان صدق می کرد. یعنی هر قدر سرکوب بیشتری شده از آن طرف آشکاری بیشتری داشته اند.

بنابراین نابودی فرقه‌ها و اديان راهی بسیار سخت افزاری و کلنگ آساست. اما سئوال این است که آیا با اره یا کلنگ میتوان جلوی باد را گرفت؟ مثلا برخورد جاهلیت با دين مبين اسلام از سنخ همین برخورد کلنگی بود. آنها را دستگیر میکردند، شکنجه می دادند، کتک می زدند، تخریب می کردند اما نتیجه اش در نهایت گسترش و پیروزی دین اسلام شد. برخورد با مسیحیت هم همین بود و نتیجه اش هم همان دین مسیحیت شد. یهود و اکثر ادیان و مذاهب دیگر هم در شکل گیری خود، شاهد سرکوب، زور، شکنجه و قربانی بودند و این، حداقل یکی از عوامل اصلی استقرار و گسترش جهانی آنها بود …

[ شايد اين نظر، که مربوط به یکی از کارشناسان برجستة فرقه شناسی است، درست باشد كه يكي ازكساني كه در شكل گيري فرقۀ بهائيت نقش داشت اميركبير بود. اعدام و تبعيد و تخريب روساي آنها، طبق اصول الگوشناسي جهاني، كمك فراواني به شكل گيري فرقۀ بهائيت داشت ]

اكثر فرَق این مراحل را طی کردند. در عوض ما در تاریخ، فرقه‌های زیادی را داشتیم که با این برخورد كوبنده و سخت افزاري مواجه نشدند و در مدت کوتاهی هم از بین رفتند. انگار برای مردم اهمیتی نداشتند. یا اگر در نفس خود مهم و با اهمیت بودند، به دلیل حساس نشدن موضوع، مردم با آنها کاری نداشتند. در حال حاضر هم چنین مواردی کم نیست. مثلا فرقه ای در خوزستان داریم بنام منداییان که بر اساس تعلیمات یک پیامبر یعنی حضرت یحیی (ع) استوار است، اما اصلا صحبتی از آنها در دنیا نیست. آنها در نفس خود دارای اهمیت و ارزش اند و آموزه‌های خوبی دارند، اما چون در بارة آنها ایجاد حساسیت نشده، آنطور که از پتانسیل آنها انتظار می رود، مطرح نیستند. اگر بخواهیم مقایسه کنیم می بینیم که این مكتب با وجودي كه رکنی مانند حضرت یحیی (ع) را داشته که پیامبر الهی است و پشتوانه اش کتاب مقدس تا زمان حضرت یحیی (ع) است، اینقدر محدود و ناشناس است، اما فلان فرقه که رکنش یک فرد عادی بوده الان تبدیل شده به یک فرقه با چندین میلیون پیرو.

چرا اینطور است؟ چون اینها دچار آن برخورد نشده اند و قربانی نداده اند. جریانی که قربانی بدهد دچار زایش می شود، ریشه می گیرد و مستحکم می شود.

جریانی که مورد تهاجم قرار گرفت قوی می شود. چون روشهای مبارزه را یاد می گیرد. این برخورد کلنگی مثل تیشه ایست که به ریشه خودِ ضربه زننده می خورد.

کافی است از یک فرقه یک کتاب، یک تعلیم يا یک اندیشه باقی بماند. همین برای تولد مجددش کفایت میکند.

این بدترین روش ممکن بود و از این تا بالا یعنی عالی ترین روش برخورد با فرقه‌ها، روشهای متعددی وجود دارد. چند نوع روش در دنیا برای برخورد با فرقه‌ها وجود دارد. مثل روشهای امنیتی، روشهای فرهنگی، شیوه‌های طبیعی، تاریخ گرا، اقتصادی، نظامی، دینی و مردمی.

روشهای امنیتی شايد در كوتات مدت تا اندازه اي موفق باشند اما در بلند مدت، جهش‌هاي بعدي و سرطاني فرقه‌ها را باعث مي‌شوند.

مثلا یک مدل امنیتی اعتقاد دارد که باید رهبر یک فرقه و مراکز ثقل آن فرقه را به کنترل در آورد و در اینصورت میتوان سکان کل فرقه را بدست گرفت و فرقه را به هر سمتی که میخواهند هدایت کنند. اما این روش موفقی نمی تواند باشد. چون یک شخص را می توان با چارچوبهایی به کنترل درآورد اما یک اندیشه را نمی شود کنترل کرد. و هیچکس اینقدر قدرت تسخیر ندارد که بتواند اندیشه‌های دیگران را تسخیر کند که فقط در مسیری که او می خواهد فکر کند و به چیز دیگری فکر نکند…

زمانی که موضوع برخورد با فرقه‌ها در آمریکا شروع شد، یکی از مدل‌های دستگاه امنیتی آمریکا همین بود که سعی میکرد مراکز ثقل فرقه‌ها را کنترل کند. که البته اولین مرکز ثقل رهبریت فرقه است. یا روی نقاط کلیدی دیگر مثل اقتصاد فرقه و شاهرگ‌های اقتصادی آن كار كند. اما موفق نبودند و منجر به ایجاد انشعاب در فرقه‌ها شدند. یک فرقه را تبدیل به فرق مختلفی کردند.

رویکردهایی که در این زمینه میتواند باشد یا عمل شده متعدد است . یا رویکردهایی که به نظر ما هنوز امتحان هم نشده اند…

زمانی آمریکا توسط فرقه‌ها فتح شد در حالیکه حواسش به این مسئله نبود. مثلا یکدفعه ویوکاناندا به آمریکا آمد و صحبت کرد. و بعد بقیه مثل یوگاناندا و ماهاریشی آمدند… در نتيجه آمریکا از این نظر در حال فتح شدن بود. اینها سرنشینان کشتی کریستف کلمب فرهنگی و معنوی بودند که آمدند و با اندیشه شان آمریکا را فتح کردند.

در این اوضاع دستگاههای فرهنگی و امنیتی آمریکا فکر کردند که در برابر این پدیده چکار باید بکنند. در حالیکه این پدیده‌های فرهنگی آنقدر قوی بودند که حتی در کاخ سفید هم نفوذ کرده بودند…

مثلا متوجه میشدند که معاون رییس جمهور به مدیتیشن گرایش دارد یا یوگا انجام می دهد. همین حالا هم اکثر شخصیتهای سیاسی آمریکا یوگا انجام می دهند…

متولیان این موضوع آمدند و بعنوان یک روش، در برابر تز فرقه‌ها، آنتی تز به وجود آوردند. آنها بجای قلع و قمع کردن فرقه‌ها آمدند پدیده‌های تهاجمی بوجود آوردند. بجای اینکه دفاع کنند، به حمله دست زدند. جريان‌هاي مسيحي رشدي پرسرعت به خود گرفتند. بعد به امریکا بسنده نکردند بلکه حتی به هند و چین (…) هم رفتند… این یک روش بود یعنی بوجود آوردن آنتی تز این فرقه‌ها. وقتی بخواهی از این نگاه تحلیل کنی (و فقط با این نگاه) ممکن است به این تحلیل برسی که آمریکا دربرابر جریانی مانند یوگا، جریانی مانند … را بوجود آورد. طبق تحقیقات چند ساله ای که دوستان ما در مرکز تحقیقات راهبردی فرقه‌های مذهبی و جنبش‌های معنوی داشتند، همة این روش‌ها را با کار تحقیقاتی شبانه روزی، تخصصی و چند ساله جمع بندی و طبقه بندی کردند. هر کدام از این روش‌ها، مدل‌ها و فرمول‌های مختلفی دارد. مثلاً در روش‌های امنیتی، روش سازمان سیا برای برخورد با فرقه‌ها غالباً تابع هشت مدل مشخص بوده است اما روش دستگاه اطلاعاتی کشورهای عربی یا روسیه یا حتی کشورهای غربی، فرمول‌های دیگری دارد. در افغانستان طالبانی شیوة برخورد نظامی بود. در چین مائوئیستی یا برمة کنونی هم روش، نظامی است. الگوهای برخوردی ژاپن و آسیای جنوب شرقی در برخورد با فرقه‌ها و جنبش‌های معنوی غالباً بر حسب مدل‌های اقتصادی است نه امنیتی و نظامی. عرب‌ها و بخصوص وهابیون از روش‌های دینی بهره می گیرند…

بعد از چند تجربة ناموفق و تلاش شکست خورده، آمریکایی‌ها مدل‌های خود را تغییر دادند. روش کار را هم عوض کردند. تئوری‌های مبنایی هم دگرگون شد. وقتی که دیدند نتیجة کارشان تولد فرقه‌های جدید شده، کل کار و مدل‌ها را عوض کردند. فرمول‌ها را ترکیب کردند و روش‌های جدید بدست آوردند. این بار، آنها همۀ روشها را با هم در نظر مي‌گرفتند. نمی آمدند با یک فرقه در کلیشه ای از قبل تعیین شده برخورد کنند. بلکه اول مساله را مطالعه میکردند، روشهای متناسب با آن را انتخاب كرده و بهترين روشها را اعمال میکردند.

مثلا با هیپی‌ها يك طور رفتار کردند. آنها را بایکوت کردند. چرا که دیدند آنها قابلیت بایکوت شدن را دارند. هیپی‌ها و زمینه اجتماعی آنها را بررسی کردند. ديدند مردم درباره اینها چه افکاری دارند. بعد بر نقاط ضربه پذیر همان افکار تاکید کردند. مثلا هیپی‌ها کثیف بودند و همه هم قبول داشتند که کثیفند. آنها آمدند این کثیفی را یا آزادی جنسی آنها را بصورت تشدید یافته ای در جامعه منعکس کردند. با دست گذاشتن روی این نقاط ضعف، هیپی‌ها را بایکوت کردند. اما مثلا با یوگی‌ها اینکار را انجام ندادند چون خودشان بي آبرو می شدند. آنها برنامه و روش را هوشمندانه و بنا بر مورد، تنظیم و طراحی میکردند.

در روش دیگری سعی میکردند فرقه‌ها را جهت دهی کنند. مثلا یوگا را مسیحی میکردند. اگر خیلی از اساتید هندی و تعلیماتشان رامطالعه کنید متوجه این می شوید که بطرز مرموزی همه اساتیدی که از هند به آمریکا آمدند از جمله ویوکاناندا، یوگاناندا و راجنیش و ديگران، همه از مسیح و مسیحیت حرف می زنند و به نوعی آن را تبلیغ می کنند. البته این پدیده مرموز را از دو زاویه می شود بررسی کرد. یکی از زاویه یک نوع تهاجم مستتر یا در زاویه مقابلش، نوعی استحاله که بر آنها صورت گرفته است.

روش دیگر اینکه خود دستگاه امنیتی آمریکا دست به ایجاد انشعاب در فرقه‌ها زد. عمدا آنها را خورد کردند تا از قدرتشان کم کند.[9] و بعد پیامد دیگرش این بود که تضادها و تناقض‌های بین آنها بخش زیادی از انرژی آنها را میگرفت و مانع رشد بیشترشان میشد. آن انرژی که باید صرف گسترش تفکرات جدید و حل نیازهای جدید می شد، صرف حل اختلافات شد.

مدل دیگر، توطئه (تله گذاری) بود. مثلا درباره فرقه جونزتاون که اعضای آن در کالیفرنیا خودکشی دسته جمعی کردند، بعضی از مفسرین عقیده داشتند که این واقعه طراحی سازمان سیا بود. برای اینکه بتواند به پدیده فرقه‌ها در آمریکا هر چه راحت تر بتازد. در این باره یک فیلم شبه مستند هم ساختند.

اما یکی از قویترین مدل‌های نرم افزاری این است که ما بیاییم و آن جریان تفکری مورد نظر خودمان را هر چه جذابتر ارائه بدهیم. وقتی آن را خیلی جذاب ارائه بدهیم تمام جریانهای دیگر رنگ می‌بازند. مثلا در ایران بهترین راه برخورد با فرقه این است که اسلام و قرآن شناخته شود. وقتی اسلام و قرآن شناخته شوند دیگر احتیاجی به جنگیدن با فرقه‌ها نیست چون ديگر فرقه‌ها وجود ندارند كه نيازي به جنگيدن با آنها باشد. اگر جذابيتها و زيبايي‌هاي اسلام و قرآن به مردم نشان داده شود، اگر انديشه‌هاي نوراني اسلام با همان كيفيت نوراني شناخته شوند، اگر كارايي و كارامدي راه حل‌هاي قرآني محسوس و ملموس شوند و از حد شعار (كه شعار خالي خودش دافع است) خارج شوند، اگر جواهرات آسماني قرآن در دسترس مردم قرار گيرد و آن را تجربه كنند، انديشه‌هاي باطل يا جريانات موازي، خودبخود محو مي‌شوند …

… باید دید که با داشتن این راههای مختلف (که خیلی از آنها در این صحبت گفته نشد) درباره چه پدیده ای، در کدام شرایط، کدام مکان و کدام زمان می خواهیم استفاده کنیم. این عنصری تعیین کننده است. لازم است که مساله را بدقت بشناسی و راه حل مناسب را مشخص کنی.

یک وقت مناسب این است که با یک فرقه بحث و مناظره انجام شود. بعضی وقتها یک مناظره راه حل است اما گاهی اوقات هم مناظره ممکن است به تقویت یک فرقه منجر شود. ولي یک وقتی هم میتواند یک فرقه را از كار بيندازد.

مثلاً فرقۀ انحرافی …، چون از نظر فکری بنیاد قدرتمندی ندارد بسادگی قابل نابود شدن است. زیرا به لحاظ نظریه‌های بنیادی، اعتبار چندانی ندارد. بیشتر یکسری توهمات است… بنابراین بعضی از فرقه‌ها را با یک برخورد آگاهی میتوان از كار انداخت …

 

شرایط فرقه‌ها در ایران چیست و آینده آنها چیست و درباره شان چه باید کرد؟

پدیده‌های اجتماعی ایران دارای یک مخرج مشترک و یکسری ویژگیهای مشابه و منحصر بفرد اند …

مثلا ما در ایران فساد مخفی (زیرزمینی) داریم . می توان گفت که این جامعه یک جامعه دو لایه است. و همه جوامعی که در آنها برخورد با پدیده‌های اجتماعی با زور و خشونت انجام میشود به این حالت دو لایه دچار میشوند: روزمینی و زیرزمینی.

حالت روزمینی همان چیزی که بطورمعمول منعکس می شود. از پدیده زیرزمینی شدن خیلی‌ها مطلعند شاید حدود نود درصد مردم از آن باخبر باشند. مثلا درباره رشوه گزارش می دهند که وضعیت خوب است و چنین پدیده ای کنترل شده یا کمیاب شده است اما در عمل هر جایی که میروی رشوه نقش دارد. در ادارات، خیابان و حتی مغازه‌ها این رشوه وجود دارد. حتي گاهي برای گرفتن نان يا شیر باید به نوعی رشوه بدهی مثلا باید یک چیزی را زیاد بخری تا آن شیری را قاعدتا باید به تو بعنوان سهمیه بفروشد، به تو بدهد. همین موضوع درباره فساد هم وجود دارد و عین آن درباره فرقه‌ها هم وجود دارد.

ما در سالهای گذشته مرکز راهبردي بررسی فرقه‌ها و جريانهاي معنوي و مذهبي را داشتیم که خیلی هم قوی کار می کردند بطوریکه همه فرقه‌های مذهبی و جنبش‌های معنوی ایران و جهان را تا اعماق آنها رصد و مشاهده می کردند و در برنامه تحقیقی، مطالعاتی خود داشتند. از همه چیز این حوزه تقریبا باخبر بودند … چیزی که دستگاه … مسئول می داند از نظر ما یک پنجم تا یک چهارم واقعیت است.

از نظر تکثر فرقه‌ها در ایران اگر بخواهیم ریز حساب کنیم بالای چهارصد فرقه وجود دارد. ولی دستگاه … مي‌گويد اين رقم كمتر از 60 عدد است … آنها مثلاً از طیفی به نام فرقه‌های اسرارگرا که ماهیتشان با ناشناخته بودن پیوند دارد و تعداد قابل توجهی از آنها در ایران فعال اند، اطلاع ندارند. با جریانهای مادر به نظر ما، حتی در حد اسم آنها هم آشنایی ندارند …

باید در روشها تجدید نظر کرد. باید دید الگوهای موفق در این زمینه چطور عمل کرده اند. مثلا غربي‌ها و آمريكايي‌ها چطور عمل کرده اند. چون آنها در خیلی از زمینه‌ها و از جمله در زمینه برخورد با پدیده‌های اجتماعی پیشرفته ترند. خصوصا آمریکایی‌ها در این زمینه چه از نظر مطالعات امنیتی و مطالعات فرهنگی پیشرو هستند. ايران بايد از نتايج تحقيقات غربي‌ها و آمريكايي‌ها استفاده كند همانطور كه در زمينه‌هاي ديگر استفاده كرده است …

فساد آنجا قابل ارزیابی و اندازه گیری است بنابراین قابل شناخت و در زمان ضرورت قابل کنترل است. درست است که آنها فساد دارند اما ویژگی فسادشان این است که روزمینی است و معلوم است که فسادش چیست و کجاست. باید دید مهار کنندگان این سیل چه کسانی هستند و متد و مدل آنها چیست. بعضی از لیدرهای امنیتی با این تئوری حرکت می کنند که همه چیز آمار دارد و این به شناخت واقعیت شرایط کمک مهمی می کند. از این نظر در اینجا هیچ چیزی معلوم نیست. اوضاع مثل همان کوه یخی است که نوک آن کمی از آب بیرون است اما وقتی بررسی میکنی می بینی که عمده آن زیر آب است …

نکته مهم دیگر این است که برای موفقیت در برخورد با فرقه‌ها چاره ای جز اتخاذ روش دینامیک نیست. یعنی به تناسب هر موردی و با استفاده از الگوهای موفق، باید راه حل مناسب را طراحی کرد…

 

آیا میشود از فرقه‌ها کاراییهای مثبتی گرفت؟

اگر یک جنبش اجتماعی نوین را مانند یک سیل تصور کنیم، اگر همین سیل به خوبی هدایت شود مي‌تواند به یک رودخانه وصل شود و به دريا بريزد يا آنكه از آب آن در كشاورزي استفاده كرد. اگر مسیل داشته باشیم و سيل را بتوانیم وارد مجرایش کنیم می توانیم کارایی‌های فراوانی از آن بگیریم. سد بسازیم. برق بگیریم و آبادانی بوجود آوریم.

باید دید مهارکنندگان این سیل چه کسانی هستند و متد و مدل آنها چیست. لیدر این جریان مهار کیست. بعضی از لیدرهای امنیتی با این تئوری حرکت می کنند که با فرقه می توان فرقه‌های دیگر را نابود کرد و همینطور میتوان به پدیده تهاجم فرهنگی جواب داد یا دست به یک تهاجم فرهنگی کنشی یا واکنشی زد. با فرقه میتوان یک پدافند فرهنگی درست کرد. اما بستگی دارد که چه کسی این سئوال را مطرح میکند …

آن مثال سیل و رودخانه، حالت معمول یک جریان اجتماعی است. جریانی مثل رپ یک سیل است، آمریکا از این جریان میلیاردها دلار سود بدست آورده طوری که بخشی از اقتصاد آمریکا را دگرگون کرده است. مثلا کارخانه‌های لباس و کفشی که بوجود آمد و بعد استفاده‌های اقتصادی که در پی داشت. اگر چه ممکن است استدلال کنیم که این موارد تعارضات ایدئولوژیک دارند اما بعنوان یک مثال به این معنا هستند که قابلیت استفاده از این جریانها وجود دارد.

بعضی از پدیده‌های بزرگ اجتماعی مثل نهنگ هستند. در زمانهای قدیم میگفتند نهنگ‌ها را باید بکشیم تا دریا دریا شود. بعدها دریاشناسان و اقیانوس شناسان گفتند که اگر نهنگ‌ها نباشند دریا دریا نمیشود و اقیانوس اقیانوس نمیشود. چیزی نمیتواند خلاء اینها را پر کند.

در هند صدها فرقه وجود دارد اما به طرز ماهرانه ای راهبرد میشوند. مثلا … یکی از بنیادهای صنعت توریسم هند است که میلیاردها دلار برای هند ایجاد میکند. از هر ده نفری که به هند میروند سئوال کنی که برای چه به هند میروند، میبینی یکی دو نفرشان برای دیدن … به هند میروند.

ضمن اینکه به نوعی پیروان … در واقع وابستگان فرهنگی هند هستند. بنابراین بعید است که آمریکا زمانی بخواهد به هند حمله کند. در واقع اگر هم بخواهد نمیتواند به هند حمله کند، چون مردم آمریکا ارادت قلبی به هند دارند. طبق یک آمار، بیش از شصت درصد مردم آمریکا وابستگی عاطفی، ذهنی و فکری به هند دارند. این مانند یک سیستم پدافند فرهنگی است . حتی میتوان آن را یک «تک بزرگ فرهنگی» دانست …

همین درباره چین هم صدق میکند. فرهنگ چین در آمریکا محبوبیت زیادی دارد. مثلا فنگ شوی، یا ورزشهای رزمی آنقدر طرفدار دارد که احتمال حملة آمریکا به چین را تضعیف می کند. بنابراین، این پدیده مثل یک سپر دفاع موشکی از جنس فرهنگی عمل میکند که در آمریکا بوجود آورده‌اند که به نظر ما از آن سپر دفاع موشکی آمریکا قویتر است.

پدیده‌های اجتماعی را میشود جهت داد، کنترل کرد، مهار کرد و از آنها بهره گیری کرد.[10] یا اینکه آنها را به دریای اصلی بازگرداند. آن دریای اصلی یا آن دین مرکزی یا آن فرهنگ و تمدن مرکزی است.

 

آیا همه جریانهای باطنی فرقه اند و اگر نه با فرقه‌ها چه تفاوتی دارند؟

فرقه یک نام است ؛ مهم تر تعریفی است که از آن میشود. اگر بخواهیم بر اساس تعریف برخی از جامعه شناسان مانند سینگر آن را تعریف کنیم، نود درصد سازمانها، شرکتها، و موسسات و حتی ادارات و نهادها در کشورهای جهان سوم، فرقه محسوب میشوند.

مثلا یک شرکت در ایران را تصور کنیم، عضو آن اگر بخواهد با رییس شرکت مخالفت کند، یا با او بحث کند او را بیرون میکنند. اجازه انتقاد مستقیم از رییس شرکت وجود ندارد و همه اینها بر اساس آن تعریف، مصداق فرقه است.

بنابراین فرقه فقط یک اسم است وگرنه اگر بواقع بخواهیم این پدیده‌ها را دسته بندی کنیم نمیتوانیم به همه آنها فرقه بگوییم.

بطور مثال جریان راجنیش، فرقه نیست چون بنیاد جریان راجنیش بر اساس پوست اندازی اندیشه‌ها است. جریانی مانند راجنیش یا کریشنامورتی، تفکر بسته نیست. بنیاد تعلیمات راجنیش تفکر باز است و اصلا بخاطر شدت تاکیدش در تفکر باز است که مورد تقبیح قرار گرفته. یعنی هیچ حدی را نمی شناسد و از همه چیز عبور می کند و رد می‌شود. نمی‌توانیم به این فرقه بگوییم ؛ این یک جریان است. هیچکس هم در راس آن نیست و ساختاری ندارد. یک جریان اندیشه‌ای؛ و دعوتی است به تفکر آزاد و مشاهده آزاد و خودش هم راسا این دعوت را در حد نسبتا مطلوبی در سخنرانیها و تعلیماتش انجام می دهد، می شکافد و جلو میرود و هیچ ابا و خجالتی ندارد که حتی حرفهای قبلی خودش را پاره کندو جلو برود. از تانترا به مولوی و از مولوی به مسیح (ع) میزند، از آن به ماهاویرا، کریشنا، پیامبر اسلام (ص)، یهود و… به همه جا سر میکشد و این با هیچ تعریف فرقه ای سازگار نیست. نه رهبر دارد نه مرکزیت (فرهنگی) و نه ساختار چندانی و نه منع وجود دارد. در تقسیم بندی ما این فرقه نیست، یک جریان است. یک پدیده اجتماعی پویاست. جریان، یک پدیده تبدیل شونده است. ولی فرقه، ایستاست. مثلا هزار سال هم بگذرد تغییرات تعیین کننده ای در آن بوجود نمی آید. همیشه به همان حالت می ماند.

ما پدیده دیگری داریم که شبه فرقه است. از بعضی جنبه‌ها شبیه فرقه است و از بعضی جنبه‌ها شبیه فرقه نیست. اما شباهتشان از نوعی نیست که قابل چشم پوشی باشد.

مثل جریانی که تفکر آزاد دارد اما رهبر خودکامه ای دارد که آن تفکر آزاد را کانالیزه میکند. مثلا سینگر میگوید ارتش آمریکا فرقه نیست اما ما این راقبول نداریم. ارتش آمریکا یک شبه فرقه است. چون در ارتش آمریکا عملاً و نه ظاهراً اجازه مطالعات مارکسیستی و کمونیستی داده نمیشود، مطالعات اسلام گرا هم ممنوع است. اگر عضوی چنین مطالعه ای بکند او را مواخذه می کنند و طرد می شود. این یعنی حالت فرقه ای دارد و این یعنی تحقیقات ایشان (سینگر) هم مقداری زیر سئوال است.

در ارتش آمریکا رسما تفکر آزاد است ولی سیستم طوری شخص را کانالیزه میکند که تو عملا حق نداری وارد بعضی تفکرات ومطالعات بشوی. خیلی از گروههای شبه نظامی، شبه فرقه‌اند و بعضی‌هایشان هم فرقه اند. چون فرقه‌ها انواع مختلف دارد …

خیلی از احزاب فرقه‌های سیاسی اند که نشانه شان تفکر بسته، دگم و منجمد و مرتجع است…

بنابراین ما پدیده‌های مختلفی داریم ؛ مثل فرقه، شبه فرقه، جریان‌ها و جنبش‌ها و تعریف آنها با هم متفاوت است. شبه فرقه بین حالت پویایی و ایستایی حرکت می کند. یعنی هم حالت پویایی را دارد و هم حالت ایستایی را دارد که با فرقه همخوانی دارد.

مثلا در ارتش آمریکا هیچوقت جهش اندیشه ای دیده نمی شود، یک رشد و پویایی وجود دارد اما شاهد جهش اندیشه ای در آن نیستیم.

در خیلی از احزاب شاهدیم که مثلا بعد از گذشت شصت سال هنوز تغییری نکرده، از یک سمت دیگر می بینیم که یک پروسه ای از دموکراسی در آن جا حاکم بوده. مثلا مکرراً رهبرشان تغییر کرده یا اعضا مرکزیش عوض شده اند اما مثلا مطالعات و تحقیق آزاد ندارد، خودانتقادی ندارد چون اگر داشت جهش میکرد ولی یک شبه دموکراسی دارد، در نتیجه میتوان آنرا شبه فرقه دانست.

یک جنبش و جریان؛ پویا، تبدیل شونده، قابل جهش، زنده و زاینده است. اگر چه ممکن است این زایندگی یا پویایی مثبت یا منفی باشند که در اینجا کاری به وجه مثبت و یامنفی آن نداریم. مثلا یک پدیده ای مانند هیپی‌ها فرقه نبودند بلکه یک جریان منفی یا نهضت اجتماعی بودند…

پدیده ای به اسم تشکل‌های مردمی هم وجود دارد که با آنهای دیگر متفاوتند و متعادل ترین شان همین ngo‌ها هستند.

منبع: سایت ضد فرقه

 


[1] مارگارت تالر سينگر ؛ مشهورترین فرقه شناس غربی و طراح نظریة شستشوی مغزی و تعریف امنیتی فرقه ؛ و نويسنده كتاب «فرقه‌ها در ميان ما»

[2] بايد توجه داشت که این تعاریف ارائه شده به شکل هرمی بوده و شامل خیلی چیزها در يك فرقه میشوند.

[3] هـر كـس در دلـش بـه انـدازه دانـه خـردلـى عـصـبـيـت باشد, خداوند در روز قيامت او را با اعراب جاهليت برانگيزد. – پيامبر اسلام (ص) . ميزان الحكمه

[4] فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه

[5] به این ترتیب ممکن است پیروان ان به ديدگاههاي درست تر و جالب تري برسند و اين به نفع فرقه نيست.

[6] سورة انبیاء. آیة 93 : « ولي آنها امر [دين‏] خويش را ميان خود قطعه قطعه كردند [و فرقه‏ها شدند، ولي‏] همه آنان به سوي ما باز مي‏گردند.» (ترجمه بهرامپور)

[7] إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا – به راستى كه انسان سخت آزمند [و بى‏تاب] خلق شده است ( سوره معارج ايه 19)

[8] مشابه اين نظر در تعليمات اشو راجنيش (مراقبه ديناميك) ديده ميشود.

[9]  شيوه «تفرقه بينداز و حكومت كن.»

[10] يك قايق فرسوده و از كار افتاده هنوز هم داراي سه هزار ميخ است. ضرب المثل چيني

کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

بیخدایی! دروغ بزرگ روحانیت تندروی ایران در برخورد با اساتید معنوی معاصر

عرفان بیخدا؛ دروغ بزرگ

.

ترویج بیخدایی، یکی از بزرگترین دروغ ها و بی پایه ترین اتهامات ساخته شده در باره اساتید معنوی معاصر است. روحانیت تندروی ایران با الگوگیری از شیوه تبلیغاتی دستگاه نازیسم (به ریاست گوبلز) عمل کرده و بر اساس استراتژی دروغ بزرگ که می گوید دروغ را انچنان بزرگ بگو که باورش کنند، اساتید بزرگ حق را مروج عرفان بیخدا معرفی می کنند. خبرگزاری ها، نشریات، سخنرانی ها و کتب و نرم افزارهای تهیه شده توسط ارگانهای فرهنگی – امنیتی همچون سازمان تبلیغات انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران یا حوزه علمیه قم طی چند سال اخیر به طور مداوم تکرار می کنند که « اين عرفان‌هاي كاذب اعتقادي به وجود خدا ندارند و مردم را به سمتي سوق می دهد كه به جاي اينكه دنبال خدا باشند، به سمت منويات دروني متمايل شوند.»[1]

ساده ترین پاسخ به این دروغ در خود این کذب نهفته است؛ مگر عرفان بدون حضور خداوند امکان پذیر است؟ اصلاح عرفان بیخدا مثل خورشید بدون نور یا اقیانوس بی آب است! اگر بخواهیم عرفان را ریشه یابی کنیم، عرفان از عرف به معنای شناختن، باز شناختن و دانستن بعد از نادانی است. عرفان در اصطلاح یعنی خداشناسی و شناخت حضرت حق تعالی [2]. درکتاب لغت، عرفان علمی از علوم الهی معرفی شده است: «نام علمی است از علوم الهی که موضوع آن شناخت حق و اسماء و صفات اوست. راه و روشی که اهل الله برای شناسائی حق انتخاب کرده اند عرفان مینامند[3] . اوحدی عارف را اینگونه تعریف کرده است: عارفان که جام حق نوشیده اند، رازها دانسته و پوشیده اند و بالاخره از نظر ابن عربی عارف کسی است که خداوند خود را بر او بنمایاند و حالاتی برای او ظاهر گردد که معرف حال اوست.

آیین ها و جریان های معنوی مختلف در سراسر جهان هزاران سال است که هر کدام به روش خود سعی کرده اند تا حقیقت و نور زنده حاضر در جهان را به مردم بشناسانند . یکی از دلایلی که عده ای این جریان ها را تهی از خدا میدانند این است که دگم اندیشانه تصور می کنند که هر روشی غیر از روش دینی و یا خداشناسی که آنها به ان معتقدند، غلط و انحرافی است و تنها آنانند که راه یافته و رستگارند و البته در جایگاهی هستند که بتوانند درباره حقیقت گرا بودن یا نبودن سایرین قضاوت کرده و حکم دهند! و البته جای تعجب نیست که این شیوه و طرز تفکر محصولی جز تفرقه و خداگریزی به دنبال نداشته است.

  • سای بابا و تصویر از خدا

منتقدان مدعی شده اند که از مجموع گفته‌های « سای بابا » درباره خدا به دست می آید که « سای بابا » تصور روشنی از خدا ندارد. از بسیاری گفته ها و تعلیم های او به دست می آید که آنچه اصالت و اهمیت دارد عشق است و عشق یک امر انسانی است.

در اوپانیشادها از خدای «برهمن» و « ایشوارا » خدای یگانه سخن رفته است. طبق این متون، برهما یا خدای خالق، خدایی است فوق صفات كه جز از طریق سلب او را نمی توان شناخت. ساى بابا در مسئله خدا شناسى و پرداختن به خصوصیات خداوندى همواره از تعالیم هندو که مبتنى بر تعدد خدایان (تجلیات خداوند) است فاصله مى گیرد. لکن در صدر و ذیل گفتارهایش درباره خداوند به پیامبران و ادیان توحیدى اشاره مى کند. او در گفت و شنودی با یکی از شاگردان که می پرسد: ” شما گفتید که Paramathma بی­شکل، نام­های بی­شماری دارد. آیا تمام نام­ها و شکل­ها یکسان هستند؟ آیا هیچ تفاوتی هم وجود دارد؟ ” می گوید «این چه سوالی است! به ­طور قطع تمام نام­ها و صورت­ها یکسان هستند. هر نام و هر صورتی­که پرستش شود ، خداوند فقط همان تجسم حقیقی منحصر به فرد است. درک کردن او از طریق تمام نام­ها و شکل­ها امکان­پذیر است. اما مرید باید به یک نکته توجه کند. خداوند در هر صورتی­که پرستش شود، پرستش مورد علاقه باید برای یک هدف واحد باشد. آرزوی رهایی. فقط باید به خداوند عشق ورزید، نه به­هیچ چیز دیگر. عاشق او باشید. بر روی او تعمق کنید. او باید به­ عینیت برسد. در نهایت، تصمیم بگیرید در او ادغام شوید. فقط باید این آرزوی شدید و تٌُند را داشته باشید

  • خدا در نگاه اشو

مهاجمان اشو معتقدند عرفان اشو عرفان بدون خداست و اگر احیانا در این عرفان، خدا مطرح شود، خدایی است که فقط حکم یک وسیله را دارد، نه هدف.

اما اشو در مورد خدا می گوید : تو فقط می توانی با خدا موفق باشی ، نه بر ضد خدا … لا اله الا ا… خدایی بجز خداوند وجود ندارد .در این عبارت کوتاه تمام ارزش های والای تمام مذاهب گنجانده شده است .خداوند وجود دارد و تنها خداوند وجود دارد . درک نهایی حقیقت، چیزی به جز درک نهایی وحدت در درون هستی تان نیست . این است معنای کلمه خدا . خدا در آسمان ها منتظر شما نیست . او در درون شماست .ولی تنها زمانی می توانید آن را بیابید که یک پارچه شوید زیرا تنها یک می تواند یک را بیابد .[4]

او معتقد است : « بسیاری به جستجوی خدا می‌پردازند بدون اینکه بیاندیشند آیا برای ملاقات با خدا آماده‌اند یا نه؟ آیا آماده‌اند تا خدا به دیدار آنها آید یا نه؟ انان هرگز به این نکته نمی‌اندیشند. تاکید می‌کنم همه چیز را درباره‌ی خدا فراموش کن، تو فقط خودت را آماده کن، تا خدا به دیدار تو آید[5]

چنانچه سخن اتهام زننده را درست بگیریم که اشو عرفان سکولار ارائه میدهد؛ پس نباید هیچ ردپایی از خداوند در تعالیم اشو یافت شود؟! پس چگونه است که یکی از مهمترین تعالیم ایشان آمادگی در حضور خداوند و ملاقات با خداوند است؟ اشو جایگاه خداوند را چنان محترم میشمارد که برای دیدار خدا ، شاگردان و شنوندگان را آماده میکند و به آنها تعالیمی میدهد که منجر به خالص شدن افراد میگردد. استناد به این حدیث حضرت محمد (ص) که می فرمایند : “من عرف نفسه فقد عرف ربه”. (کسي که خود را بشناسد خدايش را شناخته است) نیز زاویه دیگری از نگاه اشو را تایید می کند. از این حدیث اینطور استنباط می شود که خود شناسي و يافتن خويشتن حقيقي خويش از مهم‌ترين مسائل قابل شناخت در نظام هستي و مقدم بر خداشناسی است. خداوند نيز در سوره مائده آيه 105 مي‌فرمايد: “يا ايها الذين آمنوا عليکم انفسکم”. (اي کساني که ايمان آورده‌ايد به خود بپردازيد).

همچنین اشو می‌گوید: « خدا را نمی‌توان اثبات کرد. امکان مطرح ساختن هیچ بحثی در موافقت یا مخالفت با خدا وجود ندارد. اما اگر خودآگاهی تو شروع به بالیدن کند خدا را احساس خواهی کرد. با رشد بیشتر خودآگاهی، در نگاه تو جسم و ماده ناپدید می‌شود و جهان چهره‌ای الهی به خود می‌گیرد. همه چیز را یک خودآگاهی می‌بینی. این قانون بسیار ساده است. جهان به این دلیل ماده به نظر می‌رسد که تو خودت را یک جسم و ماده می‌انگاری. تو هر چه باشی، دنیا را نیز همانگونه می‌بینی. اگر خودت را یک جسم و ماده بی‌انگاری، دنیا نیز مادی خواهد بود. و هیچ خدایی وجود نخواهد داشت. اگر خودت را یک روح در نظر بگیری، اگر خودت را یک خودآگاهی بدانی، دنیا را نیز خودآگاهی خواهی دید. دنیا یک آیینه است. هر چه تو باشی آنرا باز می‌تاباند. بنابراین تو به آن چیزی می‌رسی که شایسته‌اش هستی. خودآگاه‌تر شو تا دنیا با تو خودآگاه شود. اگر در اوج خودآگاهی قرار بگیری، دنیای مادی ناپدید و همه چیز الهی می‌شود. این تجربه نهایی حقیقت، عشق و شادمانی است.»[6]

  • کريشنا مورتي و نفی خدا؟

منتقدان گفته اند کريشنا مورتي گاه تا حد نفي وجود خدا پيش ميرود و آن خدايي را که تعاليم اديان به شرح و وصف آن مي پردازد، «تصور خدا» مي نامد و معتقدات ديگران درباره خدا را گريزگاهي صرف براي گريختن از رنج گريبان گير بشري ميداند. [7]

در حالی که کریشنا می گوید: “اگر می گویی که خود را بخوبی می شناسی اگر چنین احساس کنی بدان که به هیچ وجه خود را نمی شناسی بلکه فقط پوسته ی بیرونی ضعیفی را می شناسی که اغلب به مهلکه و مخمصه افتاده است. اما “تو”- توی واقعی، جرقه ای از آتش خود پروردگار هستی و خداوند قادر مطلق، درون توست و به همین دلیل چیزی نیست که اگر قصد کنی، نتوانی انجام دهی.”[8]

کریشنا خدا را انکار نمی کند ، حقیقت را نفی نمیکند بلکه اعتقاد سطحی را انکار میکند زیرا به گفته وی اعتقاد سطحی و تقلیدی، انکار حقیقت است . دیدگاهش این است که خود را محدود به کشف آنچه که در کتابها یافت میشود نکنید و دل نبندید زیرا به این دانش حقیقی نمی گویند این دانشی کاذب است . میگوید عقایدی که به کشف نرسد و بدون فهم پذیرفته شده باشد و بر اساس آن عملی کوکورانه و بدون آگاهی صورت بگیرد چنین عملی تقلید است . و چنین عقایدی دانش نیست بلکه عقیده و توهم است و منجر به تعارض و فساد و تباهی می شود نه سازندگی . او می گوید اعتقاد به خدا داشتن ، خداجویی نیست و شما را به خودشناسی نائل نمیکند.

دریافت آزادانه حقیقت فارغ از شرطی شدگی های ذهن، قضاوت ها و باورهای کلیشه ای جوهر تعالیم و آموزه های کریشنامورتی است. او معتقد است تنها ذهنی که بوسیله ی عقیده، ارزش های قیاسی و اعتباری مقید و محصور نگشته است قادر به درک حقیقت خواهد شد.[9] همان دیدگاهی که بسیاری از عارفان نیز به آن معتقدند و در کلام معروف مولوی می خوانیم: پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بی تمکین بود.

کریشنا (در کتاب نگاه سکوت) در پاسخ این سوال که نظر شما در باره خدا، حقیقت و ماورا چیست؟ می گوید: «دانش، منطق، و عقل را به حقیقت راهی نیست، اینها ابزار کشف حقیقت نیستند … انچه فکر بدان می اندیشد خدا نیست؛ زیرا فکر یک ابزار مادی است، منشا و خاستگاه فکر، یعنی سلول های مغز ماده اند. و شناخت خدا به وسیله یک ابزار مادی غیر ممکن است… زهد، تقوی، تقدس، عشق، و هر ان کیفیت ورای ماده قابل ادراک به وسیله فکر نیست … ادراک ماوراء، خدا، اولوهیت و کیفیت های غیر مادی هنگامی ممکن است که فکر دخالتی نداشته باشد… » (توجه به این نکته لازم است که اثبات وجود خدا به وسیله عقل، با شناخت خدا به وسیله عقل دو امر متفاوت است.)

در جای دیگر (کتاب پر پرواز) می گوید: «در کل جهان دو نوع انسان وجود دارد- آنها که شناخت دارند و آنها که شناخت ندارند و این شناخت و معرفت تنها چیزی است که حائز اهمیت است…انچه مهم است تحقق این شناخت است – شناخت نسبت به مشیت پروردگار برای انسانها. زیرا خداوند تدبری دارد و آن تکامل و تحول است. به محض آنکه انسان این حقیقت را ببیند و نسبت به آن معرفت یابد، دیگر نمی تواند خویشتن را از کسب آن و  یگانگی با آن باز دارد. زیرا حقیت بسیار باشکوه و زیباست . لذا چون (چنین انسانی) شناخت دارد، در جوار پروردگار قرار می گیرد.»

  • دالایی لاما و بودیسم خالی از خدا!

دالايي‌ لاما رهبر معنوي‌ تبتي‌ها و يكي‌ از مهمترين‌ رهبران‌ مذهبي‌ دنياست  با این حال رسانه های وابسته به حکومت در ایران او را متهم به الحاد و بیخدایی نموده اند. آنها مدعی شده اند که خدا در اندیشه های دالایی لاما جایگاهی ندارد ، و اندیشه بودیسم هیچ اصل ثابت و مشخصی به نام خدا ندارد.

بودا اعتراف می کند که درباره ذات خداوند چیزی نمی داند اما بر این باور است که ما برای درمان دردهای خود به یک شفای آسمانی نیاز داریم. در این زمینه می گوید : برای ما قدرت  شفابخش طبیب کافی است. پس بیایید به ظاهر او، شخصیت و صفات و اندیشه های او کاری نداشته باشیم. این چیزها از حد دانش ما بیرون است . تنها چیزی که می دانیم و لارم است بدانیم این است که ما با کمال اطمینان می توانیم دستورهای آسمانی او را برای شفای خویش به کار بندیم.[10]

 البته این اعتراف بودا را در ادیان دیگر هم می بینیم مثلا در سوره مائده هم آمده که عیسی (ع) اشاره دارد به اینکه چیزی از ذات خداوند نمی داند : « {و [ياد کن] هنگامي را که خدا فرمود: اي عيسي پسر مريم، آيا تو به مردم گفتي: من و مادرم را همچون دو خدا به جاي خداوند بپرستيد؟ گفت: منزهي تو، مرا نزيبد که [در باره خويشتن] چيزي را که حق من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم قطعا آن را مي‌دانستي. آنچه در نفس من است تو مي‌داني، و آنچه در ذات توست من نمي‌دانم، چرا که تو خود، داناي رازهاي نهانی }»[11]

پس می بینیم که اندیشه های بودا بر خلاف قران نیست. ذات خدا هم قابل درک نیست و آن فقط روح خدا است که با انسان در ارتباط است، بودا می گوید که درباره ذات خدا چیزی نمیداند و نمی گوید که نیست بنابراین الحادی دانستن این دین دروغ محض است.

دالایی لاما به خدا اعتقاد دارد و صراحتا می گوید : « در آيين‌ بودايي‌ ايده‌ روشني‌ از خدا نيست‌…. اين‌ آيين‌ ارزش‌هاي‌ والا چون‌ مراقبه‌ و مكاشفه‌ و نيايش‌ و دعا خواندن‌ را اينجا و آنجا پذيرفته‌ است‌…درست‌ است‌ كه‌ تصور كلي‌ از خدا نداريم‌، اما دريافتي‌ از وجود اعلي‌ داريم‌ كه‌ به‌ درگاهش‌ نيايش‌ كنيم‌ و طالب‌ رحمتش‌ باشيم‌. »[12]

  • نقش ضعیف خدا در آموزه های شمنیزم؟

در متونی که بر ضد شمنیزم نوشته می شود می خوانیم: در عرفان ساحري خدا يا وجود ندارد و يا چنان نقش ضعيفي در نظام اعتقادي اين مکتب دارد که سالک کم ترين توجهي به خدا و نيروهاي او و قدرت او نمي کند. درکتاب هاي کاستاندا به ندرت با نام «خدا» برخورد مي کنيم و هيچ یادي از پيامبران الهي نمي شود وتبعا نقشی برای ادیان الهی و برنامه وحیانی اداره زندگی بشر لحاظ نمی شود[13]

شمنیزم – تولتک یک نظام باطنی است نه یک مذهب یا نظام دینی که بخواهد به شکل محوری به تعلیم در مورد صفات خدا یا موضع گیری در خصوص نظام پیامبران بپردازد. این نظام باطنی ریشه های چند هزار ساله در بین سرخپوستان دارد. یعنی مردمانی که عملا تا حدود دویست سال پیش اساسا با سایر نقاط دنیا ارتباطی نداشته و اطلاعی از پیام و نظام ادیان و انبیا نیافته بودند. بنابراین انتظاری غیرمعقول است که یک سرخپوست در نظام اندیشه ها و دریافتهایش از همان عبارات و ساختاری استفاده کند که در ادیان ابراهیمی و کتب مقدس استفاده می شود. چنین نگاه مغلطه گونه ای مثل این است که بگوییم مسیحیت از خدا صحبتی نکرده چون در هیچ کجای انجیل عبارت الله به چشم نمی خورد!

سرخپوستان خداوند را در طبیعت یافتند ،خداوند خود را به مانند نیروهایی در طبیعت به آنان نشان داد به مانند روحی که هرگز فانی نیست و نمی شود و همچنین با درک کردن او به رموز و اسرار پی بردند و این خدا بود که برای آنان چنین هویدا شد .و آنها روح جاودان را عقاب نامیدند . شمن ها منشا هستی را حوزه انرژی بیکران و عظیمی می دانند که به وجود آورنده جهان و موجودات است. آنان این حوزۀ مادر را با استفاده از فن «دیدن»مشاهده کردند و از آنجایی که آن را همچون عقاب قیر گون  عظیمی درک کردند،آن را (عقاب) خواندند. دیدن آنان به کشف این واقعیت منجر شد: عقاب یا روح به همۀ موجودات زنده آگاهی می دهد و آگاهی هر موجود زنده ای را نیز در لحظۀ مرگ به خود جذب می کند، به عبارتی از سوی عقاب،آگاهی اولیه ای به هر موجود داده می شود که در هنگام مرگ به سرچشمه اش یعنی عقاب بازگردانده می شود. در ادیان الهی عقیده بر این است که تمامی موجودات از خداوند متعال به وجود می آیند و هر موجودی پس از مرگ به سوی خداوند باز می گردد.

  • ایلیا « میم » ؛ مروج عرفان سکولار؟

بارها در مقالات انتقادی روحانیت تندروی ایران در مورد جریان های معنوی تکرار شده است که :عرفانهای سکولار معجونی از ادیان و مکاتب و علوم مختلف است؛ هیچ یک از این مکاتب، اصالت نداشته و با بهره گیری از ا دیان و علوم مختلف به ویژه روانشناسی به دست آمده اند. مانند آموزه های رام الله یا کریشنا مورتی و سای بابا که ترکیبی از اسلام و روان شناسی و ادیان هندی اند.

این اتهام تحت عنوان تبليغ و ترويج الاهيسم به ایلیا میم نیز زده شد. منتقدان او الاهیسم را به این دلیل که  آن را شامل مسيح گرايي، كثرت گرايي معنوي، معنويت‌ آزاد و تلفيق و پيوند اديان می دانستند، التقاط نامیدند.

در توضیح باید گفت آموزش هاي ايليا «ميم»، الاهيسم خوانده مي شود.[14] الاهيسم تنها بر كليات و اصول اساسي كلام خدا تأكيد دارد. بر خداگرايي، تسليم الهي، توجه به خداوند و عشق الهي. و اصل لااله الا هو در آن محور است.

آموزش‏هاي عمومي او درباره حضور الهي، تجربه عشق الهي، احياء روح، انقلاب دروني، نور زنده، هدايت الهي و زندگي متعالي مي‌باشد. عمده سخنراني‌هاي عمومي به مبحث معنويت الهي و معرفت باطني اختصاص داشته است.

او می گوید : « خداوند زنده و حاضر را بپرستید زنده سخن می گوید محبت میکند فعال است زندگی می بخشد تغییر می دهد دگرگون می کند زنده می بیند ،می شنود ، می خواهد اراده میکند . آیا خالق و معبود شما زنده است ؟ »

ایلیا میم در حالی به ترویج بیخدایی متهم شده است که شعار محوری تعالیمش « الهی، تسلیم و خدمتگزارم » است و اصل تعالیم الهی را می توان از محوری ترین توصیه ها و تعالیم او دانست. او می گوید :

«تسليم باشيد و خود را براي برخورداري از روح خدا و تجربه حضور خدا آماده سازيد. خداي زنده را بپرستيد تا زنده شويد و خداي زنده را بيابيد و زندگي يابيد.»

« تنها، خداي يگانه و زنده و حاضر را بپرستيد و براساس حضور يگانه او زندگي كنيد. به عهد الهي وفادار بمانيد و در روز و شب خدا را بخوانيد و عهد خود را با خداوند تجديد نماييد. با تمام وجود خود اعتراف كنيد الهي تسليم‏ام و تسليم الهي را تحقق بخشيد.»

« تسليم راز يگانگي و اتصال با هستي لايتناهي الهيست و شناخت خداوند از طريق آن حاصل مي‏شود. تسليم شدگان به اتصال و اتحاد الهي نايل مي‏شوند و آنان در حضور الهي ذوب مي‏شوند، فنا مي‏گردند و تا ابد بقا مي‏يابند.»

او در پاسخ به این سوال که  خداوند چطور موجودي است، می گوید : خداوند يگانه آنقدر بزرگ است كه اگر چشم تو به اندازۀ همۀ آسمانها باشد تنها ذره‌اي از آن را مي‌تواني ببيني. خداوند يكيست و جز او نيست. اما خداي تو شبيه خود توست[15]. چون هر كسي شبيه خدايي است كه مي‌پرستد. مي‌فرمايد من براي تو همانم كه درباره ام مي‌انديشي. اگر تو خوبي معلوم است خدايي كه مي‌پرستي خوب است، اگر مهربان و بخشنده‌اي پس معلوم است خداي تو هم مهربان و بخشنده است. خداي تو براي تو همانطور است كه او را مي‌بيني. همانطور آشكار مي‌شود كه انتظارش را داري. و اگر مي‌خواهي ببيني كه چطور آن را ديده اي، ببين چطور به تجربه ات آمده و چطور بر تو آشكار شده است.

و برخلاف ادعای کذب افراط گرایان مذهبی ایران او مردم را نه به سوی منویات دورنی که به سوی پیوند دادن دیگران به خدا می خواند و می گوید : « هر چه ديگران را به روح خدا نزديك تر كنيد روح خود را به روح خداوند نزديك تر كرده ايد هر چه شناخت آنان را از روح الهي كامل تر كنيد شناخت خودتان كامل تر خواهد شد. مردم را با شناساندن روح خدا بيدار كنيد و خواهيد ديد كه چگونه بر بيداري شما افزوده مي شود و بيداري الهي شما را در بر مي گيرد. آنان را ذره ذره از حضور الهي برخوردار كنيد و مي بينيد كه خداوند حضور خود را به شما مي دهد. به زمين ايمان بدهيد تا از آسمان ايمان بگيريد. به تشنگان آب بدهيد تا آسمان بر شما ببارد. حتي اگر خودتان در خوابيد اما با وجود خواب خود، براي بيداري ديگران تلاش كنيد آنگاه شاهد خواهيد بود كه بيدار كنندة الهي در حال بيدار كردن شماست. براي آنكه خدا را به سوي خود بياوريد ديگران را به سوي خدا ببريد اگر مي خواهيد خدا را پايين بياوريد پس ديگران را در خداوند بالا ببريد… و همة اين ها به آن معناست كه انسان را در روح خداوند به خداوند تسليم كنيد و به خدمتگزاري الهي فراخوانيد.»

این دیدگاهها بخش بسیار کوچکی است از تعالیم و آموزه های این اساتید که اکثرا همه زندگی ، برنامه ها و اندیشه های خود را مستقیم یا غیرمستقیم وقف اشاعه حقیقت گرایی در جهان نموده اند. این دیدگاهها با انکه هر کدام ظاهرا پیشینه کاملا متفاوتی دارند و ریشه تعالیمشان در مکاتب و ایین های ظاهرا مجزایی چون هندوئیسم ( در مورد تعالیم سای بابا) ، تانترا (در مورد اشو)، شمنیسم (مربوط به آموزه های دون خوان)، بودائیسم (ریشه تعالیم دالایی لاما) و الاهیسم[16] ( به روایت ایلیا رام الله) است اما عناصر مشترک و واحدی در مورد خداوند در همه آنها به چشم می خورد : اصل وجود آفریدگار جهان، اصل یگانگی او و برنامه حرکت به سوی شناخت و کشف او.

این ابعاد نشان می دهد که با وجود اختلاف در عبارات و اسامی یا توصیفاتی که برای خداوند در این دیدگاهها وجود دارد همه آنها به نوعی و از نگاهی در حال معرفی حقیقتِ نور یگانه خداوند در جهان هستند. که حقیقت یکی است و راهها بسیارند…

منبع: معنویت آزاد

 


[1]  سایتهای حکومتی همچون فارس، رجانیوز، موعود، تبیان، حوزه و … روزنامه های کیهان، رسالت، جام جم و … دهها کتاب منتشر شده در نقد جریان های معنوی و صدها همایش برگزار شده در سراسر کشور بخشی از این ماشین تبلیغاتی است.

[2]  (سعیدی، گل بابا، اصطلاحات ابن عرفانی، ص: 528)

[3]  دهخدا، لغت نامه، ج10، ص: 13592

[4]  کتاب تائو ئیزم 1 – اشو

[5] منبع: من درس شهامت میدهم، ص 114 تا 116.

[6] اشو، من درس شهامت می‌دهم، ص 115

[7]  نگرشی بر آرا و اندیشه های کریشنا مورتی – نوشتۀ محمد تقی فعالی

[8]از کتاب پر پرواز

[9]  از کتاب شادمانی خلاق

[10] از کتاب بودا و اندیشه های او – نوشته سادهاتیسا – ترجمه محمد تقی بهرامی

[11]  مائده /116

[12]  برگرفته از مصاحبه رامین جهانبگلو با دالایی لاما

 http://adyan.porsemani.ir  منبع: [13]

[14] تعليمات الاهيسم در ايران و خاورميانه براي اولين بار توسط ايليا بيان مي‌شد اما بنيانگذار اين تعليمات تا آنجا که ما مي‌دانيم ايليا نيست بلکه ايليا يکي از راويان اصلي الاهيسم بود و آموزه‌هاي بنيادي الاهيسم را در قالبها و به شيوه‌هايي هماهنگ با شرايط اين عصر تفسير و تبيين کرده بود.

[15] در برخي از روايات اسلامي و غيراسلامي،‌ به اين موضوع اشاره شده است كه هر كسي خداي خود، به معناي تصور خاص خود از خداوند،‌ را دارد. در احاديث قدسي نيز اين موضوع تكرار شده است مثلاً در جايي كه خداوند مي‌فرمايد من با گمان بنده خويش همراهم.

[16] بنيانگذار الاهيسم ماهاآواتار مي‌باشد که ايشان نيز در نقاط مختلف دنيا به اسامي متعددي شناخته شده اند. ماهاآواتار در ايران با اسم استاد روح الله شناخته مي‌شود. گفته مي‌شود که ايشان در رأس نظام جهاني معلمان باطني قرار دارند. ظاهراً الاهيسم جرياني است به موازات جريانات ديگري مانند يوگا، فالون گنگ، شمنيزم، ساينتولژي، تي ام، تانترا، اکنکار و صدها جريان معنوي ديگري که بسياري از آنها امروز هم وجود دارند و گفته مي‌شود که تعداد همۀ آنها بيش از شش هزار جريان معنوي است اما به دلايل زيادي الاهيسم با اين جريانات قابل مقايسه نيست از جمله اينکه الاهيسم داراي هسته‌هاي بنيادي کاملاً متفاوتي و من جمله اصل توحيد (لااله الا الله) و ساير اصول آسماني است. بر حقانيت همۀ اديان هدايت کننده و خداگرا صحه مي‌گذارد و در عين حال خود را يک دين يا مذهب يا فرقه نمي داند بلکه در گرايش خداگرايي خلاصه مي‌شود. الاهيسم يك مكتب باطني است و ارتباطي با دين و مذهب ندارد بلكه دينداران را به پيروي كامل و هوشمندانه از دين خود توصيه مي‌كند…(برگرفته از کتاب آمین؛ ایلیا یعنی خدا با من است- جلد اول)

کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

برترین رئیس جمهور – از دیدگاه استاد ایلیا رام الله

.

برترين رئيس جمهور

 

توضيح:  گفت و گوي زير در آستانه انتخابات رياست جمهوري (در سال 1384)  در نشريه حركت دهندگان به چاپ رسيد و منجر به تعطيلي نشريه مذكور گرديد. در اين انتخابات آقايان هاشمي رفسنجاني، رضايي، قاليباف، معين، لاريجاني، مهرعليزاده و احمدي نژاد كانديداي رياست جمهوري بودند.

ازميان کانديدهاي رياست جمهوري به نظر شما کدام بهتر است؟

کسي که رياست جمهوري به او نياز دارد و او بي نياز از رياست جمهوري است. او که قبل از شدن، باشد. پيش از آنکه بخواهد بدست بياورد، در دست داشته باشد. قبل از آنکه از بيرون برايش اتفاق افتاده باشد، از درون واقع شده باشد.

او بايد از اينکه رئيس شود يا نشود تغييري در حال­ اش رخ ندهد؛ نه از اين رياست خوشحال شود، نه از گذر سايه آن، غم زده. اگر رئيس جمهور شد، خود را خادم مردم بداند و اگر نشد، خادم مردم بماند؛ پس اگر خدمتگزاري شايسته­ تر از او به ميدان آمد، او ميدان را برايش خالي مي­ کند و خود، حامي شايسته ­تر مي شود.

اما اگر کسي تصميم بگيرد به ملت خود خدمت کند، به صرف چنين تصميمي خدمتگزاري بعيد است. اگر محبت به مردم و بيش از آن به بشريت و انسانيت و خداي آن در ميان نباشد، خدمت، تصنعي و غير واقعي است. با اين حال، خدمت خودساختگان به ساختن منجر مي­ شود، اما نتيجه خدمت خودباختگان، سوختن است و ساختن نيست.

از اين است که براي رؤسا بيش از سايرين ضروريست که خودساخته باشند و اما خودساختگي نيازمند خودشناسي است. اگر او خود را نساخته باشد، چگونه مي­ تواند ديگران را بسازد؟ اگر خود شناسي او کافي نباشد، چگونه در شناخت مردم و اوضاع آنها توفيق خواهد داشت؟ بنابراين بايد ديد که آيا او موجودي خودآگاه و خداشناس و خودساخته است يا خودباخته و خودبين؛ اگر طبيب خودش آلوده به ميکروب باشد، وجودش بسيار خطرناک تر از ميکروب ­هاي بيماري­ زاست.

لطفاً در مورد ديگر ويژگي­ هاي رئيس جمهور توضيح دهيد . اگر موضوعاتي مانند خود ساختگي و محبت به مردم را طبق فرمايش شما، در درجه اول اهميت در نظر بگيريم دربارۀ ساير ويژگي هاي رئيس جمهور بفرماييد .

او بايد داراي توان تمام کردن و شروع کردن باشد. تمام کردن آنچه پيش از اين آغاز شده يا حتي دانه هايي که هنوز جوانه هم نزده­ اند و قدرت شروع کردن جهش را.

ايران وقت زيادي براي پيشرفت ندارد. پيشرفت معمولي به عقب ماندگي آن منجر خواهد شد. بنابراين رئيس جمهور بايد توان شروع جهش را داشته باشد …

اگر شجاعت او مقدم بر هوشمندي ­اش باشد ممکن است آسيب­ هاي جدي بوجود آيد. بنابراين لازم است هوشمندي و هوشياري او بر شجاعتش مقدم باشد.

نگاه کردن به رياست جمهوري، به عنوان فرصتي براي پيشرفت شخصي مي­ تواند آثار زيانبار بسياري را براي ملت داشته باشد؛ پس او بايد رياست جمهوري را به چشم يک رسالت نگاه کند. رسالتي که فقط يک راه در پيش دارد و آن موفقيت است…. مسئول وام­ دار نمي­تواند مسئوليت خود را به انجام برساند. رئيس جمهور يا بايد وام­ دار کسي جز خدا و ملت نباشد و يا اگر هست ابتدا وام خود را بپردازد و آنگاه قدم جلو بگذارد.

يکي از راه هاي اصلي مردم براي آشنايي با رئيس جمهور بعدي بررسي گذشته فرد مورد نظر است. عوامل گوناگوني مي­ توانند مبناي اين تجزيه و تحليل قرار گيرند.  به نظر شما چه نکاتي در اين زمينه قابل توجه­ تر است؟

در بازخواني گذشته او بايد عناصر مهمي چون عقلانيت و عدالت و شجاعت را جستجو کرد و نيز آزادي دروني و استقلال رأي و عدم وابستگي، توانايي هماهنگ شدن با تغييرات و شرايط، و ميزان نرمي و انعطاف پذيري او، تدبيرگري و تعامل پذيري و تعادل خواهي او …بايد اين عناصر را در گذشته او شناسايي و اندازه­گيري کنيد.

هر انساني ترس­ها و از خود­باختگي ­هايي دارد اما ترس­ها و تمايلات يک مسئول بسيار سرنوشت سازتر است. بايد ديد در گذشته، او از چه چيزهايي ترسيده و فرار کرده و به چه چيزهايي روي آورده و مشتاق است؟ خطوط سبز و قرمز او کدام است؟ خودباختگي ­ها و خودبيني ­هايش از چه سنخي است و ميزان خطرپذيري آن تا چه حد است؟ آيا مديريت او در گذشته، خلاق و زاينده بوده يا خشک و مرده و خُرد.

و البته اگر مسئوليت ­پذيري و مديريت را در سابقۀ او ببينيد دليل بر آن نمي­ شود که در رياست ­هاي بالاتر هم موفق عمل خواهد کرد.

و آيا او پيش از اين به آنچه اکنون مي ­گويد، عمل کرده است يا نه؟ اگر عمل نکرده پس بعيد است که بعد از اين هم به آنچه اينک مي ­گويد عمل کند، و ببينيد که آيا او در گذشته واقعاً در خدمت مردم خود بوده، به فکر زندگي آنان بوده و به آنها عشق ورزيده يا اينکه پيش از اين را او در خدمت خود يا صاحباني ديگر بوده.

دربارۀ اينکه اولويت برنامه­ هاي رئيس جمهور چه بايد باشد طي ماه­ هاي  گذشته و در اظهارنظر کارشناسان و صاحب­ نظران، عموماً با چند مطلب برخورد مي ­کنيم که در برخي موارد تضادهايي هم به چشم مي­ خورد.

نظراتي که دربارۀ اولويت ­هاي برنامه رئيس جمهور بعدي مطرح مي شود اغلب عبارت است از اولويت داشتن برنامه­ هاي اقتصادي، بخصوص رسيدگي به وضع معيشتي مردم، مسئله بيکاري جوانان و اشتغال به کار آنان. در مقابل، اين نظر وجود دارد که اولويت برنامه ­هاي رئيس جمهور مي ­بايست ابتدا متمرکز بر مسائلي مانند اصلاحات عملي، آزادي بيان، آزادي مطبوعات و ديگر تغييرات فرهنگي و شايد نرم افزاري باشد. شما با کدام نظر موافق ­ايد؟

اگر بگويم با هيچ ­کدام درست­ تر از آن است که بگويم با هردو؛ رئيس­ جمهور نبايد و نمي ­تواند و درست نيست که خود را در دام شعارهاي تضمين نشده واقعي بيندازد. اوضاع ايران و جهان هر روز در حال تغيير است و به تناسب اين تغيير، اولويت ­ها هم جابجا مي شوند؛ ممکن است يک روز فرهنگ ­سازي مهم باشد و يک روز اقتصاد، اما در روز سوم، شايد روابط مهم ­تر باشد. از خردمندي به دور است که شما براي زمان دور، حتي در حد چهار سال يک برنامه و شعار مطلق و قطعي را بر برنامه­هاي هم وزن خود ترجيح مطلق دهيد.

امروز مسئله اين است اما معلوم نيست که فردا مسئله همين باشد و شايد نباشد. امروز صلح است ولي اگر فردا صلح نباشد، اولويت ­ها هم زير و رو مي­ شوند. امروز بادها از شرق و جنوب مي ­وزند ولي اگر از غرب و شمال وزيدند ديگر نمي ­توانيد بادبان­ها را مثل ديروز برافراشته کنيد و کشتي را آنطور حرکت دهيد. مي ­شود يک برنامه را بر اساس هوشمندي و هماهنگي در اولويت قرار داد اما فقط براي امروز يا امسال. در پايان امروز و پيش از روز جديد، تجديد نظر در اولويت ­ها و برنامه­ ها، جزئي از خردمندي است؛ براي آنکه ببينيد اين واقعيت تا چه حد حساس و مکرر است به دوران رياست جمهوري رؤساي ملل مختلف نگاه کنيد يا اگر توانستيد با آنها صحبت کنيد، آن وقت مي ­بينيد اين درددل و پشيماني تعداد زيادي از آنهاست.

اگر نياز حياتي يک جمعيت را آب فرض کنيم برنامۀ رئيس آنها بايد مانند آب باشد چنان شکل پذير که هر بار در ظرف جديد قرار مي ­گيرد به همان شکل درآيد.

اگر رئيس جمهور بگويد من مي­ خواهم نيازهاي مردم را تأمين کنم و مسائل شان را حل نمايم اين عاقلانه ­تر است تا بگويد من مي خواهم طي سال ­هاي بعد، مسائل اقتصادي يا سياسي يا چيز ديگر را حل کنم. اگر مردم فردا گفتند ما نياز سياسي نداريم، يا داريم اما اولويتي برايمان ندارد، تکليف رئيس جمهور چيست؟

يا بايد لجاجت کند و به حرف خود ادامه دهد که در اين صورت شکست او در برابر ملت، حتمي است و يا از شعارها و فريادهاي خود بازگردد که آنوقت او متهم است به عقب نشيني و زير پا گذاشتن شعارها و آرمانها. البته شعار رئيس جمهور مي­تواند مثلاًًً عدالت يا اصلاحات باشد اما اين عدالت و اصلاح را او هر روز، هر هفته، هرفصل و هر سال بايد تبيين کند.

به نظر شما، با توجه به شرايط خاص ايران، فردي که مي­ خواهد در پست رياست جمهوري قرار گيرد بايد چه نکاتي را در اين ارتباط مورد نظر قرار دهد؟

اگر او مورد قبول اکثريت قوي ملت و مخصوصاً جوانان نباشد يا نتواند در ماه­ هاي اوليه رياست خود، اين مقبوليت را به دست آورد، ملت ايران، چيز بزرگي را از دست خواهد داد.

 در اينصورت زلزله ­هاي چند ريشتري تصور پذيرند. اگر او بدون رأي قوي بيايد بايد بتواند با اقشار مختلف مردم ارتباط برقرار کند؛ حتي اگر پيش از اين نکرده باشد. شرط اين ارتباط، شناخت است و براي شناخت آنان، کوتاه ترين راه، همذات پنداري است.

همذات پنداري با همه اقشار و حتي با منتقدان و دشمنان، زيرا اگر همذات پنداري نباشد، خود بيني و نگاه متعصبانه جاي آن را مي ­گيرد.

در شرايط کنوني ايران، رئيس جمهور بايد بتواند تعريفي عاقلانه و مقبول را از ايران و ايراني در جهان ارائه دهد؛ اين فعلاً، از مهم­ترين شعارهاست. تثبيت جايگاه بين المللي ايران، تأثيرات قدرتمند خود را بر اوضاع اجتماعي و اقتصادي و سياسي ايران به سرعت نشان مي ­دهد.

تدبير و اتخاذ روابط متعادل و راهبردي با اروپا، کشورهاي اسلامي و ديگر شبه قطب ­هاي متمرکز يا غيرمتمرکز و نيز چگونگي برخورد با مسئله آمريکا و تمدن غرب، در مقايسه با هرگونه تلاش داخلي (در حال حاضر) تأثيرات تعيين کننده ­اي را بر اوضاع دروني و بيروني ايران خواهد داشت. اين بر اساس اوضاع اين زماني ايران است اما فردا را خدا مي ­داند و آنکه، امروز را درک کرده و ديروز را فهميده.

 بنابراين در حال حاضر دگرگون­ سازي سياست خارجي و روابط بين المللي ايران از مهمترين مسائلي است که رئيس ­جمهور جديد با آن مواجه است. تو نمي­ تواني به نظر ديگران هيچ احترامي نگذاري و از آنها انتظار داشته باشي تا به نظر تو احترام بگذارند. تعامل، احترام متقابل و اقدام به تغييرات توافقي، حتي اگر غير مطلوب باشند، به معناي وابستگي يا ترس نيست.

پس بهتراست که رئيس جمهور جديد، با يک ايدۀ جهاني و يک انعکاس درخشندۀ بين ­المللي قدم به ميدان بگذارد. او بايد چهرۀ جهاني ايران را تعيين کننده و داناتر و زيباتر نمايد. اکنون ايران در معرض تهديدات کوبنده و موذيانه است. عبور از اين خطر برنامه­ ريزي شده، با اتحادي داخلي و خارجي امکان پذير است.

اين يکي از مسائل حساس فعلي ايران بود چون فرصت آن درحال اتمام است، آنرا گفتم؛ حساسيت ­هاي موجود به اين ختم نمي­شود.

پس لطفاً از حساسيت ­هاي ديگر ايران هم بگوييد.

رئيس جمهور نه فقط بايد چپ و راست را ببيند بلکه بايد از شمال و جنوب و مرکز و حاشيه ها هم غافل نشود. خوب است اما بعيد است که فراجناحي و ملي باشد ولي چه خوبتر اگر فرا ملي بوده و شخصيتي جهاني و جهان پذير باشد…

داناي حکيم بدون آنکه بجنگد پيروز مي ­شود. حمله­اش از جنس راهبرد و مهار دشمن اعمال مي ­شود و در دفاع، به جاي مقاومت کردن، نيروي مهاجم را بر عليه مهاجم بکار مي ­برد؛ او در توافق غلبه مي ­يابد.

 شر و قدرت شرارت را انکار نمي­ کند بلکه آن را مي شناسد و به کنترل در مي­آورد. او به جاي ضربه زدن، لمس مي ­کند و به جاي نه گفتن مطلق، مي­ گويد بر فرض بله، و آنگاه واقعيت نه را از اين طريق آشکار مي ­سازد. او راه را نه با پاهايش بلکه با چشم ­هايش مي­ پيمايد. با دوربيني و دورانديشي ­اش طي مي­ کند. نمي ­آزمايد لکن از آزمون ديگران مي ­آموزد. تمرين نمي­ کند بلکه هر بار آخرين تجربه ­اش را مي ­کند….

به نظر شما بهتر است رئيس جمهور، روحاني باشد يا غير روحاني؟

اگر مسئول، برآيندي از اقشار مختلف مردم باشد و حتي اگر در قشر خاصي قرار دارد، صرفاً متعلق به آن قشر نباشد و قشري نباشد، بهتر است.

بهترين رئيس جمهور کيست؟

مسئولي که با ملت خود و شرايط ملت خود و زمان خود هماهنگي بيشتري دارد، بهترين است. اصل هماهنگي براي هر نوع ملتي و با هر هدفي تعيين کننده است. به واقع، اندازه موفقيت در هر کاري متناسب با اندازه هماهنگي است و توفيق روش ­ها و افراد را ميزان هماهنگي آنها تعيين مي ­کند.

 

چرا خود شما در انتخابات رياست جمهوري شرکت نکرديد؟

خطرناک ­ترين کارها، پذيرش مسئوليت ­هاست و خطرناک ­ترين مسئوليت ­ها وقتي است که تو در تعيين سرنوشت و زندگي ديگران حضوري تعيين کننده داري. کمترين حرکت تو داراي هزاران دنباله است و يک فکر تو مي­تواند به اندازه يک دريا آتش يا يک دريا برکت حاصل کند.

 رياست جمهوري واقعي، يکي از سخت ­ترين و پيچيده ترين و غم ­انگيزترين کارهاي اين عالم است. کدام انسان عاقل و دانا سخت ­ترين را برمي گيرد؟ مگر اينکه مجبور باشد و آن را ضروري بداند.

اين موضوع صحت دارد که شما از طريق واسطه ­هاي مختلف و طرق مختلف با بسياري از رهبران بين المللي روابط محرمانه ­اي داريد و به بعضي از آنها مشورت مي ­دهيد­؟

اين مهم نيست. اگر هم درست باشد يا نباشد تغييري در درستي و اعتبار چيزهايي که گفتم بوجود نمي ­آورد. از آن طرف هم ارتباطي با موضوع گفتگوي ما که از قبل با آن توافق کردم، ندارد. يک سئوال ديگر مي ­تواني بپرسي.

دوباره به اولين سؤالم بر مي ­گردم. من شنيده ام که شما در ايران و خارج از  ايران ده­ها هزار شاگرد داريد. به آنها توصيه کرده ­ايد به چه کسي رأي بدهند. به عبارتي به نظر شما بهترين نامزد رياست جمهوري از بين نامزدهاي فعلي کيست؟ لطفاً اسم او را بگوييد يا حداقل به مشخصاتش اشاره کنيد.

او که فرمانرواي خودش است و بر خود فرمانروايي مي ­کند؛ چون اگر کسي نتواند بر خود رياست کند چطور مي ­تواند بر يک ملت رياست کند؟ اما اگر کسي بتواند خود را کنترل کند و نفس خود را مهار نمايد قادر است همه مردم جهان را راهبري کند.

 چنين فردي، خودش از حرفهايش بزرگتر است، دهان ­اش از چشمانش کوچکتر است و گوش ­هايش مانند چشمانش است.

 مي­بيند چيزي را که مي­شنود… و همه وجودش مانند يک دست است.

و شما ؟ [خطاب به يكي از همراهان ديگر]

آقاي رئيس دولت ، اول به فكر ايران اسلامي باش نه اسلام ايراني . چون اگر ايراني اسلامي نباشد ، به وقوع پيوستن اسلام ايراني غير ممكن است. آقاي رئيس دولت ، اگر عمل تو شعار توست پس هر چه بيشتر شعار بدهي به نفع اين ملت است . ولي اگر فاصله بين شعار و عمل شما زياد است ممكن است اين شكاف هيچ وقت پر نشود و اين دو تا هيچ وقت همديگر را پيدا نكنند . كاري كن كه زندگي ات پيام ات باشد در غير اينصورت زندگي ات به يك سنگر متحرك تبديل مي شود و سنگر بالاخره توسط دشمن فتح مي شود.

آقاي مسئول فراموش نكن كه نگاه ولي عصر(س) و بسياري از ارواح مقدس روي اين ملت و كشور است و تو با قبول كردن مسئوليت ، خودت را در معرض مستقيم نگاه و قضاوت ايشان قرار داده اي. اگر مطمئني كه به مسئوليت و تعهدات عمل مي كني بمان و اگر احتمالش را مي دهي فرد ديگر، موثرتر و كارامدتر از تو باشد ، قبل از آمدن كنار بكش و خود را در نزد ولي عصر و خداي وليعصر و ارواح مقدس ضايع و خطاكار نساز.

[1] بعد از پايان گفت و گو، كل مطالب جهت ويرايش و احياناً بازنويسى به يكى از شاگردان استاد  ايليا «ميم» تحويل شد. در جريان ويراستارى علاوه بر بازنويسى بعضى از قسمتها، مطالبى نيز حذف شد. (مصاحبه‏كننده)

http://www.ostad-iliya.org

 کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

جمعیت ال یاسین هرگز فرقه نبود- اتهام دروغ به جمعیت الیاسین و ایلیا رام الله

اتهام دروغ « فرقه رام الله » به جمعیت ال یاسین و ایلیا رام الله (پیمان فتاحی)

جمعیت ال یاسین هرگز فرقه نبود

(متن پیاده سازی شده از گفت و گویی با ایلیا میم)

 ما هرگز فرقه نبوديم و نيستيم. بلكه جمعيت ال ياسين، رويكرد و برنامه هاي ضد فرقه گرايي داشته است. براي اين واقعيت، حداقل بيست و هفت دليل محكم وجود دارد. تشكل هاي مردمي ما هرگز فرقه نبودند. اين تشكل ها همانند تشكل هاي مردمي [تشكل هاي غيردولتي؛ NGO] در ديگر نقاط دنيا بودند. در اينجا چون مي خواستند ما را، مرا و همۀ ال ياسين و الاهيون را متهم كنند و به دنبال يك بهانۀ مشترك و همه گير بودند، بجاي استفاده از عبارت تشكل هاي مردمي و غيردولتي [NGO] از كلمۀ فرقه استفاده كردند. شاخه درخت را، شاخ ناميدند. راه را چاه گفتند. دوا را درد خواندند و پرندگان را خزندگان ناميدند تا توجيهي بظاهر موجه براي برخوردهاي قبلي و برنامه هاي بعدي، به افكار عمومي ارائه شود.

اتهام فرقه به همين سادگي بوجود آمد. همانطور كه يك كوه، چاه نيست و يك چاه نمي تواند كوه باشد، جمعيت ال ياسين نيز فرقه نبود و يك فرقه هرگز نمي تواند چنين جمعيتي باشد و اينجاست كه آن بيست و هفت دليل اقامه مي شود. يك جنگل درختان ميوه، خارزار نيست اما اگر كسي بخواهد همۀ جنگل ميوه را به آتش بكشد، براي آنكه زمينه سازي كند، افكار عمومي را با خود همراه كند، قانون را هم نظر كند، هر اعتراض يا سؤالي را از قبل خفه كند و بر وجدان و قلب خود سرپوش بگذارد، كافي است از اينجا شروع كند كه بگويد آن جنگل يك خارزار است و همۀ ميوه هاي آن سمي هستند يا توهم اند و وجود ندارند.

كوه بزرگ و پر از معدن جواهرات و آبهاي شفابخش را مي شود نابود كرد و اما اينكار را به اسم پركردن يك چاه خطرناك كه ممكن است جان هر رهگذري را بگيرد، انجام داد. برخي از فرقه هاي مسلمان، خون شيعيان را مباح مي دانند. اما چون با اين واقعيت مواجه مي شوند كه اينها هم مسلمانند فقط يك كار كوچك انجام مي دهند. بجاي شيعه مي گويند اينها كافر و بدعت گذار هستند و با اين تغيير واژه، زمينه هاي لازم را فراهم مي كنند. بعضي از قدرتهاي جهاني، مخالفان خود را تروريست و آشوبگر مي نامند تا بستر برخورد با آنها را فراهم كنند. بعضي ها نزول خوارند اما براي حل مسئله از ابعاد مختلف مي گويند اين نزول نيست، بهره و سود است. اين مثال در رفتار آدم هاي تحريف گر يا قدرتهاي زورگو فراوان است…

ما فرقه نيستيم به همان دلايلي كه يك كوه نمي تواند يك چاه باشد و به همان دلايل كه يك جنگل بزرگ ميوه نمي تواند يك خارزار باشد. ممكن است بين كوه با چاه تشابهاتي جزئي وجود داشته باشد و مثلاً در هر دو سنگ يافت شود و هر دو داراي خطراتي باشند؛ يا يك خارزار ممكن است از جنبه هاي جزئي شبيه به يك جنگل ميوه باشد اما همۀ چيز ها در اين جهان از جهاتي مي توانند شبيه هم باشند حتي چيزهايي كه با هم در تضاد ظاهري هستند. ممكن است ما هم در شرايطي شبيه به فرقه شده باشيم همانطور كه ممكن است يك قطعه ابر باران زا شبيه توده اي فشرده از دود باشد كه در واقع دود نيست و باران متراكم است. انسانهاي ظاهراً خوب و بد هم تشابهات فراواني دارند. سازمانهاي مافيايي و سالم شباهتهاي متعددي با هم دارند. ميان آب و آتش هم مي توان شباهتهايي يافت. اگر معناي فرقه را معناي مصطلح و عمومي و جهاني آن بگيريم يعني چيزي مانند صدها فرقۀ اسلامي، يهودي يا مسيحي، اين تعريف بطور واضح و صريح در بارۀ ال ياسين مردود است. چون اعضاء ال ياسين همه دين و مذهب خودشان را داشتند و اين دين و مذهب نه تغييري كرده بود و نه قرار بود در آينده هاي دور هم تغيير كند. همين يك سند در كنار اسناد بسيار و ناگفته، براي نگاه به واقعيت كافي است. مثل اينكه مي گوييم آنجا جنگل است و خارزار نيست و براي اثبات آن كافي است نگاهي بيندازي و ببيني آنها درختان ميوه اند نه علفهاي هرز و خارهاي خشكيده. يك فرقه به معناي عمومي و فراگير آن، پايه ها و اركان معلومي دارد. هويت فرقه اي مي خواهد، يعني اعضاء آن در پاسخ به سؤال من كيستم بايد بگويند مذهب ما آن است. وقتي از كسي مي پرسي مذهب تو چيست مي گويد شيعۀ دوازده امامي، سني شافعي يا حنبلي يا زيدي يا شيعۀ اسماعيلي يا مي گويد مسيحي كاتوليك، پروتستان و ارتدوكس اما اگر در طول بيست سال گذشته از همۀ ال ياسين و الاهيون سؤال مي شد كه مذهب شما چيست فقط يك جواب داشتند. همان جوابي كه قبل از آن داشتند. اكثراً مي گفتند مسلمان و شيعه و كساني هم كه قبلاً مسيحي يا يهودي يا از اديان ديگر بودند همان دين و مذهب را مي گفتند. عبارت «فرقۀ رام الله» بعنوان يك هويت و جوابي به اين سؤال، اولين بار از مراكزي شنيده شد كه از مدتها قبل قصد برخورد داشتند و مشخص بود كه اين آغاز يك پروژۀ ويژه تهاجم است. هيچ كس از اين هويت فرقه اي باخبر نبود چون وجود نداشت و براي اولين بار كساني از آن حرف زدند كه مي خواستند بر اساس آن، برنامۀ برخورد را سازماندهي كنند. وقتي جمعي هويت فرقه اي معلوم ندارد، اگر به آن بگوييم فرقه، مثل اين است كه بگوييم يك توربين، پروانه ندارد.

… همۀ فرقه ها داراي اين ويژگي شاخص هستند.

يك فرقۀ ديني قائل است كه او تنها يا حداقل مهمترين و حقيقي ترين انعكاس و بيان كنندۀ آن دين اصلي و بلكه خود آن است و براي اين ادعا تلاش مي كند تا دلايلي را براي خود بيابد. مهمترين اين دلايل، رابطه ويژۀ آن فرقه و بنيانگذار آن با بنيانگذار دين اصلي است. اما در روند تعليماتي كه ما داشتيم هرگز چنين چيزي گفته نشد. نه آشكارا و نه در خفا؛ حتي دشمنان هم كه پيوسته در بارۀ ما شايعه مي ساختند و اخبار و واقعيات را تحريف مي كردند آنها هم چنين چيزي در بارۀ ما نگفتند و خودم هم به ياد ندارم كه هرگز ميان جمعيت ال ياسين و فرد رسول الله (ص) نسبتي قائل شده باشم. اكثر جمعيت ال ياسين شيعه هستند و از نظر مذهبي همان مذهب شيعه را داشتند و جز به آن قائل نبودند. هيچ وقت ادعاي ارتباط با پيامبر اسلام (ص) يا ائمه هدي (س) را نكردم. نه در ميان مردم، نه با خودم و نه در زندگي خصوصي. فرقه ها عموماً اولين بنيانگذار خود را دومين يا سومين حلقه از مقام مذهبي دين اصلي مي دانند اما اين موضوع با روش و تفكرات ما و آنچه تا امروز گذشته است بيگانه بود.

نمي توانم بگويم كه مرا به اسم هاي مقدس صدا نمي زدند چون مي زدند اما اين اسم ها اكثراً نسبت مستقيمي با دين اسلام يا هر دين ديگري نداشتند. چند نفر بودند كه نامه هاي متعددي مي نوشتند و در نامه هايشان مرا به الفاظ مقدسي كه با دين و مخصوصاً دين اسلام ارتباط داشت صدا مي زدند مثلاً مي نوشتند بقيه الله. به دوستان مربوطه گفتم به آنها تذكر دهند كه موضوع را تكرار نكنند. اگر لازم شد تذكري مستقيم بدهند يا غير مستقيم. در صحبتهاي حضوري هم عموماً كسي از اين اسامي استفاده نمي كرد. بعد از چند سال ديديم كه آن افراد، مرتبط با يكي از دستگاههاي امنيتي بودند و در ارتباط با آنها عمل مي كردند به همين دليل احتمال داديم كه مجموعۀ رفتارهاي آنها و من جمله همين بكار بردن عبارت بقيه الله و مانند آن كه توسط همين چند نفر [كمتر از بيست نفر] انجام مي شد، جزئي از برنامه هايي باشد  كه بعداً ابعاد آن آشكارتر شد.

اكثر فرقه هاي مذهبي در جهان [همۀ فرقه هاي مذهبي از ديدگاه برخي از كارشناسان اديان] مي گويند ما برحقيم و ما عين همان دين اصلي هستيم. ما اصل و حقيقي هستيم [بقيه در انحرافند] و دليل حقيقي بودنمان هم اين است كه بنيانگذار ما داراي نزديكترين ارتباط با بنيانگذار دين اوليه است. فرقه هاي يهودي و مسيحي و اسلامي كم و بيش داراي همين ادعا هستند. ما نه فقط ديگران را رد نمي كرديم بلكه به عكس اين اتهام، متهم بوديم. متهم به كثرت گرايي و تنوع خواهي انديشه اي. ما را طرفدار پلوراليزم و ليبراليزم و اشاعه دهندۀ فرهنگ تساهل و تسامح معرفي كرده بودند. ما مي گفتيم كه همۀ مكتبها و تفكرات مختلف داراي حق حيات بوده و برخوردار از حقانيت نسبي هستند، و آنها به اين مي گفتند تكثرگرايي و تبليغ پلوراليزم.

اعضاء ال ياسين داراي انواع تفكرات مختلف و متنوع بودند و كسي آنها را از اين كار باز نمي داشت. اكثراً شيعه بودند اما از اديان و مذاهب ديگر هم در ال ياسين كم نبودند. اعضاء ال ياسين در دهها زمينۀ مختلف تحقيق و تفكر مي كردند و بعضي از آنها به موضوعات و رشته هاي تحقيقي شان تعلق خاطر داشتند. در ميان جمعيت، افراد مرتبط با جريانات فكري ديگري هم بودند و ما هرگز از آنها نخواستيم كه از آن خارج و به ديگري وارد شوند. هرگز آنها را محكوم نكرديم بلكه همه را به تحقيق و يافتن و ديدن دعوت كرديم. يك فرقه اگر صادقانه بگويد كه بقيه هم احتمالاً داراي حقانيت هستند، به حركتي خطرناك دست زده است و حيات خود را در تهديد قرار داده است اما اين چيزي بود كه ما مي گفتيم و مي نوشتيم و در بارۀ آن گفتگو مي شد…

يكي از عناصر اصلي فرقه ها كه ركني اساسي محسوب مي شود عنصر نفي است. اكثر فرقه ها [از نظر بعضي از كارشناسان اديان، همۀ فرقه ها در جهان] نياز حياتي به نفي دارند و رد كردن ديگران يكي از تدابير اصلي حفظ و تداوم حيات آنهاست. فرقه ها مي گويند ديگران باطل اند و ما برحق ايم و اگر هم در مواردي ديگر فرقه ها و جريانات را باطل نمي دانند، آنها را با وجود اندكي حقانيت، در مجموع منحرف و باطل مي دانند. اين ويژگي شاخص اكثر فرقه هاست. مي گويند راه رستگاري و نجات ما هستيم و بقيه در گمراهي و هلاكت اند. اكثر فرقه هاي مسيحي، مسلمان، يهودي، هندويي، بودايي، چيني و آفريقايي همين را مي گويند. بعضي از آنها تندروي بيشتري دارند و ديگران را چون مانند آنها نيستند، حتي مستحق مرگ مي دانند. مانند برخي از فرقه هاي مسلمان كه خون شيعيان را مباح و يا بعضي از فرقه هاي يهودي كه مرگ فرق و اديان ديگر را واجب مي شمارند. فرقه ها عموماً بايد ديگران را نفي كنند و صرفاً بر حقانيت خود دست بگذارند. و اين مردود شمردن، فقط محدود به انديشه ها و يافته هاي ديگري نيست بلكه بزرگان آن انديشه ها را تخريب و رد مي كنند. مي گويند او نانها را بركت نداد و از آسمان ماهي نياورد بلكه او در همدستي با پترس و جان اين صحنه سازي را ترتيب داد زيرا قرار بود بعد از او پتروس جانشينش شود و جان به فرزندخواندگي مريم (ع) درآيد. مي گفتند او خود شيطان است چون مي تواند ارواح شيطاني را از بدن انسانها خارج كند. يك فرقۀ ضديهود همۀ اتفاقات و مستندات و وقايع اين دين را ساختگي، جعلي و تحريف شده مي داند و جزء به جزء آن را توضيح مي دهد و بنابراين در اينجا تكليف افراد مركزي يعني حضرت موسي (ع) و مسيحا (ع) روشن است. آنها به دروغگويي، سوء استفاده، چشم بندي، حقه بازي و شيادي متهم اند. مشابه همين اتفاق از جانب عاقلان دورۀ جاهليت كه جاهلان دورۀ عقلانيت هستند براي رسول الله، خاتم الانبياء محمد مصطفي (ص) رخ مي دهد و خداوند در قرآن مي فرمايد چنين وقايعي براي همۀ انبياء و فرستادگان و منتخبين او اتفاق افتاده است.[1][1] همين اتفاق در بارۀ خود اسلام و مخصوصاً در بارۀ مذهب شيعه رخ داده است. بدترين اتهامات، تحريف ها، دروغ ها، فحاشي ها و توهين ها طي سالهاي بسيار در بارۀ اميرالمومنين علي (ع) رخ داد. آموزه هاي شيعه تحريف مي شد و برعليه پيشوايان بزرگ شيعه و بويژه امام علي(ع) دسروغ ها و داستانهاي ساختگي بسيار ساخته مي شد. علي (ع) لعن مي شد و اين عبادت شمرده مي شد…[2][2]

اگر فرقه ها ديگران را رد نكنند و باطل نشمرند، اين خطر قوياً وجود دارد كه پيروان آنها دچار چندگانگي فكري شده و دير يا زود، دچار چندگانگي عملي شوند و براي ادامۀ زندگي با راههاي مختلف و انديشه هاي گوناگون مواجه شوند. همانطور كه نفت آتش مي گيرد و آتش گرفتن از مشخصات اصلي آن است، فرقه هم ديگران را نفي مي كند. اما در جمعيت ال ياسين خود نفي، نفي شده بود. رد كردن و محكوم كردن ديگر انديشه ها و جريانات مردود بود. تنوع انديشه ها و گوناگوني افكار بالا بود. مرا يك مدتي متهم كردند كه مسيح را تبليغ مي كنم. مدتي گفتند كه اسلام را تبليغ كرده ام. بعضي ها گفتند مبلغ انديشه ها و مكتبهاي شرقي، هندي و چيني ام. مدت كوتاهي مرا مبلغ كتاب مقدس و دين يهود و اندكي بعد مرا مدافع و مبلغ وهابيت قلمداد كردند و همۀ اين حرفها در اخبار و سايتها و گزارشهاي مختلف منعكس مي شد. غير از آنكه اين اتهامات در تضاد و تناقض با هم بودند، خود بيانگر آن بودند كه ما ديگران را نفي نمي كنيم بلكه قائل هستيم كه آنها نيز بطور نسبي از حقانيت برخوردارند و اين نسبت گاهي كم است و گاهي بيش. اين اتفاق در اكثر الاهيون و ال ياسين هم رخ داده بود. آنها هم تك فكري و تك اعتقادي نبودند و ما با احياء فرهنگ تفكر و آموزش روش هاي تفكر و سؤال سازي و برگزاري كارگاههاي تفكري و مناظره و توصيۀ به آن، به اين فضاي تحقيق و تفكر و انديشه ورزي، ميدان بيشتري مي داديم.

ما فاقد صفت نفي بوديم بنابراين آن چيز نفت نيست چون نمي سوزد. و ما فرقه نبوديم چون جدايي طلب نبوديم. هرگز نگفتيم مرگ بر همه و درود بر ما. نه مستقيم و نه غيرمستقيم. بلكه گفتيم درود بر همۀ خداپرستان. درود بر همۀ حقيقت جويان. درود بر همۀ كساني كه در جستجوي نور و نجات اند. درود بر همۀ زندگان كه به زندگي وفادارند. اما درود و سلام بيشتر بر آنانكه از نور و شعور بيشتري برخوردارند. درود و سلام بر آنانكه از حقانيت بيشتري بهره مند هستند. درود بر خدايافتگان كه خداوند را خوب تر و زيباتر و دوست داشتني تر از بقيه نشان مي دهند. درود بر صالحان و همۀ كساني كه در فكر صلح و دوستي و پيوندند…

اگر مايعي نسوزد نمي تواند نفت باشد و اگر فرقه اي بر مرام جدايي و تفريق عمل نكند فرقه نيست. و ال ياسين فرقه نبود زيرا نه فقط ديگران را نفي نمي كرد و شعار او مرگ نبود بلكه يك ضدفرقه بود چون عملكرد آن ضدفرقه اي بود. ديگران را مي پذيرفت و بر همۀ هدايت شدگان و معرفت داران يا هدايت جويان و معرفت خواهان درود و سلام مي فرستاد. برخي از كساني كه در ال ياسين بودند خود به مكتبها و فرقه هاي ديگري تعلق داشتند اما كسي آنها را مجبور نكرد كه اعتقادات خود را تغيير دهند يا به اعتقادات آنها توهين نكرد و مرگ بر آنها نگفت. ال ياسين فرقه نبود چون شعار او درود و سلام بود نه مرگ، پيوند بود نه جدايي.

فرقه ها عموماً داراي بنيانگذار و رهبري هستند كه اين رهبر نه فقط مدعي و قائل به رهبري مذهبي آن است بلكه خود را داناترين در دين [مربوطه] مي داند و بر رهبري مذهبي خود تأكيد دارد. اين مثل سپاهي است كه ضرورت دارد فردي كه در رأس آن است قائل به فرماندهي نظامي خود باشد و در عين حال خود را داناترين شخصيت نظامي (به نسبت اعضاء سپاه) بداند و بر فرماندهي خود تأكيد داشته باشد. بنده در طول دوازده سال فعاليت رسمي و اجتماعي و در همۀ سالهاي قبل از آن قائل به اين نبودم و نيستم كه داراي سواد مذهبي ام يا كارشناس ديني هستم. بارها گفتم كه رهبر هيچ فرقه اي نيستم و اساساً رهبر مذهبي نيستم. بارها گفتم كه فرقه و فرقه گرايي را انحراف و مردود مي دانم حتي اگر اين موضوع بخواهد در ارتباط با خودم بوجود بيايد و اين گفتن ها از طريق بيانيه هاي مختلف در نطق هاي عمومي، در جلسات نيمه عمومي و در مكتوبات بيان شده بود. آيا يك سپاه نظامي مي تواند بدون فرمانده باشد؟ آيا فرماندۀ يك سپاه مي تواند بگويد كه من داراي سواد نظامي نيستم؟ آيا فرمانده مي تواند بگويد كه من فرماندۀ يك سپاه نظامي نيستم و نمي خواهم باشم؟ آيا اصلاً چنين سپاهي امكان وجود يا تداوم حيات دارد، يا بلافاصله منحل و از هم پراكنده خواهد شد؟ اگر يك پيشواي مذهبي، بوضوح اعلام كند كه من پيشواي مذهبي نيستم، در امور مذهبي دخالت نمي كنم و با مسائل مذهبي افراد كاري ندارم، او دست به نابودي خود زده است.[3][3]

ما اينها را به همراه بسياري از تصريحات ديگر، بارها و بارها گفتيم. هفته به هفته و سال به سال. حتي از اين هم بدتر و شديدتر گفتم. و گفتم كه نه تنها چنين و چنان نيستم بلكه اساساً مذهبي هم نيستم. يعني آن فرماندۀ مجازي بگويد من حتي در حد يك سرباز هم نيستم. اين به معناي خودكشي فرقه اي است ولي از آنجا كه ما از همان ابتدا فرقه نبوديم پس اين اعلام ها و تصريحات هم موجب خودكشي ما نشد بلكه به ازدياد حيات جمعيت انجاميد.[4][4]


[5][1]بعضي از افراطيون يهود مي گويند همۀ معجزات عيساي ناصري دروغ و چشم بندي بوده است و براي تك تك آنها توجيهاتي ارائه مي دهند كه به نظر هم درست مي آيد . عين همين اتهام را دشمنان ديگر انبياء در زمان خود آنها بر آنها وارد مي كردند . بعلاوۀ اتهامات مشتركي كه هميشه دربارۀ منتخبان خداوند مطرح شده است و قرآن و كتاب مقدس پر است از اشاره به اين موضوع . اتهام دروغگويي ، ديوانگي ، سحر و جادو، قدرت طلبي و غيره . دربارۀ عيسي هم مي گفتند او همان تعليمات كتاب مقدس را تحريف كرده و دارد با زبان ديگري مي گويد . معجزات او دروغهايي ساختگي شمرده مي شد كه با مهارت ارائه مي شوند . همين اتهامات دربارۀ عرفاي بزرگ و اساتيد هم مطرح شده است . مثلاً مي گفتند منصور حلاج دروغگو است و ديوانه شده . در دادگاه او شهادت دادند كه او شعبده بازي و چشم بندي كرده . مي گفتند شمس تبريزي همجنس باز است به همين دليل مولوي … يا او را جادوگري قهار مي دانستند كه مولوي را با سحر خود به تسخير درآورده است . اتهاماتي از اين دست زندگي اكثر بزرگان تاريخ را از خود پر كرده است . عيسي هم يكي از اين بزرگان استثنايي بود . منبع: عيسي و سايه ها.

[6][2]يكي از بارزترين و مشهور ترين اين تبليغات سوء در زمان صدر اسلام و در زمان حكومت امامان شيعه صورت گرفته است. در زمان حكومت حضرت علي (ع) آنچنان تبليغات سوء عليه مولاي موحدان صورت گرفت كه زمانيكه آن حضرت در محراب عبادت به شهادت رسيد بسياري از مردم مي‌پرسيدند مگر علي نماز مي‌خواند ؟!

[7][3] « بارها گفته‏ام كه من نه روحانى‏ام و نه زاهد. نه قطبم و نه قديس. و آنطور كه گفته مى‏شود نه مذهبى‏ام، نه عارفم، نه معلم‏اعظم‏ام، نه آواتار و نه چيزهاى مشابه ديگر. من خودم هستم. خودِ خودم نه كسى ديگر. به هيچ وجه اين و آن نيستم. بنده و مخلوق خداوندم. دوستان من كسانى هستند كه مرا همانطور كه هستم مى‏پذيرند و از ساير آشنايان مى‏خواهم كه مرا در ذهن خود با كفر و شرك و پليدى آلوده نكنيد زيرا من همان هستم كه مى‏گويم، نه بيشتر و اگر غير از اين باشد، ارتباط ما قطع خواهد شد و ما از همديگر محروم مى‏شويم.» – ايليا «ميم»

[1][4] فيلم مربوط به موضوع تحليل اتهام فرقه عليه جمعيت ال ياسين، مبحثي طولاني است كه لازم است در كتاب جداگانه اي مورد بحث قرار گيرد. در ادامۀ بحث فوق ساير دلايل فرقه نبودن ال ياسين و ضدفرقه بودن اين جمعيت تشريح شده است كه بازنويسي اين فيلم در كتاب ديگري منتشر خواهد شد. ( به نقل از يكي از شاگردان ايليا «ميم» )

http://www.ostad-iliya.org

 کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله


.

پیوند تمدن ها و نزدیکی ادیان – منبع: فيلم گزارش مستند از زندگي ايليا رام الله

پیوند تمدن ها و نزدیکی ادیان

يکي از اتهاماتي که دربارۀ ما مطرح مي‌شد اين بود که ما مي‌خواهيم اسلام را با اديان ديگر و بويژه دين مسيحيت و يهود تلفيق کنيم. طرح اين اتهام عللي داشت و مثل بخش اعظم شايعات كه بي پايه و كذب بودند، چندان بي اساس نبود.[1][1] يکي از علل به وجود آمدن چنين اتهامي محتواي دو سخنراني عمومي از بنده بود.

«عده‏اي به سوي قله روان شدند، همه از يك جهت بالا نرفتند. بعضي از غرب كوه و بعضي از شرق كوه و بعضي از نقاط ديگر. اندكي از آنان به قله رسيدند و بسياري در بالا رفتن تا دامنه‏ ها و صخره‏ها موفق شدند. در آخر هر كس شرحي از صعود خود را بيان كرد. عجيب نيست كه اين شرح‏ها به هم شبيه‏ اند. همه آنها به زبانهاي مختلف درباره يك حقيقت گفتند. گرچه روش‏هايشان گاهي با يكديگر متفاوت بود اما منظور همه صعود بود و به قله رسيدن. و اين چنين، روايتهاي گوناگوني از حقيقت و اسرار حق پديدار شد كه همه به هم شبيه‏اند. »

مخاطبان ما از اقشار و اديان مختلف بودند بنابراين در حرفهايم علاوه بر آيات قرآن به آيات کتاب مقدس، انجيل، گيتا و کتب مقدس اديان ديگر هم اشاره مي‌کردم و اين رفتار مولد اين تصور بود که نکند ما مي‌خواهيم اديان را با هم تلفيق کنيم. دليل ديگر آن مأموريت رسمي و آشکاري بود که ما در شرح وظيفۀ بسياري از مراکز و موسسات و تشکل‌هاي وابسته تعريف کرده بوديم. طوري که يکي از خطوط شرح وظيفۀ اکثر اين مراکز و افراد، نزديکي اديان مختلف بويژه اديان بزرگ و مذاهب دروني آنها به همديگر بود. در تعدادي از جلسات عمومي هم به تدريج به همين موضوع پرداختيم. واحد متمرکزي هم براي آن فعال شد. يك مركز راهبردي براي نزديكي اديان و مذاهب به يكديگر. اين مركز در كنار مراكز راهبردي ديگر فعال شد. واحدهايي مانند مركز راهبردي بررسي فرقه‌ها و جريانات معنوي…

بر اساس اين رويکرد ما عموماً از اشتراکات اديان حرف مي‌زديم تا از اختلافات؛ و واقعاً اشتراکات اديان براي کساني که مي‌خواهند ببينند، آنقدر زياد است که با اختلافات اندک ميان آنها قابل مقايسه نيست. کتابهايي هم که موسسات ما چاپ مي‌کردند مربوط به معلمان همۀ اديان بود. اسلام، مسيحيت، يهود، هندوئيسم و بوديسم.

تلاش هم کرديم با ديگر واحدهايي که در ايران و كشورهاي ديگر در اين باره فعاليت مي‌کنند، همکاري داشته باشيم اما متأسفانه چون مبناي عمل اکثر آنها پول و کار اداري بود، تلاش‌هايي مرده و عقيم و کم اثر به نظر مي‌رسيدند. ضمن اينکه آنها به ما به چشم بدبيني نگاه مي‌کردند. باورشان نمي شد که جمعي بيايند و بدون اينکه از جايي پول يا دستور گرفته باشند و به دولتي وابسته باشند، در زمينۀ نزديکي اديان کار کنند.

«تعامل (…) ميان اسلام و يهود و مسيحيت مي‌تواند بسياري از مسائل جهان امروز را حل کند زيرا ريشه اکثر مسائل جهاني در اختلافات ايدئولوژيک است.»

در همان سالهاي اول[2][2] وقتي نظريۀ برخورد تمدنهاي هانتينگتون را شنيدم، نظريۀ ازدواج تمدنها را مطرح کردم. اما اين نظريه به محض مطرح شدن خود با آنکه در محدودۀ کوچکي در حد يکي دو سخنراني طرح شده بود واکنش‌هاي شتابزده‌اي را با خود به همراه آورد. اين فقط يک نظريه در بارۀ آيندۀ تمدن‌ها و در بارۀ راه حل مسائل تمدني، فرهنگي و ديني امروز بود در کنار نظريه‌هاي ديگري که بنده مطرح کرده بودم اما ما سازوکارهاي منظمي را براي تحقق نظريۀ ازدواج تمدن‌ها [پيوند تمدن ها] راه اندازي نکرديم بلکه اين را روندي مي‌دانستيم و هنوز هم مي‌دانم که به تدريج و خودبخود محقق خواهد شد. اين چيزها تدريجاً زمينۀ اين اتهام و شايعه را به وجود آورد که ما قصد داريم اديان مختلف را يکي کنيم. مي‌گفتند ما اسلام مسيحي [مسلمانان مسيحي]، اسلام يهودي، اسلام آمريکايي و غربي و اسلام هندويي و بودايي و شرقي را مي‌خواهيم راه اندازي کنيم اما اين اتهامات دروغ بود.

منبع: فيلم گزارش مستند از زندگي ايليا «ميم»

http://www.ostad-iliya.org

 


 


[1][1] «مذهب نیروی بزرگی است .تنها نیروی محرکه جهان . اما شما بایستی دیگران را از طریق مذهب خودشان به حرکت وادارید نه از طریق مذهب خودتان.» برناردشاو

«تمامي مذاهب به يك نقطه اشاره مي‌كنند كه آن خداوند است. بنابراين از هر مذهبي كه متابعت و پيروي كنيد سرانجام به خدا مي‌رسيد، ساناتانادارما (مذهب جاويدان) است. اين مذهب از زمان خلقت وجود داشته و زمان آغازين آن مشخص نيست. ساناتانادارما همانند يك اقيانوس بزرگ است كه هر كشوري آمده و كانال آبي را بنابر احتياج خود و اهدافش حفر كرده است… تا اين زمان مردم تنها دانش شناخت كانال‌هاي خود را داشته‌اند؛ اما حالا خداوند به ما نشان مي‌دهد كه ما فقط حبابهاي روي كانال آب نيستيم بلكه حباب‌هاي اقيانوس عظيم هستيم. تا زمانيكه فرديت خود را نگه داريم به شكل حباب ديده‌مي‌شويم و هنگاميكه محو و نابود شويم، با اقيانوس يكي هستيم.» باباجی

«روح مذهب متعلق به هيچ زمان و مكان خاصي نيست. به اندازة خدايي كه از او صحبت مي‌كند نامحدود است و خورشيد آن برفراز همة گلهاي كريشنا ومسيح و همة قديسان و حتي گناهكاران مي‌درخشد و امكان نامحدودي براي توسعه دارد. به واسطة آزادگي خود، همة انسانها را در آغوش لايتناهي خويش مي‌پذيرد. روح مذهب الوهيت نهفته در همة زنان و مردان را به رسميت مي‌شناسد و هدف اصلي و قصد نهايي آن ياري رساندن به انسانها در درك طبيعت راستين و الهي خويش است.» ویوکاناندا

 [1][2] ـ اشاره به 25  سالگی تا 30 سالگی

 کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله.

 

 

 

انسان به چیست؟ – از تعالیم استاد ایلیا رام الله

.

انسان به چيست؟

انسان به حرف نيست. به اسم و عنوان و ادعا نيست. آيا اگر فردي لباس پادشاه يا گدا يا لباس نظامي يا روحانيون را برتن كند به صرف اين لباس مي‌توان او را پادشاه، گدا، نظامي يا روحاني دانست؟ اسم‌ها و عناوين و ادعاها هم مانند همين لباس‌ها هستند. اما واقعيت تلخ آن است كه عموماً ادعاها و عناوين، معادل واقعيت شمرده مي‌شود. يعني كسي كه عنوان گدا را به خود داده، گمان مي‌كند كه گداست و ديگران هم غالباً همين گمان را دربارۀ او دارند. كسي كه مدعي عرفان و روحانيت است و در آن جايگاه ايستاده يا اسمي به اين مضمون به او داده‌اند يا خودش به خودش داده، گمان مي‌كند كه اين حرفِ شوخي، واقعيت دارد. اگر در شناسنامۀ كسي نوشته شده مسيحي يا اگر كسي مدعي است كه مسيحي است، فكر مي‌كند واقعاً مسيحي است درحالي كه واقعاً اينطور نيست. آيا اگر كسي ماسك دلقك يا ماسك جلاد روي صورتش گذاشت به اين معني است كه او دلقك يا جلاد است؟ ادعاها و گمانهاي انسان همين حالت را دارند، مثل صورتك‌هايي هستند كه واقعيت در پشت آنها نهفته است. حرف و ادعا مثل اين لباس است. مثل صورتك است؛ مهم آن است كه چه كسي دارد آن را مي‌گويد. اكثر مردم فعلي و قبلي جهان معتقد بوده‌اند كه خداپرستند يا ايمان دارند اما اين عنوان خداپرستي و ادعاي موحد بودن تا چه حد واقعيت دارد؟ اگر به معناي موضوع و به نشانه‌ها توجه كنيم شايد متوجه شويم كه بسياري از ما اساساً خداپرست نيستيم. پول پرستيم، شيطان پرستيم، شهوت پرستيم، همسر پرستيم، فرزند پرستيم و چيزپرستي‌هاي ديگر. همانطور كه دين انسان به شناسنامۀ او نيست، هويت انسان هم به ادعا و حرفهاي او نيست.

اين ديوار خيالي را در خود بشكنيد و اين گمان موهوم را حفظ نكنيد. من دزد هستم. من قاتل هستم. من قديس هستم. من راستگوترين انسانم. من پادشاهم. من پيامبر هستم. من منتخب خدا هستم. من مسيح هستم. من رهبر جهان هستم. من ديوانه هستم. دروغگو هستم. شياد و كلاهبردار هستم. من دزد هستم. من پليس هستم. من خيلي كارها را نمي‌توانم. من هر كاري را مي‌توانم. من آدم خوبي هستم.

همۀ اينها حرف است. همه اش ادعاست. صورتك است. لباس است. برچسب است. ما آن چيزي نيستيم كه گمان مي‌كنيم هستيم. ما همان چيزي هستيم كه دانايي اش را داريم.[1]  نشانه هايش را داريم. توانش را داريم. اعمال و محصولات ما مؤيد آن است.[2] اگر روي دستگاهي نوشته بودند ضبط صوت يا اگر كسي گفت كه فلان دستگاه ضبط صوت است اين الزاماً به آن معنا نيست كه آن ضبط صوت باشد. شايد ماشين رختشويي باشد. شايد ضبط باشد اما از كار افتاده باشد و شايد هر چيز ديگري باشد غير از ضبط صوت. اما اگر آن وسيله صدا ضبط كرد، اگر امكاني را كه از ضبط صوت انتظار مي‌رود، داشت، آن وقت مي‌توان به آن گفت ضبط صوت. ما داراي هزاران هويت دروغين و ساختگي و اندكي هويت راستين هستيم. اين هويت راستين غالباً در زير هويتهاي دروغين گم شده است. هر كسي در اصل خودش است اما چون زندگي اكثر ما از نوع اصلي­اش نيست پس خودمان نيستيم بلكه غوطه­ور در نقش‌ها و نقاشي‌ها هستيم. انسان هميشه تمايل به راحتي دارد و پيوسته سعي مي‌كند كه خيال خود را راحت كند. پس دوست دارد با هر  توجيه استدلالي يا احساسي كه شده، خود را در قالبي مورد قبول بپذيرد. اگر تقدس گراست دوست دارد خود را فردي با ايمان، مقدس، بي گناه يا كم گناه و مانند اينها بداند. اگر ملي گراست مي‌خواهد خود را سرباز وطن، فدايي وطن و تاحدي يك قهرمان بداند. بقيه هم به همين شكل. اما اينها همه ساخته‌هاي ذهني است. آتش تا آتش نزند، آتش نيست. نشانۀ آتش آنست كه بسوزاند، حرارت دهد و گرم كند. فريب اسم‌ها و ادعاها و عناوين را نخوريد. اين را از خودتان شروع كنيد و بعد به ديگران توصيه كنيد. ما توهمي نيستيم كه دربارۀ خود بافته­ايم يا برايمان بافته­اند.

سنگ محك انسان، دانايي و نوع شعور اوست. توانايي و نوع نيروي اوست. عمل و رفتار اوست. زمان حال اوست. حالا او كيست و دارد چكار مي‌كند؟ از كبكي كه سر خود را زير برف مي‌كند و طعمۀ شكارچي مي‌شود نياموزيم. عمري سر خود را زير برف مي‌كنيم، و اگر از اين سر به زير برف، زمان زيادي بگذرد، برف يخ مي‌زند و منجمد مي‌شود و ديگر سر از زير آن بيرون نمي‌آيد بلكه انسان در همان حالت قبر مي‌شود.

يك عمر به خود گفته‌اي من آدم خوبي هستم، من آدم با خدايي هستم، من آدم چنين يا چناني هستم. تا دير نشده، تا برف يخ نزده سرت را بيرون بياور. اطرافت را نگاه كن. نشانه‌ها را ببين و خودت را محك بزن. ببين كيستي. اگر ديدي چيز بدي هستي، شجاع باش. از قبول واقعيت نترس. اگر ديدي كه انسان نيستي، اعتراف كن كه نيستي. اين اولين قدم انسان بودن است. اقتدار حرفها و عناوين دروغ را بشكن.

اكثر پادشاهان تاريخ خود را بهترين انسان­ها مي‌دانستند. بسياري از مردمان زمانه هم آنان را به اين نام و عنوان قبول داشتند. اما آيا اين واقعيت داشت؟ در زمان هيتلر و چنگيز اكثر اطرافيان آنها و مردم تحت سيطره، آنها را مي‌ستودند و ستايش مي‌كردند و به آنها القاب و عناوين پر زرق­و­برق مي‌دادند. اما آيا اين ربطي به واقعيت داشت؟ آيا اگر گرگي را بياورند و روي پيشاني­اش بزنند گوسفند يا لباس ميش را بر تن او كنند يا عده‌اي توافق كنند كه به او بگويند گوسفند، گرگ گوسفند مي‌شود؟ يك طبيب بايد علم طبابت را داشته باشد و بتواند بيماران را درمان كند. اين علم و عمل و توانايي بايد باشد تا بتوان به كسي گفت كه چنان است. آيا با كارت شناسايي يا لقب طبيب، كسي طبيب مي‌شود؟

اما زندگي اكثر انسانها عكس اين قاعده است و شجاع ترين‌ها كساني‌اند كه اين رسم دروغ را تعطيل مي‌كنند. فريب حقه‌هاي سيستم عصبي هورموني را نخوريد. مغز تمايل به راحتي دارد و به هويتي كه خود را در آن راحت بيابد… هر كسي گفت كه من سالم هستم به اين معنا نيست كه بيمار نيست. كسي سالم است كه نشانه‌هاي بيماري را نداشته باشد و بلكه داراي نشانه‌هاي سلامت باشد. اكثر انسان­ها بيمارند و خوشا به حال كساني كه بيماري خود را مي‌شناسند زيرا درمان مي‌شوند. باورهاي بافته شده را از هم بگسليد. عناوين دروغين را كه به خود بسته‌ايد يا به شما بسته‌اند بشكنيد. نترسيد. اگر واقعيت داشته باشند از جنس نشكن هستند و اگر مي‌شكنند خوشحال باشيد زيرا جاي اين دروغ را واقعيت خواهد گرفت. داشتن دو پا و دو دست و دو از چيزهاي ديگر به معني انسان نيست. اين به معناي جسم انسان است. جستجو را ادامه دهيد. كسي كه مسئله را متوجه مي‌شود، نيمي از جواب را پيدا كرده و كسي كه هنوز متوجه مسئله نيست، دو بار بايد جواب را پيدا كند. اسم حقيقي خود را پيدا كن. راه آن اين است كه دل به آسمان بزن و خودت باش. حقوق ديگران را رعايت كن اما خودت باش. كسي را قرباني خودت نكن اما قرباني ديگران هم نشو و اين يك دكترين حيات بخش است. دكتريني است كه بزرگان آن را در قوانين زندگي خود داشتند و مدام به آن عمل مي‌كردند. پيلۀ‌ كاذب پيرامون خود را پاره مي‌كردند. بعد چه مي‌شد؟ آيا آنها به آزادي مي‌رسيدند؟ نه. ولي قدمي بلند به سوي آزادي و نجات زندگي خود بر مي‌داشتند. بعد از اين پيلۀ‌ موهوم آنها با پيلۀ واقعي خود، با قابليت­ها و ضعف­هاي واقعي خود و با خود مواجه مي‌شدند.

با دلخوش كنك‌ها دل را خوش نكن. بگذار حقيقتاً و براي هميشه خوشحال شوي حتي اگر بايد ابتدا رنجي را متحمل شوي. انسان به حرف نيست. به اسم و ادعا و عنوان نيست. به دانايي اوست و به توانايي اوست. به عمل و نتايج اوست همانطور كه درخت به ميوۀ آنست.

 

برگرفته از کتاب تعاليم حق (الاهيسم – جلد دوم) ـ اثر ايليا «ميم»

www.masterelia.org

کتاب آمین 1 « ایلیا یعنی خدا با من است »  را دانلود کنید


[1]اي برادر تو همين انديشه اي          مابقي تو استخوان و ريشه اي

    گر بود انديشه ات گل گلشني       ور بود خاري تو هيمه گلخني ( مولوي )

[2]«ليس للانسان الا ما سعي»

کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

بینشهای بنیادی و بنیادهای بینشی – استاد ایلیا رام الله

.

بينش‌هاي بنيادي و بنيادهاي بينشي

 

اعمال و رفتار و گفتار انسان، انعکاس انديشه‌هاي اوست و انديشه، محصول بينش‌ها و بينش‌ها تابع نوع نگرش‌ها يا بنيادهاي بينشي ماست. پس براي آنکه کسي را بشناسيم اگر بتوانيم به بنيادهاي بينشي او که عميق‌تر از بينش‌ها و انديشه‌هاي اوست نگاه کنيم، راه کوتاه تري را انتخاب کرده ايم.

 در اين سالها، بعضي از بنيادي ترين بينش‌هايي که داشته ام و برخي از اصولي که بر اساس آنها نگاهها و انديشه هايم به وجود آمده، اينها بوده اند: اصل نگاه خلاقه. نسبي گرايي و عدم مطلق گرايي. اصل هماهنگي. عدم قطعيت. امكانپذيري نامحدود. كوانتوم. اثر مشاهده شونده. ارتباط ميدان ها، ضد ميدان‌ها و فراميدان. کثرت گرايي و تنوع گرايي (پلوراليزم). تعيين کنندگي کلام. ميزان بودن شعور و قوانين آگاهي. سطوح هفتگانه و سه گانه. فرمول‌ها و ضد فرمول ها. زندگي فراگير و جهان زنده. نظريه ابَرريسمانها. اصل هولوگرام. واقعيت جهانهاي موازي و اصول ديگر.

 از اولين آن شروع مي‌کنم، از نگاه خلاقه. اما حتي اگر بخواهم يكي از اينها و نتايج آن را شرح دهم براي هر يك اقلاً يك كتاب پر حجم بايد نوشت. پس فقط به آن اشاره مي‌كنم.

در سالهايي که گذشته، شناختم از خدا بر اين مبنا بوده که حقيقت همانطور تجربه مي‌شود که به آن نگاه مي‌کنيم، همانطور بر ما آشکار مي‌شود که آمادگي اش را داريم و همانطور آن را مي‌يابيم که امکان يافتنش را داريم. اين نظريه که يکي از بنيانهاي بينشي ام بوده است منشأ انديشه‌هاي بسياري شده است. منظورم از نگاه، چيزي فراتر از باور است. گاهي ما چيزي را باور داريم اما واجد نگاه آن نيستيم. نگاه از جنس باور نيست، از جنس تلقين نيست بلکه از جنس بينش است… ادراک و آگاهي است. در درون خود ديدن است…

حالا که يکي از الفباي زندگي ام، اصل نگاه خلاق شد، بخشي از جهان بيني ام هم بر اساس همين اصل تغيير کرد. با اين مبنا وصفي که از خدا داشته ام اينطور بوده که تجربۀ انسان از خدا متناسب است با نگاه و انديشه‌هايي که او دربارۀ خدا دارد. نمي‌دانم كه آيا از ديدگاه شريعت اين نظر درست است يا خير؟ البته ما در متن دين هم آيات و احاديثي داريم كه مشابه اين را مي‌گويد مثلاً آنجا كه مي‌فرمايد:‌ اي فرزند آدم من براي تو همان هستم كه درباره ام مي‌انديشي يا در مواردي كه در دين، انسان، پرهيز داده شده از گمان بد درباره خداوند و تشويق شده به حسن ظن درباره او. طبق اصل نگاه خلاقه، نگاه انسان به خدا هر چه باشد، خداوند همانطور بر او آشکار مي‌شود. نه فقط خدا بلکه نگاه انسان به خودش، به جهان، به اشياء، به سرنوشت و احتمالات، هر طور که باشد، اين نگاه، تعيين کننده بوده و محصول تجربي مشابه خود را پديد مي‌آورد.[1]

 پس اگر کسي نگاهش به خدا اين باشد که خدا دعاي او را مستجاب مي‌کند اگر چه در يک لحظه هزار چيز را بخواهد، خداوند همانطور رفتار خواهد کرد و اگر انتظار کسي از خدا اين باشد که مثلاً خداوند رابطه عميق تري نسبت به فلان قديس، با او داشته باشد، پس همينطور خواهد شد و خداوند به انتظار او جواب مي‌دهد و اين فارغ از آنست که فرد کيست، چه مذهبي باشد چه نباشد. حالا اين احتمال پيش مي‌آيد که ممکن است نسلي از انسانها پديد بيايد که تجربۀ آنها از خدا و از هستي بسيار کاملتر و عميق‌تر و گسترده‌تر از حتي بعضي از بزرگان و بعضي از انبياء باشد. يا آيا ممکن است هر کسي که بخواهد معجزه گر شود چون به فرض، نگاهش به خدا همين است و او خداي خود را خدايي معجزه گر و پاسخ دهنده به دعاها مي‌بيند، اين اتفاق واقع شود؟ پاسخ من به اين سوالات و مشابه آنها بله بود.[2]

قانون نگاه خلاقه همۀ حدود را قراردادي فرض مي‌کند بنابراين همۀ حدود و مرزها را قابل عبور مي‌داند. نگاه خلاقه مي‌گويد انسان مي‌تواند هر طور که بخواهد خدا را تجربه کند. مي‌گويد هر کس خداي خود را دارد و با اين حال خدا يکي است. اين اصل بيان مي‌كند كه ما مي‌توانيم تعيين کنندۀ تجربۀ خود از خدا باشيم و تعيين کنيم خداوند چگونه در زندگي ما ظاهر شود. اما آيا شرع، چنين چيزهايي را مردود مي‌داند يا تائيد مي‌كند؟ شريعت داراي حدود و بلکه يک وجه اصلي آن همان حدود است و براي اكثر چيزها حد کاملاً معلومي را تعيين مي‌کند اما نگاه خلاقه مي‌گويد همه چيز مي‌تواند نامحدود باشد، هر تجربه اي، هر دريافتي، هر ارتباطي، هر دانش و هر قدرتي و بلکه همۀ زندگي. شريعت مي‌گويد ارتباط مستقيم با خدا به انبياء اختصاص دارد اما نگاه خلاقه مي‌گويد اگر کسي بتواند همان نگاه انبياء را به خدا داشته باشد، همان ارتباط را با خدا تجربه خواهد کرد و حتي اگر عمق و وسعت اين نگاه از بينش انبياء بيشتر باشد، پس ارتباط او با خدا از آنها هم عميق‌تر و خوبتر است. معناي اين انديشه آن است که ممکن است هنوز هم همچنان خداوند مانند گذشته با انسانها ارتباط بسيار مستقيم و نزديكي داشته باشد. و همانطور که با همۀ پيامبران خود در ارتباط بوده، با انسانهاي ديگر هم در ارتباط مستقيم باشد. اين به معناي امتداد پيامبري نيست،‌ نظر شخصي هم نيست. به اين معناست كه هر انساني مي تواند با خداوند، رابطه زنده و حقيقي و پاسخ ياب داشته باشد. حتي ممكن است رابطه او از رابطه بسياري از انبياء گذشته نيز با خداوند عميق تر و زنده تر باشد.[3]

نگاه خلاقه مي‌گويد خداوند مي‌تواند و بلکه کاملاً ممکن است همان کارهايي را که ظاهراً براي انبياء و بزرگان دين انجام داده است براي هر انسان ديگري که آنطور خدا را نگاه کند و مانند آنان دربارۀ خدا بينديشد تکرار کند اما شرع، آن عجزات را مختص آن بزرگان مي‌داند…

آن مي‌گويد ديگر کسي قادر نيست مانند آن بزرگان باشد اما نگاه خلاقه مي‌گويد هر چقدر بتواني ببيني، همان قدر هستي، هر چه ببيني، همان هست…

اين نظريه‌هاي بنيادي در همۀ ابعاد زندگي و در لحظه به لحظۀ آن حرفي براي گفتن و روشي براي زيستن دارند بنابراين ممكن است در نقاط متعددي اين نوع سوالات پيش بيايد، مثلاً دربارۀ انسان.

 دين تعريف مشخصي از انسان دارد اما تنوع توصيفي که نگاه خلاقه از ماهيت انسان و جهان ارائه مي‌دهد آنقدر زياد است که مي‌توان گفت به تعداد نگاههاي انسانها در طول تاريخ، مي‌توان تعريفي از ماهيت انسان ارائه داد. شريعت مي‌گويد فقط خداوند نامحدود است اما نگاه خلاقه مي‌گويد اگر نگاه انسان متوجه بي نهايت شود، اگر تعريف انسان از من کيستمِ خودش نامحدود باشد، انسان هم مي‌تواند نامحدود باشد، به خداوند بپيوندد و بر همۀ حدود غلبه کند…

يک ديدگاه ديني اين است که سرنوشت انسان مقدّر است و از قبل معلوم شده است ولي اصل نگاه خلاقه مي‌گويد سرنوشت انسان زاييدۀ بينش‌ها و نگاههاي اوست. محصول انديشه‌ها و کلام اوست. متأثر از اعمال و رفتار اوست. پس با تغييرات اين نگاه، خواست خدا هم تغيير مي‌كند. طبق اين اصل، تجربيات زندگي ما شبيه آب هستند كه در ظرفهاي مختلف ريخته مي‌شوند و به شكلهاي مختلف در مي‌آيند. اين ظرف، نگاه و بينش انسان است. واقعيتهاي زندگي ما را بينش‌ها و انديشه‌هاي ما شكل مي‌دهند. آنچه در بيرون تجربه مي‌كنيم انعكاسي است از آنچه در درون خود داريم.

زندگي انسان زاييده شعور اوست و آنچه در درون اوست، در بيرون او نيز هست. سرنوشت تصوير آگاهي و نگاههاي انسان است و سكان تغييرات زندگي انسان، تغيير آگاهي اوست. اين اصل مي‌گويد علت اصلي مسائل و رنج‌هاي انسان، ناآگاهي و نگاه اشتباه است. بنابراين مي‌گويد اگر مي‌خواهي وضعيت خودت يا كسي را تغيير بدهي، نگاهت را دگرگون كن. انديشه هايت را تغيير بده و بنابراين اعمال و رفتارت را عوض كن. اگر مي‌خواهي مسائلت را حل كني، آگاهي ات را اصلاح كن. هر چه مي‌خواهي بشوي، در نگاهت آن را درياب، آن گاه واقع مي‌شود. واقعيت همان است و همان مي‌شود كه تو مي‌بيني پس تو مي‌تواني با تغيير شعور و آگاهي ات همه چيز را تغيير دهي و مي‌تواني با نگاه و بينش دروني ات، واقعيت را و تجربه ات را از زندگي، دگرگون كني…

«تغيير زندگي به تغيير شعور است. درون خود را دگرگون كن تا در بيرون، دگرگوني واقع شود. پايين را تغيير بده پس حكم بالا تغيير خواهد كرد.»

در بعد اجتماعي تغییرات فرهنگی عمیق و گسترده را ضروری می دانستم. تا خودآگاهی یک ملت تغییر نکند، اوضاع آنها هم تغییری نمی کند پس هیچ تغییری پایدار و واقعی نیست مگر بر مبنای تغییر آگاهی و بینش های انسان باشد… اين فقط يکي از بنيانهاي فکريست و اينها فقط چند محصول آنند. حالا اگر همۀ آن نظريه‌هاي بنيادي مورد اشاره قرار گيرند و نتايج آنها بيان شوند بايد همچنان تا روزها و بعدها گفت.

اصل انعکاس شعور با اينکه ظاهراً مشابه نگاه خلاقه است اما با آن متفاوت است و گاهي مي‌تواند ظاهراً ناهماهنگي‌هايي ذهني را با اعتقادات سنتي پديد آورد. و اين اصل يکي از نظريه‌هاي الفبايي ديدگاههايم بوده است. ما مي‌گوييم ميزان قرآن است و در همه اين سالها هم بر اين قانون تاكيد كردم و در سخنراني‌ها هم يك مبناي اصلي كلام همين بود. ديروز و امروز، ميزان بودن قرآن و مبنا بودن آن، يكي از عميق ترين اصول زندگي ام بوده است. در دل نظريه بنيادي شعور گفته مي‌شود که ميزان همه چيز شعور است. نمي گويد قدر انسان به اندازۀ تقوي و خداترسي اوست بلکه قدر و اندازۀ هر انساني را متناسب با اندازۀ فهم و شعور او مي‌داند.[4] اما واقعيت اين است كه خود قرآن منبع شعور و آگاهي است و با تكيه بر همين انديشه مي‌توان پيوندي بين اين دو ديدگاه پديد آورد. زهد و تقوايي كه مورد نظر قرآن است، رياضت و انزوا و ارتجاع نيست بلكه اگر به مفهوم اصلي آن توجه شود، خود اين زهد و تقوا مرحله‌اي متعالي از شعور است. عبادت فقط ظواهر نيست بلكه مغز عبادت، علم و آگاهي است. دين واقعي هم براساس خرد و شعور است همانطور كه رسول خدا (ص) اسلام را بر اين اساس بيان مي‌فرمايد[5].

بنابراين اين دو ديدگاه، اگرچه ممكن است در ظاهر ناقض همديگر باشند اما درواقع يك حقيقت را بيان مي‌كنند. اصل انعكاس شعور مي‌گويد هر چه در درون انسان است در بيرون او هم هست پس اتفاقات زندگي ما، صرفاً ريشه در غيب ندارند بلکه قسمتها و تقديرات، از بُعدي انعکاس يافتۀ نوع و اندازۀ فهم و شعور ماست. مي‌گويد انساني بزرگتر است که شعور بزرگتري دارد نه عبادات (ظاهري) بيشتر. در حاليکه دين مي‌گويد خداوند جن و انس را نيافريد مگر براي پرستش خود اما مطمئناً و در نهايت و براي اهل خرد، اين دو مفهوم يكي است.[6]

شريعت، رعايت حدود الهي و اجراي احکام و دستورات ديني را ارزش مي‌شمارد و خوب يا بد بودن انسان را، جهنمي يا بهشتي بودن او را بر اين اساس تعيين مي‌کند اما نظريۀ شعور، همه چيز را وابسته به فهم مي‌داند. وابسته به نوع و اندازۀ درک انسان. مي‌گويد بهشت صرفاً نتيجۀ اجراي دقيق احکام ظاهري نيست بلکه در نتيجۀ ادراک بهشت است که بهشت حاصل مي‌شود و کسي به جهنم مي‌رود که شعوري جهنمي دارد.[7] مي‌گويد سرنوشت خوب يا بد انسان متأثر از شعور اوست. روزي انسان، روزي‌هاي مختلف انسان در همۀ زمينه ها، ناشي از شعور اوست…

البته بعضي از اين تضادهاي ظاهري، تضاد ميان بعضي از نظريه‌هاي بنيادي و دكترين‌هاي جهان شمول با مذهب، هنوز برايم حل نشده و فكر نمي‌كنم كه براي جهان هم حل شده باشد.‌ اي کاش روزي بيايد که علماء دين به اين تضادهايي که احتمالاً ظاهري هم هستند،‌ پايان دهند.

منبع: فيلم گزارش مستند از زندگي ايليا «ميم»
انتشار در کتاب آمین – جلد اول

www.ostad-iliya.org


[1]انجام امري را امكان ناپذير انگاشتن، امكان ناپذير گردانيدن آن است.مثل فرانسوی

[2] هيچ خواسـتـه اى را زيـاد مشماريد؛ زيرا آنچه نزد خداستبيش از آن است كه مى پنداريد. امام باقر (ع)

[3]مشابه اين مضمون در احاديث مختلفي به چشم مي خورد از جمله در آنجا كه رسول خدا (ص) اشاره مي فرمايد برخي از دانايان امت من از انبياء‌ بني اسرائيل نيز برترند. يا اين اعتقاد اهل تشيع كه مقام امامان را از بسياري از انبياء پيشين بالاتر مي دانند. (و)

[4] «بسیارى از جن و انس رابراى جهنم بیافریدیم. ایشان را دلهایى است كه بدان نمى فهمند و چشمهایى است كهبدان نمى بینند و گوشهایى است كه بدان نمى شنوند. اینان همان چارپایانند حتّىگمراهتر از آنهایند. اینان همان غافلانند». قرآن کریم.

[5]با اين مضمون كه اسلام بر پايه دانش است.

[6]محققی که در جست و جوی خداست ایمانش صد برابر محکم تر از آن هایی است که به خدایی ندیده و نشناخته و تحقیق نکرده ایمان دارند . خدای آن ها خدا نیست اسباب سرگرمی است. موريس مترلینگ

[7]كسى كه از روى فهم و شناخت عبادت نكند ، مانند خرآسياست. پيامبر خدا (ص)

کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

بنیانگذار الاهیسم در ایران – به روایت یکی از شاگردان استاد ایلیا رام الله

.

بنيانگذار الاهيسم

به روايت يكي از شاگردان استاد ایلیا رام الله

تعليمات الاهيسم در ايران و خاورميانه براي اولين بار توسط ايليا بيان مي‌شد اما بنيانگذار اين تعليمات تا آنجا که ما مي‌دانيم ايليا نيست بلکه ايليا يکي از راويان اصلي الاهيسم بود و آموزه‌هاي بنيادي الاهيسم را در قالبها و به شيوه‌هايي هماهنگ با شرايط اين عصر تفسير و تبيين کرده بود. پيش از ايليا، معلم الاهيسم استاد معظم يحيي روح الله بود و ايشان مستقيماً به بعضي ديگر از شاگردان خود، الاهيسم را آموزش داده بودند. بعضي از اين افراد عموماً با استاد در ارتباط بودند و تفسير و روايت ايشان را بعنوان تفسير کامل و روايت عالي قبول داشتند. عدۀ ديگري نيز آموزه‌هاي الاهيسم را از حضرت استاد روح الله، در نقاط مختلف دنيا دريافت کرده بودند که بعضي از آنها داراي معروفيتي جهاني هستند. در آنجا ايشان را به نام روح الله نمي شناختند بلکه استاد معظم يحيي روح الله در نقاط مختلف دنيا داراي اسامي متعددي بودند مانند ديويد هيوم و دهها اسم ديگر. گاهي نيز به ايشان ماها يا باباجي يا ماهاآواتار مي‌گفتند. کتابهاي زيادي طي دهه‌هاي گذشته و قرن اخير در بارۀ استاد معظم يحيي روح الله توسط اساتيد معنوي نوشته شده است با اين تفاوت که اسامي مورد اشاره در اين کتابها که همگي مشخصات و ويژگي‌هاي يک فرد واحد را بيان مي‌کنند، يکسان نيست. فيلم‌هايي نيز به روايت از بعضي از بزرگان در بارۀ ايشان وجود دارد… حتي اين معلوم نبود كه «ماها» اولين معلم و بنيانگذار اين تعليمات كامل و جامع باطني باشد. الاهيسم معلمان بزرگي در طول تاريخ داشته است و خود عبارت الاهيسم در قالب كلمات مختلفي عرضه شده است. اما در هيچيك از متون مادر الاهيسم بطور مشخص و دقيق از اولين بنيانگذار الاهيسم سخني به ميان نيامده است بلكه آدرس‌ها به گونه‌اي است كه حتي مثلاً وقتي كه در بارۀ بزرگان اين مكتب باطني يا حتي «ماها» صحبت مي‌شود به دليل ويژگي‌هايي مانند گمنام بودن و حفظ اسرار، گاهي اين افراد و معلمان بزرگ در هاله‌اي از ابهام حضور مي‌يابند و حتي يك ذهن بدبين ممكن است تصور كند كه بعضي از آنها فاقد وجود تاريخي هستند مانند همان نظريۀ تاريخي كه عيسي مسيح را نه يك شخص واقعي بلكه صرفاً يك رويا و اسطوره مي‌داند. نظريه‌اي كه در قرن اخير در ميان اكثر روشنفكران مسيحي شايع است.

ظاهراً الاهيسم جرياني بود به موازات جريانات ديگري مانند يوگا، فالون گنگ، شمنيزم، ساينتولژي، تي ام، تانترا، اکنکار و صدها جريان معنوي ديگري که بسياري از آنها امروز هم وجود دارند و گفته مي‌شود که تعداد همۀ آنها بيش از شش هزار جريان معنوي است اما به دلايل زيادي الاهيسم با اين جريانات قابل مقايسه نيست از جمله اينکه الاهيسم داراي هسته‌هاي بنيادي کاملاً متفاوتي و من جمله اصل توحيد (لااله الا الله) و ساير اصول آسماني است. بر حقانيت همۀ اديان هدايت کننده و خداگرا صحه مي‌گذارد و در عين حال خود را يک دين يا مذهب يا فرقه نمي داند بلکه در گرايش خداگرايي خلاصه مي‌شود. الاهيسم يك مكتب باطني است و ارتباطي با دين و مذهب ندارد بلكه دينداران را به پيروي كامل و هوشمندانه از دين خود توصيه مي‌كند…

ما مخالف جريانهاي وارداتي (اكنكار، يوگا، شمنيزم و غيره) نبوديم بلكه روش ما پيوند و جهت دهي توحيدي بود. پديده‌اي مانند يوگا يا موارد مشابه به پديده‌اي جهاني مبدل شده بود. اينها واقعياتي غيرقابل انكار و اجتناب ناپذير بودند. انكار كردن پديده‌هاي واقعي مخصوصاً جهاني عملاً امري امكان ناپذير است. بنابراين ما به جاي انكار اين جريانات از چند طريق عمل مي‌كرديم:

يك. آشكارسازي جذابيت و عظمت تعاليم الهي و كلام خدا.

دو. الهي سازي جريانات. يعني سعي مي‌كرديم اين جريانات را با توجه به كلام خدا هر چه بيشتر اصلاح كنيم و جهت آنها را در مسير خداگرايي تغيير دهيم.

هنرهاي ماورايي، روش‌هاي NX، فنون باطني و طرق روح زايي چيزي نبود جز تفسير معنوي و كاربردهاي باطني كلام خدا بويژه مفهوم تسليم الهي. هستۀ اصلي تعليمات اكنكار كه داراي گسترش جهاني است پرواز روح است. ما در هنرهاي ماورايي هم هنر پرواز روح داريم اما آنچه در الاهيسم و هنرهاي ماورايي گفته مي‌شود مو به مو و ذره به ذره بر اساس كلام خدا و كتاب خداست. از طرفي كارايي و توانمندي روش‌هاي بكار رفته در الاهيسم، با آنچه بعنوان مشابه در مكتبهاي ديگر است واقعاً و به شد غيرقابل مقايسه است. اين دو حيطه مثل تفاوت شخم زدن يك زمين با گاوآهن در مقايسه با شخم زدن آن با تراكتور است. مثل تفاوت هواپيماي فوق مدرن با هواپيماهاي ابتدايي در جنگ جهاني دوم است. بعنوان نمونه تفاوت بين آموزه‌هاي نشانه شناسي در الاهيسم با آنچه در شمنيزم ديده مي‌شود فرق بين مشعلي بزرگ و فروزان است با نور يك شمع. به اين دليل در بارۀ نشانه شناسي، شمنيزم را مثال مي‌زنم چون شمنيزم اوج و قلۀ تعليمات نشانه شناسي باطني است. يا آنچه بعنوان رويابيني در الاهيسم مطرح است با مثلاً مكتب رويابيني تبتي كه سبكي شاخص محسوب مي‌شود، قابل مقايسه نيست كه البته هر كدام از اين موضوعات در جاي خود و به صورت تخصصي و طي كتابهايي مورد بحث قرار گرفته است. مثلاً با مطالعۀ كتاب مكتبهاي رويابيني كه توسط محققي برجسته در زمينۀ علوم باطني تأليف شده است به سادگي به تفاوت فوق العاده‌اي كه بين مكتبهاي رويابيني و رويابيني الاهيسمي وجود دارد پي مي‌بريم.

الاهيسم تنها بر كليات و اصول اساسي كلام خدا تأكيد دارد. بر خداگرايي، تسليم الهي، توجه به خداوند و عشق الهي.

 

دوره‌هاي تعليمي الاهيسم

در آن سالهاي دورتر در کنار تعليمات اصلي و اساسي ايليا که همان تسليم الهي و تفکر متعالي بود، ما بعنوان تمرين و تجربه‌هاي عبوري، برخي از روش‌هاي باطني و فنون مربوط به آنها را هم تجربه مي‌کرديم. عنوان اين دوره از آموزش‌ها «دورۀ نجومي» بود که به صورت ناآشکار و تقريباً محرمانه آموزش داده مي‌شد. دورۀ نجومي اسمي بود که بعدها روي آن گذاشتيم. وقتي که به دوره‌هاي تعليمات عمومي استاد دورۀ خورشيدي گفته شد، اسم اين دوره هم نجومي شد. تنوع روش‌ها و فنوني که در دورۀ نجومي آموزش داده مي‌شد بسيار بالا و جذابيت و کششي که عليرغم سختي‌هاي فراوان، در آنها وجود داشت بسيار زياد بود. روش‌هايي که در دورۀ نجومي آموزش داده مي‌شد به هفت شاخۀ کلي تقسيم شده بود و هر طيف از کارورزان باطني يکي از اين شاخه‌ها را تمرين و تجربه مي‌کردند. ايليا عموماً به سرشاخه‌ها و مربيان اصلي آموزش مي‌داد و جز بنابر ضرورت، ارتباطي (از اين زاويه) با بقيه نداشت. حتي بعضي از کارورزان باطني ايليا را بعنوان معلم اصلي نمي شناختند و همين زمينه‌اي را فراهم مي‌کرد تا در مواقع خاصي ايليا خودش به آزمون آنها دست بزند. پايين بودن سن ايليا و ناشناس بودن او براي بعضي از کارورزان، شرايط را براي اين کار مناسب‌تر مي‌کرد…

منبع : کتاب آمین – جلد اول

www.ostad-iliya.org

کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

.

هنر مبارزۀ باطنی؛ مبارز اندیشی – به روایت یکی از شاگردان ایلیا رام الله

هنر مبارزۀ باطنی؛ مبارز اندیشی

به روايت ال ياسين

شاید بتوانم دیدگاه اولیۀ استاد را دربارۀ مبارزه اینطور بگویم که یکی از راههای پیمودن مسیر زندگی مبارزه است اما مبارزه بر خلاف آنچه غالباً گفته می شود، امری اجتناب ناپذیر است. برای رسیدن به هر هدفی ما باید مبارزه کنیم. مبارزه با موانع و مشکلات، مبارزه با سختی ها و ناتوانی ها، مبارزه با آنچه نمی دانیم و آنچه نمی خواهیم، تا بلکه به تحقق آن برسیم. اما از دیدگاه ایلیا راههای دیگری هم به موازات مبارزه وجود دارد که این راهها، زندگی را، صرفاً به مفهوم مبارزه، قابل قبول نمی داند…

به هر حال مبارزه همواره یکی از وجوه تعلیمی استاد ایلیا «میم» بوده است. از زمانی که ایشان را می شناسم این بُعد، به وضوح قابل توجهی در قسمتهای مختلف تعليمات ایشان دارد. از مبارزه به معنای بسیار ابتدایی و اولیۀ آن، یعنی مبارزۀ فیزیکی و تن به تن تا اشکال رشد یافته و جهش یافتۀ آن مانند تقابل اندیشه ها و روش های مبارزاندشی. همین واژۀ مبارزاندیشی، یکی از سبکهای تفکری است که استاد در میان سبکهای تفکر متعالی آن را پایه گذاری کردند.

وقتی من با ایلیا آشنا شدم بارها می شنیدم که او در کودکی چندین مرتبه با بچه های بزرگتر از خودش درگیر شده است و روشهای خاصی از برخورد را به کار گرفته است که موجب حیرت اطرافیان شده.

موضوع مبارزه، از همان اوایل زندگی، اگرچه در مفهوم اولیه و ابتدایی آن، در زندگی ایلیا نقش واضحی داشت. سالها بعد، سبک مبارزاندیشی، تجسم این بعد از زندگی استاد شد. مبارزه در متن زندگی و از طریق خود زندگی؛ مانند مبارز زندگی کردن؛ با استفاده از روشهای مختلف مبارزه به خواسته های مختلف رسیدن؛ مبارزۀ نورانی و هنر مبارزۀ باطنی. مطالبی که در ادامه می آید، نمایانگر ابعادی از سبک مبارزاندیشی و هنر مبارزۀ باطنی است[1].

جملات قصار ایلیا – درباره ی موضوع مبارزه :

ï  بيهوده مقاومت نكن يا به ميدان دشمن وارد شو و آن را تصرف كن يا بگذار دشمن به ميداني كه تو نشان مي‌‌دهي وارد شود و مغلوب گردد.

ï     دشمن را مهار كن و به كنترل درآور زيرا مهار و جهت دهي دشمن بر حمله و دفاع غلبه دارد.

ï     اگر كسي به مقدسات تو توهين كرد توهين او را با توهين جواب نده. غيرت مقدس‏ات را هوشمندانه و مدبرانه نمايان كن. نگذار مقدسات‏ات به نقاط ضعف‏ات مبدل شود. اگر مقدسات الهي تو بي‏حرمت شدند، تفكر كن و خردمندانه تصميم بگير آنگاه ريشه‏اي‏ترين، كوبنده‏ترين و مؤثرترين واكنش ممكن را نشان بده ابتدا سعي كن كه بي‏طرفانه و بدون تعصب، واقعيتها و نشانه‏ها را آشكار نمايي. توهين‏كننده را آگاه كن و با روشنگري‏ات او را هدايت كن اما اگر او به عمد و دانسته توهين كرد، اگر قصد او براي ضربه زدن جدي بود، عادلانه و متناسب، مجازات‏اش كن و نتيجه كارش را به او برسان.

ï     قوي ترين مبارز و مبارزه، هماهنگ ترين است. بهترين ضربه، الزاماً قوي ترين ضربه نيست بلكه متناسب ترين ضربه است. ضربه ايي مؤثر، به هنگام و به اندازه.

ï     مقاومت نكن نيروي وارده را بپذير و دشمن را با پذيرش اش، مغلوب كن.

ï     اگر به سمت راست صورت ات سيلي زدند، هميشه سمت چپ را جلو نياور بلكه با همان ضربة اول بر زمين بيافت و با افتادگي ات زمين زير پاي حريف را خالي كن.

ï     جلوي ضربه‏ها را نگير. ضربه‏ها را جهت بده. دشمن ات را نكُش، او را به دنبال خودت بِكش…

ï     براي فتح ميدان اصرار نكن كه در مركز ميدان قرار گيري و به سمت مركز حركت كني، گاهي حركت از كناره‏ها و رفتن از حاشيه‏ها كليد فتح ميدان است.

ï     در روش مبارزه با استراتژي آينه اي يا انعكاسي، مبارز همان كاري را با مهاجم مي‏كند او ظاهر و باطن رفتار‏هاي مهاجم را فهم مي‏كند و همان فهم را بر عليه او بكار مي‏بندد. اگر دشمن او را محكوم كرد او هم دشمن را محكوم مي‏كند اما چون فقط يك آينه نيست بلكه آينه اي زنده و هوشمند است پس از بهترين و مؤثر‏ترين روش‏ها استفاده مي‏كند. اگر دشمن او را مسخره كرد او هم دشمن را مسخره مي‏كند. اگر خواست بي اعتبارش كند او هم از همه راه‏هاي ممكن براي بي اعتبار كرن دشمن‏اش استفاده مي‏كند. اگر دشمن تلاش كند كه آبروي او را بريزد او به واكنش عادلانة بي آبرو ساختن دشمن مي‏پردازد. وقتي به مقدسات او توهين شد، بزرگان‏اش مورد تهاجم قرار گرفتند، وقتي با اومخفيانه برخورد شد، وقتي دوستان و حاميان‏اش مورد تهديد قرار گرفتند، وقتي دشمن با دشمن او هم پيمان شد، وقتي دشمن قواعد را زير پا گذاشت، وقتي به خشونت متوسل شد، وقتي ديوانگي كرد، او هم تصوير حركت دشمن را برايش به نمايش مي‏گذارد. منتهي بعد از حداكثر برنامه ريزي و تدبير. او با اوج هوشمندي و دور انديشي اما بدون ترس عمل مي‏كند. كاري مي‏كند كه دشمن هر چه كند با خودش كرده باشد. از آنجا كه آينه‏ها هميشه صاف و شفاف نيستند و مي‏توانند محدب، مقعر، رنگي، موج دار، زاويه دار، منشوري و چند بعدي باشند بنابراين به همان سان، فرم‏هاي مبارزة انعكاسي نيز متعدد بوده و گاهي بين دو فرم انعكاسي و روش‏ها و نتايج آن تفاوت‏هاي زيادي وجود دارد.

ï     در (مبارزه به روش) روش ديناميكي، ‌بر روش خاصي تاكيد نداشته باشيد بلكه به تناسب شرايط و عوامل ميدان مبارزه روش مبارزه خود را انتخاب و اعمال مي‏كنيد. بنابراين بر اساس اين روش ممكن است در طول يك مبارزه لازم باشد از روشهاي مختلف و متعددي استفاده كنيد. دراين روش، ‌شما بر اساس يك طرح و نقشه قبلي واكنش نشان نمي‏دهيد بلكه طرح شما زاييده شرايط ميدان است. با تغيير شرايط، ‌به تفكر و تحليل مي‏پردازيد و روش مناسب را انتخاب مي‏كنيد.

ï     مبارزه جنگ نیست، صلحی هوشمندانه است و مبارز بزرگ، مبارز صلح جوی عاشق است؛ مبارزی است که بزرگترین سلاح مبارزه اش محبت اوست، او به اتکای یکی مبارزه می کند، چه بسا از مبارزه کردن اولیه ترین اصول و فرمول های مبارزاتی را نداند اما چون به اتکای یکی در میدان حاضر شده است چون برای یکی ، به عشق یکی و برای اثبات وفاداری و غیرت و دوستی اش به یکی  راهی میدان شده است … پیروزی را قبل از ورود به میدان از آن خود کرده است. مبارز حقیقی پیش از ورود به میدان مبارزه قربانی نمی دهد او خودش را خیلی پیشتر از اینها قربانی ساخته است؛ غرور و منیتش را سر بریده است و روحش را تسلیم یکی کرده است او حتی فکر کردن به خودش را نیز از یاد برده است از خودگذشتگی ندارد چون خیلی پیش تر ازاینها ازخودش گذشته است او بی خود است و با یکی؛ پس یکی همیشه با اوست … و توفیق حقیقی از آن اوست…

برگرفته از کتاب آمین – جلد اول

www.ostad-iliya.org

 کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله


[1]  آموزه های هنر مبارزۀ باطنی توسط سه تن از شاگردان استاد مورد تفسیر و تبیین قرار گرفته است و ان شاءالله در آینده به چاپ خواهد رسید.

 

 

 

اعترافاتی از دیدگاه مذهبی – برگرفته از فيلم گزارش مستند از زندگي ايليا رام الله

اعترافاتي از ديدگاه مذهبي

(منبع: فيلم گزارش مستند از زندگي ايليا)

حالا مي‌خواهم به عنوان يك مسلمان شيعه و از ديدگاه فرهنگ اسلامي ايران خودم را نقد و ارزيابي كنم.

سالها قبل براي مدتي فردي بسيار مذهبي به همان معنايي كه اكثراً مي‌دانند بودم؛ نمازها و روزه‌هاي واجب و مستحب، رعايت احكام كلي و جزئي، مداحي و شركت در مراسم محرم و كارهاي معمول ديگر. حتي گاهي دستورات احتمالاً مستحب را هم رعايت مي‌كردم. در زمان كودكي و نوجواني سالها امام جماعت و قاري قرآن بودم…

اما بعد از آشنايي با مكتبهاي باطني و مخصوصاً روشهاي روح گرايانه[1] و تكنولژي باطني، ديدم كه راههاي فوق العاده و روش‌هاي بسيار كارا و خلاقي را براي تحقق قصدها و خواسته‌ها يافته ام البته در همان زمان، كتابهاي مختلفي در دست مردم بود كه از روش‌هايي ويژه براي تحقق اهداف سخن مي‌گفت و معروف شده بود به تكنيكهاي موفقيت. روش‌هايي مانند ان ال پي. اما آنچه از علوم باطني و الاهيسم باطني استخراج كرده بودم بسيار متفاوت و قدرتمندتر و كاملتر از روش‌هاي متعارف موجود بود. اينها شامل فنون و شيوه‌هايي فوق العاده مي‌شد كه بسياري از آنها ريشه در كهن ترين مكتب‌هاي باطني داشتند و به قديمي ترين زمانها در ايران و هند باستان و نيز چين و مصر باستان برمي گشتند. مشابه اينها را از هيچ كس نشنيده و در جايي نديده بودم. هنوز هم نديده ام. كارايي اينها را با كمك تعدادي از دوستانم امتحان كرديم و نتايج آن گاهي حيرت انگيز  بود. همين حيرت زايي وتوانمندي بالايي كه از اين شيوه‌ها حاصل مي‌شد اهميت بعضي از جزئيات شرعي را در ذهنم تغيير داد.

مثلاً در گذشته عادت كرده بودم كه اگر خواسته‌اي دارم به نماز و روزه و صدقه، روي آورم. گاهي روزه‌هاي پيوسته و چند روزه مي‌گرفتم و بعد از سه چهار روز افطار مي‌كردم يا بعضي وقتها علاوه بر نماز‌هاي واجب، مثلاً صد ركعت نماز مي‌خواندم اما هميشه هم به نتيجه نمي‌رسيدم. ولي حالا مي‌ديدم كه راههاي بسيار قدرتمند و ميانبري براي تحقق روياها و خواسته‌ها پيدا كرده ام. البته جو فرهنگي غالب بر جهان چه در آن زمان و چه در اين زمان، مي‌گفت كه علوم موفقيت همين كار را انجام مي‌دهد. اما من اعتقاد زيادي به تكنيك‌هاي موفقيت نداشتم و آنها را غيرريشه‌اي و حاشيه‌اي و جزئي مي‌دانستم. اين يافته‌ها كه بارها آزمون شدند و نتايج حيرت انگيزي داشتند اين گمان را به وجود آوردند كه نكند دين و شريعت لزومي ندارد. ولي اين گمان، خيلي زود از ميان رفت چون اهداف دين بسيار بزرگتر از آن است كه بخواهد صرفاً انسان را به خواسته‌ها و اهدافش برساند.دين نقشه خداوند براي پيمودن راه توسط انسان است. برنامه زندگيست…

كمي بعد متوجه شدم كه همه آن روش‌هاي فوق العاده و خلاق در باطن كلام خدا و باطن اديان وجود دارد و اين شد يكي از چند دليل باطن گرايي در دين.

هنوز هم گمان مي‌کنم که اصل، باطن دين است و ظاهر دين، پوسته و ساختار است. به نظرم روح دين، عشق و تسليم به خداست. جان دين، توجه به خدا و فهم مفاهيم است. و آداب و ظواهر ديني، جسمي است که اين روح و جان در آن جاي مي‌گيرند. جسم بدون روح و جان، مرده است.

اصراري نداشتم که اين نظر درست است اما به هر حال نظرم اينطور بود. بنابراين به سرعت آن التزام دقيق را به جزئيات مسائل شرعي از دست دادم. اصل موضوع را در ايمان و محبت و بخشندگي، و كلاً معنويات مي‌دانستم و هنوز هم مي‌دانم. سعي داشتم اين را به كسي نگويم. در جلسات عمومي هم مراقب بودم كه اين افكار بروز نكند.

گاهي هم اگر مسئله‌اي در ارتباط با شريعت و احكام دين پيش مي‌آمد، فوراً از آن مي‌گذشتم چون نمي‌توانستم اين واقعيت را فاش كنم كه روح و جان شريعت برايم بسيار مهمتر از جسم و ظاهر آن است.

در عوض گمان مي‌كردم و متأسفانه هنوز هم گمان مي‌كنم كه بيش از هر كسي مفهوم كلام خدا را درك مي‌كنم و با آن ارتباطي زنده دارم. بارها خواستم تا در صحبت با علماي اسلامي اين انديشه‌ها و بينش‌ها را محك بزنم تا اگر به اشتباه آميخته اند، بر اشتباه آنها آگاه شوم. هنوز هم مشتاقانه آماده ام تا هر كدام از اين ديدگاهها و انديشه‌ها اشتباه است، آنها را ترك كنم و اگر كسي چنين محبتي را در حق اين بنده و خدمتگزار خداوند داشته باشد، بر دستان او بوسه مي‌زنم زيرا او را معلم و راهنماي خود مي‌دانم.

وقتي در اين سالها دربارۀ احكام شرعي از من مي‌پرسيدند جوابي نمي‌دادم چون خودم هم به طور كامل و دقيق به جزئيات احكام شرعي عمل نمي‌كردم مثلاً هيچ احساس گناهي از نگاه كردن به نامحرم نداشتم و احساسم طبيعي و عادي بود. شايد اين به آن دليل بود كه با دهها هزار زن و دختر برخورد داشتم. در اين پانزده سال شايد دهها هزار سوال از طرف مردم بيان شده است كه بخش اعظم آن مربوط به جلسات بزرگ سخنراني است. گاهي در يك جلسه ممكن بود چند صد يا چند هزار سوال كتبي داده شود كه اكثر اين‌ها موجود است اما من از پاسخ دادن به بعضي سوالات مثل آنهايي كه دربارۀ شريعت بود، طفره مي‌رفتم  و مهمترين دليل اين عدم پاسخگويي هم آن بود که نه خودم ظاهر شريعت را مبنا قرار مي‌دادم و نه چندان در عمل به اين ظواهر، سفت و سخت بودم. اصل را روح و مغز مي‌دانستم. به نظرم روح شريعت، عشق به خدا است. باطن شريعت، معرفت است. توجه به خداست. قلب دين، بخشش و محبت است. مهرباني است. «بسم الله الرحمن الرحيم» است. و ظاهر را جسمي مي‌دانستم كه اگر فاقد اين روح و باطن و قلب باشد، اگر فاقد تسليم و خدمتگزاري باشد، بي فايده است و حتي يك قدم جلوتر، احكام شرعي و فقهي را مثل لباسي بر تن كل دين مي‌دانستم. و امروز درخواستم از علماي اسلامي اين است كه اگر اينها انحراف و اشتباه است مرا راهنمايي كنند و واقعيت را نشانم دهند چون به گمانم دهها هزار نفر از کساني که مرا مي‌شناسند و چه بسا ميليونها نفر که مرا نمي شناسند، از برکات اين روشنگري برخوردار شوند.

اگر مي‌خواستم عمق اعتقاداتم و انديشه‌هاي عميقم را بگويم بحران‌هاي زيادي به وجود مي‌آمد، بنابراين در ارتباط با ديگران حد وسط مي‌گرفتم و به ذكر كليات اكتفا مي‌كردم. همان چيزهايي كه در بيانيه‌ها آمده بود. در همان حد كلي. اين هم يك مسئله بزرگ ديگر بود، يعني نداشتن اعتقاد کامل به اجراي مو به موي احکام جزئي. در كنار اتهامات كذب و تهمتهاي دروغي كه در اين سالها شنيدم گاهي بعضي چيزها هم مطرح مي‌شد كه واقعيت داشت. گويندۀ اين حرفهاي درست با آنكه اين حرفها حالت اتهام و تهديد را داشت اما غالباً افرادي هوشمند و متعادل بودند. مثلاً‌ در لابلاي آن همه تهمت دروغ و نسبتهاي كذب مثل اينكه من عامل استكبار جهاني يا شيطان هستم يا فلان كار را كرده ام، يك بار يك نفر گفت او معتقد به طريقت منهاي شريعت است. اين حرف البته كه درست نبود و چند درجه بايد خفيف‌تر مي‌شد تا واقعيت شود.

من به شريعت ايمان دارم و غالباً ايمان خود را بسيار بزرگ مي‌دانستم و مي‌دانم اما اعتقادم به جزئيات شريعت كم رنگ‌تر شده بود و معنويات را منهاي احكام ظاهري، غيرممکن نمي دانستم. بيش از نود و نه درصد تهمتها و نسبتهايي كه دربارۀ ما مطرح مي‌شد، كذب و دروغ بود و فكر مي‌كرديم اگر سكوت كنيم، رحمت و بركات اين تهمت زني‌ها آشكار مي‌شود، همينطور هم مي‌شد. مثلاً يك بار در يك رسانه‌اي گفتند كه ما شياد هستيم. اما به دليل حساس شدن مردمي که مرا مي‌شناختند استقبال و اشتياق مردم چند برابر شد. تا روزها بعد از آن هديه فرستادند، نامه‌هاي محبت آميز فرستادند، در واكنش به آن يك جمله تقريباً سه كتاب نوشته شد و پروژه‌هاي جديد تحقيقاتي راه افتاد كه اجازۀ چاپ آنها داده نشد. اين تهاجم‌ها را ما عين رحمت و بركت مي‌دانستيم. اما به نظرم شايد يك درصد از اين اتهامات واقعيت داشت…

گفته بودند بدعت گذار؛ البته من هرگز در دين بدعت گذاري نكردم اما مثلاً اين زمينه را در خودم داشتم و دارم كه بعضي از احكام مذهبي مانند سنگسار، اعدام، ارث، حق سرپرستي و ديۀ زن را ناموافق با تمدن اين عصر بدانم بنابراين موضوع معنويت آزاد و پلوراليزم معنوي خالي از واقعيت نبود. الآن هم گاهي فكر مي‌كنم چرا نبايد زن و مرد حق يكساني داشته باشند. چرا امكانات و فرصتها براي زنان و مردان يكسان نيست. چرا زنان نبايد رئيس جمهور و قاضي و فرمانده نظامي شوند. آيا واقعاً اعدام بهترين گزينه بعنوان اشد مجازات است؟ چه حكمتي در سنگسار يا قطع دست و پا هست؟ و بسياري سوالات ديگر.

بايد اعتراف كنم با وجودي كه سواد زيادي درباره مسائل مذهب ندارم اما در خودم قائل بودم كه بايد تغييراتي را در بعضي از بينش‌ها پديد آورد و بعضي انديشه‌ها و برداشتها را، در اين ارتباط دگرگون كرد. البته آنقدر حجم مسائل وكارها زياد بود كه نمي‌توانستم به اين كار يا بسياري از كارهاي ديگر بپردازم. اما اين قصد را در ذهن داشتم كه اگر فرصتي باشد بايد وارد اين مبحث شد. البته قصد نداشتم كه مستقيماً كاري كنم، مي‌خواستم ديدگاههايم را با علماء اسلامي در ميان بگذارم با اين استدلال كه اگر اين ايده‌ها را موافق شريعت و قابل انتقال به عموم بدانند، آن را طرح مي‌كنند و انتشار مي‌دهند. ولي حتي نمي‌دانستم ايده‌هايي كه دارم تكراري است يا نه، آيا قبلاً كسي در اين باره حرفي زده است يا نه، حتي در زمينۀ مسائل و پيچيدگي‌هاي اسلامي يك كتاب هم نخوانده بودم يا يك سخنراني هم نشنيده بودم. ايده‌ها را هم تابحال به كسي نگفته ام اما اكثر آنها مبتني بر نظريات بنيادي و دكترين‌هاي فراگير بودند.

بعضي از جملاتي كه در آن زمان گفتم يا نوشتم آن ديدگاهها را منعكس مي‌كند…

از نظرم اين اعتقادات مي‌بايست خود را با شرايط و تغيير و تحولات اين عصر متناسب كند و در جريان همين هماهنگ سازي ممكن است تفسير بسياري از چيزهاي آن تغيير كند. به نظرم مي‌بايست يكي از مباني اصلي، «بسم الله الرحمن الرحيم» باشد حتي معتقد هستم كه اين يكي از بهترين مدل‌ها براي پرچم ايران است و بنابراين اگر مبنا خداوندي شد كه مهربان و بخشنده است، اگر مبنا عشق باشد اين جريان در همۀ ابعاد و زمينه ها، در سياست، اقتصاد، روابط اجتماعي، محيط زيست و كل ابعاد تمدني تأثير قاطع خواهد داشت.

به نظرم دنيا چهرۀ اشداء علي الکفار را از اسلام مي‌شناسد نه رحماء بينهم. بويژه کارهاي طالبان و بنيادگرايان چهرۀ بسيار خشني از اسلام را در دنيا ترسيم کرده است و براي جهان، اسلام غالباً به عنوان يک دين خشن معرفي شده است که اين تصور اشتباه هرچه زودتر ضروري است تغيير کند.

به جنبۀ آسان گيري اسلام در همۀ شئونات مي‌بايست توجه بيشتري شود. من به اسلام ميانه و معتدل و متعادل علاقمندم. اسلام غيرافراطي؛ و گمان مي‌کنم اسلام ناب محمدي در واقع همينطور باشد. به نظرم اسلام و مسلمانها بايد بتوانند ديگران را هم ببينند و حقانيت دين ديگران را هم بپذيرند. بنابراين اسلام غيرخودبين و غيرخودخواه را (اسلام حقيقي را) مد نظر قرار داده بودم. اسلامي نرم و انعطاف پذير که قادر است خود را با شرايط مختلف وفق دهد و براي هر مسئله‌اي پاسخي دارد حتي جديدترين و پيچيده ترين مسائل.

اعتقاد داشتم كه امروز، زمان اسلام جنگجو نيست و اسلام اين عصر بايد غيرمهاجم باشد اما چهرۀ جهاني ارائه شده از اسلام دقيقاً عکس آن چيزهايي بود که دوست داشتم يا مي‌خواستم. اسلام امروز مي‌بايست صلح طلب باشد. صلح با همه. اگر نهايتاً نبايد با فلان تمدن، دين يا کشور صلح کرد حتي در اينجا هم تهاجم را راه حل نمي دانستم بلکه راه حل را در مهار و تعامل مي‌ديدم. با اسلام مدرن موافق بودم. اسلامي که نه فقط بر دانش کهن بلکه بر دانش روز استوار است. موافق اسلام سياسي نبوده و نيستم اما سياست اسلامي را توجيه پذير مي‌دانستم. اعتقاد زيادي به ضرورت اجتناب ناپذير مجازاتهاي بسيار سخت اسلامي، مثل… يا بعضي از قوانين طلاق و اينها نداشتم. مثلاً احساسم اين بود که در ازدواج، زن‌ها هم بايد حق طلاق داشته باشند، يا دربارۀ حق سرپرستي معتقد بودم که حق زن بيش از حق مرد است چون بار اصلي زحمات به دوش اوست. اين را وقتي بيشتر درك كردم كه خودم صاحب فرزند شدم. وقتي ايليا، پسرم به دنيا آمد بوضوح مي‌ديدم كه اين همسرم است كه بار اصلي او را چه در دوران بارداري و چه بعد از آن به دوش مي‌كشد. زحمات اصلي مربوط به مادر است پس گمان مي‌كردم اين مادر است كه بايد از حق بيشتري برخوردار باشد… اما سعي مي‌کردم اين اعتقادات را در جايي مطرح نکنم، ننويسم يا در پاسخ به سوالات بيان نکنم. متأسفانه هنوز هم بعضي از اين مسائل برايم حل نشده است…

دربارۀ ازدواج، به رابطۀ قبل از ازدواج تأکيد داشتم. با اين اعتقاد که پسر و دختر بايد مدتي با هم باشند و همديگر را از زواياي مختلف بشناسند و بعد از آن براي ازدواج تصميم بگيرند چون يکي از شرايط اصلي ازدواج، شناخت متقابل است…

معتقد بودم که اسلام مطلوب آن است که مسيحي و يهودي و بودايي و هندو و اديان ديگر را مادامي كه خداپرست و موحد هستند، واقعاً برادر و خواهر خود بداند و در وراي اختلاف عقيده به آنها عشق بورزد و آنها را مانند خود دوست بدارد.

آيا اسلام مطلوب اسلام نرم و انعطاف پذير و آسان گير است؟ چيزي که شايد در عمل چندان امکان پذير نباشد چون يکي از ابعاد اصلي شرع، حدود است. نمي دانم آيا ممکن است روزي کسي براي اين پيچيدگي جوابي واقعي و عملي به دست بياورد.

مسلمان متفکر و محقق برايم از مسلمان مقلد جذاب‌تر بود مگر آنكه مقلد براساس تحقيق و شناخت مقلد شده باشد. فکر مي‌کردم عمل به روح اسلام که محبت و معرفت و تسليم در برابر خداست، هزاران بار از عمل به جزئياتي كه از اصول اساسي هم مهمتر شمرده مي‌شوند، مهم‌تر و واجب‌تر است… مي‌دانم كه گفتن اين حرفها فرصتهاي بيشتري را براي تخريب‌ها و طرح اتهامات و شايعات بيشتر فراهم مي‌كند اما واقعيت همين است…

اتحاد اديان يكي از نقاط مورد نظر بود كه مي‌خواستم در آينده دنبال كنم. تلاش برای پیوند دادن ادیان، واقعیتی بود که جریان داشت. برنامه های متعددی برای این مهم داشتم و بسیاری از آنها انجام شده بود. می شد ادیان را در نقاط متعددی به همدیگر نزدیک کرد و پیوند داد و پیوند ادیان، به پیوند ملل و تمدن ها نیز منجر می شود. اگر بشود اديان را در نقاط مشترك آنها و به ويژه در نقطۀ يگانگي خداوند با همديگر متحد كرد و پيوند داد، تحولات بزرگي در جهان به وجود خواهد آمد…

… اما آيا مي‌شود اديان بزرگ اسلام، مسيحيت، يهود و هندوئيسم و… را به هم نزديك كرد؟ فكر مي‌كنم همۀ اديان جهان برخلاف آنچه گاه در اين باره مي‌گويند، يكتاپرست هستند. شايد ظاهراً از چند خدا صحبت شود اما براي كساني كه با روح و درون اين اديان آشنا هستند، روشن است كه همۀ آنها هم موحد و يكتاپرستند.[2] مسئله در سوء تفاهم‌ها و در شناخت نادرست است…[3]

من اسلامي را در نظر داشتم كه با اديان ديگر هم موافق باشد و براي آنها هم حقانيت قائل شود. به نظرم روح اسلام در تسليم است و فكر مي‌كردم بسياري از بزرگان و هدايت يافتگاني كه مورد اشارۀ خداوند هستند، پيش از پيامبر اسلام (ص) مسلمان بوده اند[4]. بنابراين نگاهم اين است كه هر كس در هر ديني باشد اگر معنا و روح دين را كه همانا عشق و تسليم و ايمان است تجربه كند، او هدايت يافته است. اعتقادي ندارم به اينكه حتماً بايد در شناسنامه او نوشته شده باشد كه مسلمان و شيعه است.[5]

دين اكثر انسانها را دين شناسنامه‌اي مي‌دانستم و فكر مي‌كردم اكثر انسانها خود را به اين واسطه فريب داده اند. خدا را بايد كشف كرد. اين را بايد به تحقيق و تفكر حاصل كرد… اگر كسي تسليم خدا نباشد، خدمتگزار خدا نباشد، به ياد خدا نباشد و او را در امور و اوضاع و حالات مختلف در نظر نداشته باشد، اگر كسي به مخلوقات خدا عشق نورزد، مهربان و بخشنده نباشد، به همنوع خود محبت و با او همدردي نكند نمي‌توان او را ديندار دانست. اين حرف اخير را احتمالاً در چند سخنراني هم مطرح كردم.

اسلام مطلوب را اسلام زنده مي‌دانستم. اسلامي كه نفس مي‌كشد، با توجه به شرايط و با حفظ مركزيت و اصول بنيادي تغيير مي‌كند، رشد مي‌كند و متحول مي‌شود، به مسائل پاسخ مي‌دهد، همۀ حرفها را مي‌شنود و براي هر وضعي، حرفي براي گفتن دارد…

وقتي بعضي از الاهيون از اين نظريات مطلع شدند گفتند كه بعضي از متفكران اسلامي هم نظرات مشابهي دارند. همين باعث شد كه در اين زمينه كار عمده‌اي صورت نگيرد چون يكي از روش‌هاي كاري ما اين بود كه بايد كاري را كرد كه ديگران نكرده‌اند، کاري حياتي و اساسي که هنوز انجام نشده است.

… و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند. ﴿ بقره: 213 ﴾

برگرفته از سایت رسمی شاگردان استاد ایلیا رام الله

 


[1]  به اين روشها، فرمولهاي انرژيايي (روحي)، فنون متافيزيكي و NX گفته مي‌شود.

[2] حقيقت يكي است فقط اسامي مختلفي دارد. همه مردم در جستجوي حقيقت واحدي هستند. تفاوت ناشي از آب و هوا و طبايع و اسامي است. يك درياچه داراي رودهاي متعددي است. از يك رود هندوها در كوزه آب برمي دارند و ان را به نامي مي نامند. از رودي ديگر مسلمانان آب برمي دارند و اسمي ديگر بر آن مي نهند و از رودي ديگر مسيحيان آب بر مي دارند و آن را چيزي ديگر مي خوانند اگر شخصي با توجه به نام مورد نظر خود بگويد اين كه دست ماست فقط آب است چون چنين نامي دارد مضحك است. همين ريشة برخورد ميان فرقه ها و اديان و سوء تفاهم هاست. به اين علت است كه مردم به نام دين يكديگر را مجروح مي كنند،مي كشند و خون يكديگر را به زمين مي ريزند. اما اين كار خوب و پسنديده نيست. همه بسوي خداوند مي روند اگر خلوص داشته باشند و از ته دل در آرزوي او باشند همگي او را درك خواهند كرد. – راما کریشنا

[3] شوان در کتاب  “وحدت متعالي اديان”، با طرح جوهر مشترک معنوي اديان، وحدت حقيقي اديان را عامل تكثر اديان دانسته و كثرت و تعدد اديان را تجلياتي الهي معرفي كرده است.وي ميگويد: اگر تمامي اديان صادق هستند بدين جهت كه خداوند بوده كه هربار صحبت كرده و اگر آنها متفاوت هستند بدين سبب كه خداوند به زبانهاي متفاوت سخن گفته كه با ظرفيت تنوع و اختلاف آنها در تطابق و هماهنگي باشد و اگر آنها مطلق گرا و انحصار گرا هستند، چون خداوند در هركدام از آنها گفته است: من!

«رنه گنون» ، انديشمند ديگري كه با شوان همفكر است نيز معتقد است؛ اديان در سطح شريعت باهم نسبتي ندارند چون هريک شريعت خود را دارند، اما در مرتبه متعالي با هم وحدت دارند. گنون مي گويد: حقيقت اديان واحد است، اهميت بحث در اين است؛ آنهايي که توجه به وضعيت بحراني قرن بيستم و بحران ارزشهاي معنوي در اين قرن دارند و اينکه حقايق مذهبي زير سوال قرار گرفته است معتقد هستندکه بياييم رجوع کنيم به حقيقت مشترک اديان.

 گنون و شوان در عين حال که قايل به همزيستي اديان هستند، ملتزم به شريعت خاتم مي باشند.گنون معتقد است: در حال حاضر، نبايد بحث کنيم که در حد شريعت و سطوح ظاهري چه اختلافاتي بين اديان است. بحث اين است که خود معنويت دچار بحران شده است و اين اصل است، بدون اينکه منکر خاتميت و شريعت اسلام شويم.

[4] عين همين اشاره در قرآن و روايات هم وجود دارد كه مثلاً حضرت ابراهيم (ع) و نوح (ع) و آدم (ع) همگي مسلمان بوده اند.

[5] «با قلب‌هايي عاشق و صادق گام برداريد و پيش برويد تا به آب حيات برسيد. اما نگوئيد كه راه شما از راههاي ديگر بهتر است». راما کریشنا

«شما فكر مي‌كنيد كه تنها يك گروه از مردم، كليد ورود به قلمرو سعادت و خوشبختي ابدي را دارند. اما اين حقيقت ندارد. تمام انسانها از چنين كليدي برخوردارند». کریشنا مورتی

«من از همه راهها مي توانم بروم زيرا آنها يكديگر را نفي نمي كنند.البته درك نظرات ديگران در مورد حقيقت و ارزشمند دانستن آن ديدگاهها همواره درست و پسنديده خواهد بود اما در عصر حاضر كه مردم جهان مجهز به سلاحهاي مخوف، در مكاني محدود در برابر يكديگر قرار گرفته اند اين امر از اهميت ويژه اي برخوردار است. امروزه داشتن ذهني طردكننده و متعصبانه بيش از هر زمان ديگري خطرناك است.» راما کریشنا

« دين خدا نامش اسلام است پيش از آن كه شما به وجود آييد، هر جا كه بوده ايد و پس از پديد آمدن شما، اسلام دين خدا بوده وهست پس هر كه به دين خدا اقرار و اعتراف كند مسلمان است و هر كه به دستورهاى خداى عزوجل عمل كند مؤمن است.» امـام صـادق (ع)

 کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

.

 

 

 

دروغ های شاخ دار و شاخه های بی بار – درباره استاد ایلیا رام الله

.

.

دروغ‌هاي شاخ دار و شاخه‌هاي بي بار

در اين سالها گاهي دشمنان و بدبينان دروغ‌ها و جعلياتي را به ما نسبت مي‌دادند که آنقدر در آن تناقض و ضد و نقيض بود که همان کافي بود تا جوابي به آنها داده نشود. بعضي از اين تهمت‌هاي دروغ به قدري مسخره و نامعقول بودند که گاهي دوستاني از ال ياسين آنها را جمع مي‌کردند و بعد از يک کار بسيار فشرده و متراکم، براي تغيير روحيه آنها را مي‌خواندند. مثلاً اينها خطاهايي بود که ما مرتکب شده بوديم. اين دروغ‌هاي واضح و سندهاي جعلي به قدري متزلزل بودند که گمان عاقلانه‌تر اين بود که آن را از جانب افرادي تصور کني که يا هرگز تفکر نکرده‌اند و با اين حيطه آشنايي ندارند يا آشنايي دارند و به عمد و به انگيزه‌هاي ديگر دارند اينطور ناهنجار و نامعقول و مضحک عمل مي‌کنند. مثلاً مي‌گفتند من چند هزار زن دارم، هزاران جن و روح را به درون مردم مي‌فرستم و آنها را تسخير مي‌كنم، آزمايشگاههاي پيشرفته ژنتيكي براي شبيه سازي انساني دارم، تعداد زيادي چاه نفت در كشورهاي عربي و چند معدن الماس در آفريقاي جنوبي و معدن طلا در آمريكا دارم… اينها را در سايتها و حتي بعضي از روزنامه‌ها مي‌نوشتند و حتي بعداً بعضي از اينها را در مصاحبه‌هاي رسمي و حتي در مراكز قانوني مطرح كردند. يک مدتي به ما مي‌گفتند که اينها اسلام آمريکايي را انتشار مي‌دهند؛ بعد در همان جا يا چند روز بعد مي‌گفتند اسلام وهابي‌ها را نشر مي‌دهند بعد مي‌گفتند شيعه‌هاي افراطي و چند روز كه مي‌گذشت مي‌گفتند نه شيعه هستند و نه مسلمان. اينها همه در تضاد کامل بودند. مهم نيست كه كدام نظر درست است. مسئله اين است؛ اين‌ها را يك نفر يا يك عده، به فاصلۀ چند روز بيان مي‌كردند و از اين دست تناقض‌ها و ضد و نقيض‌ها فراوان بود.

به تحقيق بپذير نه به تبليغ.

آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى‏آيند؟ بر هر دروغـزن گناهـكارى فــرود مى‏آيند. (شعراء : 221 و 222)

بعضي از اين نسبتهاي دروغين و اتهامات خيالي آنقدر نامعقول و مجعول بود مثل اينكه بگويند فلان پادشاه شبها مي‌رود و شيشه مغازه‌ها را مي‌شكند و از داخل مغازه‌ها نان و شكلات مي‌دزدد. شبها مي‌رود و سر گردنه‌ها را مي‌گيرد و بعد از توقف ماشين‌ها سرنشينان آنها را غارت مي‌كند. آنجا من پادشاه نبودم اما از هر نظر توانگر بودم. يك بار از يك نفر كه تا حدي عقب مانده ذهني بود پرسيدم اگر پادشاه بشوي اولين كاري كه مي‌كني چيست؟ گفت فوراً يك باند درست مي‌كنم و بانكها را خالي مي‌كنم. گفتم دومين كار. گفت يك ماشين بزرگ مي‌خرم و با آن از مرز مواد مخدر مي‌آورم و در شهر پخش مي‌كنم.

در حوزه بعضي از فعاليتها، اختيار و اقتدار به حدي بود كه هر كاري كه مي‌خواستم مي‌توانستم انجام دهم. نيازي به دستور و فرمان نبود، حتي يك اشاره هم كافي بود. نيازي نبوده و نيست كه از كسي پولي بگيرم اما اگر در پانزده سال گذشته اشاره‌اي مي‌شد يا همين امروز اشاره‌اي شود، پول‌ها مثل سيل سرازير مي‌شود. هرگز احتياجي نبوده كه بنده دختري را فريب بدهم. هر روز، نامه‌هاي زيادي مي‌رسيد كه بخشي از آنها در موضوع ازدواج بود… دهها هزار نفر مي‌توانستند شهادت دهند كه اين اتهامات تا چه حد نامعقول و جنون آميز است و اين يكي از دلايلي بود كه ما سكوت مي‌كرديم.

ما دهها ميليارد تومان هديه نقدي و غيرنقدي را به صاحبانشان پس مي‌داديم و از آنها نمي پذيرفتيم. هزاران قطعه طلاي هديه شده را به صاحبانش بازمي گردانديم و دشمنان جاهلانه مي‌نوشتند که فلاني به زور گردنبند يک نفر را از گردنش پاره کرده. يک روز ما را حامي سه آتشۀ نظام اسلامي مي‌دانستند و فردا به عنوان توطئه‌اي بر عليه نظام و اسلام، و عامل و اميد غربي‌ها معرفي مي‌کردند. همين تناقض‌ها براي نقش بر آب شدن نقشه‌ها کافي بود. البته احتمال داشت که بعضي‌ها با اين حرفها تحت تاثير قرار بگيرند که اين هم گذرا بود؛ آنها بعد از مدتي برمي گشتند. خانم مسني بود که از نظر سني جاي مادربزرگ مرا داشت و ارتباط دوستانه‌اي با هم داشتيم و گاهي همديگر را مي‌ديديم. او يک رويابين قوي بود. همين مي‌توانست مصالح يک داستان جديد را به وجود آورد…

و او بهترين داوران است. (انعام: 57)

دشمنان از سر کينه و نفرت و بدخواهي مي‌خواستند ما را تقبيح و تخريب کنند. اما همان نيات آلوده و غيرخدايي، آنها را به سمت اشتباهي بزرگتر هدايت مي‌کرد و آنها در همۀ اين سالها در دام خود گرفتار مي‌شدند. شايد مدتي به نظر مي‌رسيد در کار خود موفق شده‌اند ولي در پايان هر بازي و هر داستان، نفاق منافقان باطل مي‌شد و خداوند مکر آنان را به خودشان باز مي‌گرداند.

اما اشتباهات آنها و تهمتهاي دروغ و نسبتهاي ناهنجاري که مي‌دادند به اين معنا نبود که ما اشتباهي نداريم. آنها در تاريکي و با عصبانيت و نفرت زدگي سنگ اندازي مي‌کردند، آب دهان مي‌ريختند و فحاشي مي‌کردند اما اينها به سمت سايه‌ها و اشباحي پرت مي‌شد که آنها در غلظت ظلمت آن را تماشا مي‌کردند. وقتي که نور نباشد، در تاريکي غليظ، اگر فرد در جستجو و منتظر اشباح و سايه‌هاي وهم انگيز باشد، حتماً آنها را خواهد ديد. اين چهره‌هاي توهمي و اشباح خيالي تنها انعکاس انديشه‌ها و تصورات آن بينندگان است. ممکن است درون آن تاريکي پر از واقعيت باشد ولي آنچه آنها مي‌بينند هيچ يک از آن واقعيات نيست بلکه تصورات موهومي است که از واقعيت دارند. در تاريکي نفرت و بدبيني، ممکن است درخت پرميوه و پرمحصول، ديوي با صد شاخ به نظر آيد. در تاريکي نفرت و بدبيني، ريسمان بيرون رفتن از چاه ممکن است با ماري زهر آلود اشتباه گرفته شود. دريا را صحراي برهوت ببينند که اژدهايي بزرگ در آن خفته و صداي نفس هايش به گوش مي‌رسد. و گاهي آنها رودخانه را مانند ماري بزرگ مي‌ديدند كه به سوي همان چيزي که آنها به آن صحراي برهوت مي‌گفتند و ما آن را دريا مي‌ناميم در حركت است… افراد کينه جو و مغرض و نفرت زده به دنبال کشف حقيقت نيستند بنابراين از نور حقيقت محرومند پس در تاريکي مي‌بينند و زندگي مي‌کنند.

تصورات، نظرات و واقعيات آنها هم غالباً تنها توهم است و بس. آنها کاملاً با روشنايي، با به نور ديدن و به نور شنيدن بيگانه‌اند و با هر چه بيگانه‌اند آن را با حرص و ولع انکار مي‌کنند و بر آن مي‌تازند. يافته‌هاي آنها بافته‌هاي آنهاست. بافته‌هايي که در تاريکي به وجود آمده و اين بافته‌ها هميشه زشت و ناهنجارند…

برگرفته از کتاب آمین 1

www.ostad-iliya.org

 کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

معلم بزرگ تفکر – استاد ایلیا رام الله

.

معلم بزرگ

به روايت ال ياسين

آموزش‏هاي عمومي ايليا «ميم» درباره حضور الهي، تجربه عشق الهي، احياء روح، انقلاب دروني، نور زنده، هدايت الهي و زندگي متعالي مي‌باشد. همچنين آموزش روش‌هاي تفکر و تحقيقات براي طيفهايي از مخاطبان عمومي بارها برگزار شده است. در مقاطعي و براي تعداد کمتري از شاگردان، طي دوره‌هاي عمومي، علاوه بر تعليمات معنوي و معرفتي، گاهي نيز مباحثي مانند علم موفقيت، ازدواج هماهنگ، تغذيه نوراني، کلام خلاق، روش‌ها و سبک‌هاي مبارزه باطني، روشهاي سخنراني و نويسندگي و تحقيق، نشانه شناسي در طبيعت، روشهاي درمان ديناميکي، تفسير و تحليل متن و روشهاي انسانشناسي مطرح شده اما عمده سخنراني‌هاي عمومي به مبحث معنويت الهي و معرفت باطني اختصاص داشته است.

ايليا براي سواد ظاهري اهميت زيادي قائل نشده است و براي مطالعه، جريان زندگي، زمين و آسمان، نشانه‌ها و تغييرات را بعنوان بهترين کتاب توصيه مي‌کند. هماهنگ عمل کردن با روح و حرکت کائنات يکي از مهمترين توصيه‌هاي اوست که علت اصلي توفيق‌ها و پيروزي‌ها شمرده شده است. او بارها اشاره کرده است که «مسيح و مسح شدگان ديگر زنده‌اند و تعليم مي‌دهند» اما درباره اين مطلب توضيح بيشتري نداده است.

 امروزه تعداد شاگردان و پيروان استاد ايليا «ميم» به دهها هزار تن مي‌رسد با اين وجود او تعداد شاگردان واقعي خود را اندک مي‌داند. او به افرادي که ندانسته در گمراهي گرفتار هستند، بي‏ توجه نبوده است و افراد غيرمذهبي را طرد نکرده است. درواقع اکثريت پيروان او کساني هستند که رابطه خوبي با دين و مذهب نداشته‏اند و غالباً از تحصيل‏ کردگان و اهل علم هستند. بيشتر هواداران او را اشخاصي غيرمذهبي تشکيل مي‏دهند که با وجود عدم رعايت دقيق احکام ديني، براي معنويت و حقايق دروني اهميت قائل‏ اند. رابطه او با چنين اقشاري از جامعه عميق بوده است. ولي ارتباط او با افراد متکبر، متعصب، بدبين و مدعي که اکثراً هم اهل بدبيني و انکار و بي‏ حرمتي هستند، بسيار سرد است و اغلب بدون توجه از کنار آنان مي‏گذرد.

در بين پيروان و شاگردان ايليا از همه اقشار مردم ديده مي‏شود. کودکان خردسال، پيران هشتاد ساله و نود ساله، جوان، ثروتمند، فقير و حتي معدود اشخاصي که احتمال تأثيرپذيري آنها خيلي کم است مانند افرادي که قبل از اين به فساد و اعتياد مشغول بوده‏ اند يا تا ديروز خود را استاد يا افرادي فوق العاده مي‏ ناميدند و شاگرداني داشتند. او اکثر حلقه‏ هاي خود را کساني مي‏داند که در گمنامي و ناشناختگي زندگي مي‏کنند. از بعضي از شاگردان ايليا نيز توانايي‌هاي فوق العاده‌اي گزارش شده است.

ايليا با هر دسته از مردم با روش متناسبي ارتباط برقرار مي‏کند و هماهنگ عمل کردن يکي از ويژگي‏هاي شاخص اوست. با شخص روشنفکر به يک روشنفکر تمام عيار مبدل مي‏شود و با يک شخص عامي و ساده آن چنان ساده برخورد مي‏کند که انگار خودش هم از همان جماعت است. در اينطور مواردي دو آتشه مي‏شود يعني از مخاطب خود خيلي شديدتر مي‏شود. او با اينکار، مخاطبان خود را به فرا رفتن از قالبي که در آن گرفتار شده ‏اند فرا مي‏خواند.

از جمله تأکيداتي که ايليا عملاً و به دفعات به همراهان خود داشته است مسئوليت‏ پذيري و کار را تمام و کامل انجام دادن، انکار محدوديت‏هاي دروغين، پرهيز از دروغ، تمرين مبارزه، حذف امور غيرضروري، کنترل نفس، آمادگي براي از خودگذشتگي کامل، حفظ اسرار، وفاداري محض، و هماهنگ با روح عمل کردن است.

در دوره غير عمومي تعاليم (zx، دوره نجومي يا روح زايي: فن آوري‌هاي متافيزيکي…) مباحثي مانند هنر رويا بيني خلاق، ارتباط روحي، جابجايي روحي، صيد انرژي (صاد ميم)، تجربه‌هاي موازي و غيره از جمله خطوط تعليمي محسوب مي‌شود.

اين آموزش‌ها تنها براي معدودي از معرفت جويان برقرار است و به نظر مي‌رسد که ورود به اين دوره آموزشي طي سلسله آزمون‌هايي دقيق و تحت شرايطي خاص صورت گرفته و احتمالاً به همين دليل، تابحال عده کمي از اشخاص موفق شده‌اند به آن راه پيدا کنند. او خود ورود به اين دوره‌ها را براي همه شاگردان لازم ندانسته است و آنرا تنها براي معدودي از افراد توصيه کرده است. کارورزان باطني پيش از ورود به اين نوع از آموزش‌ها عهدي را مي‌بندند که در آن بر حفظ اسرار، عدم استفاده شخصي از آموخته‌ها و توانايي‌هاي کسب شده و اجراي وظيفه باطني و رعايت بعضي از شرايط نامتعارف تأکيد شده است.

آموزش‌هاي ايليا «ميم» ابعاد متعددي دارد بطوري که در زمينه‌هاي مختلف زندگي انسان قابل تعميم است و از تفسير آنها در شرايط مختلف مي‌توان به راه حل‌هاي بديع و فوق العاده‌اي دست يافت. آموزش‌هاي او داراي سه جنبه ذهني، قلبي و روحي است و تماميت انسان را خطاب قرار مي‌دهد. يگانگي با يکي، روح يافتگي، بيداري باطني، انقلاب در روح، نجات روح، نوريافتگي، تجربه حضور الهي و عشق الهي، برقراري ارتباط زنده با خداوند، بيانهاي مختلفي است که او در اشاره کردن به هدف عنوان کرده است. جواب او به مسائل مختلف زندگي کامل و دقيق است. بعضي از افراد مطلع از مکتبهاي باطني، عمق و کيفيت آموزش‌ها و حرکات او را در مقايسه با جريانهاي مختلف معنوي و باطني به مقايسه جويبار با رودخانه بزرگ يا برکه و دريا تشبيه کرده اند. بيدار شدن از خواب و هوشيارانه زيستن يکي از جنبه‌هاي آموزش او مي‌باشد که مورد تأکيد قرار گرفته است.

او به بعضي از شاگردان جملات کوتاهي را واگذار مي‏کند که به هسته‏ هاي تعليمي مشهورند و آنها براساس اين جملات کوتاه به نوشتن داستان يا شرح و تفسير تعاليم باطني مي‏پردازند. وقتي اين جملات باز شده‏اند نشان داده‏اند که معني‏ها و ابعاد زيادي را در خود به صورت نهفته داشته ‏اند. استفاده از تمثيل و داستان و استعاره‌ها يکي از روشهاي خاص آموزش اوست.

تمثيل‌ها و استعاره‌هايي که او در آموزش هايش بيان مي‌کند داراي معاني عميق و ابعاد گوناگوني است که مي‌توانند اوضاع را به تصوير بکشند و راه حل‌ها را نشان دهند. او کلماتي کليدي و خلاق را به بعضي از شاگردان خود براي حل مسائل و مشکلات داده است که بسيار کارساز بوده اند.

روش‌هايي که او براي انديشيدن توصيه مي‌کند گوناگون و استثنايي است و غالباً با آن چيزي که در روش‌هاي معمول هست تفاوتهاي زيادي دارد. نگاه کردن از بالا به مسائل و مشاهده موضوعات از زواياي سي و شش گانه يکي از روش‌هاي عملي اوست که تحت عنوان آموزه نگاه 360 درجه شناخته مي‌شود. اين آموزه بطور عملي نشان مي‌دهد که چگونه مي‌توانيم از همه زواياي ممکن به مسائل نگاه کنيم.

ايليا تغييرات و نشانه‌ها را به شکلي تفسير مي‌کند که انگار در حال خواندن متن يک کتاب است و به صداها طوري گوش مي‌دهد که انگار معني‌هاي پنهان در آنها را مي‌شنود. در اين زمينه دو کتاب نوشته شده که حاوي تجارب افراد از توانايي خارق العاده او در معني کردن نشانه‌ها و تغييرات است. نگاهش به چيزها طوري است که به نظر مي‌رسد متوجه درون چيزهاست. او به شدت هوشمند است و هوشياري خارق العاده اش به گونه‌اي است که انگار در يک لحظه در جاهاي مختلف و در زمانهاي مختلفي حضور دارد. هوشمندي عجيبي که در واکنش‌هاي او وجود دارد با گذشت زمان واضح‌تر مي‌شود. گاهي رفتار او براي بينندگان نوعي ديوانگي ساختگي يا تجاهل به حساب مي‌آيد که اين موضوع نيز روشي است براي سنجش و آزمون. از طرفي او به نحو اعجاب برانگيزي خلاق است. انگار همه حرفها و حرکاتش از اعماق يک مرکز خلاقيت مي‌جوشد. طراحي بيش از دويست پروژه تحقيقاتي، طرح سي و هفت داستان تعليمي، ابداع دهها روش NX (روش‌هاي فعال سازي مغزي ـ ذهني)، ابداع دهها فرمول تفکري بديع و طرح انواع نظريات بنيادي، بروزاتي از اين خلاقيت عظيم است.

ديدگاه‌هاي او در موضوعات معمول زندگي مانند ازدواج، خانواده، حکومت، شغل مناسب، تغذيه، دين و غيره تفاوت زيادي با ديدگاههاي معمول دارد. وقتي نظرش را در باره موضوعات مختلف مي‌گويد يا ايده اش را در مورد خاصي مطرح مي‌کند غالباً نظرات و نقشه‌هاي ديگر کم رنگ مي‌شوند. با اين حال نظرات و مواضع اصلي اش را در باره خيلي از چيزها واضح نمي گويد و آنها را اغلب به صورت سربسته مي‌گويد.

او خود را بعنوان معلم زندگي و تعليم دهنده حقيقت معرفي کرده است و به «زندگي حقيقي و پرداختن به حقيقت زندگي و دوري از زندگي موهوم و دروغين» کراراً توصيه کرده است. درباره بسياري از حرفهايي که در باره اش گفته شده است سکوت مي‌کند يا پاسخ صريحي نمي دهد و کشف حقايق را به سوال کننده واگذار مي‌کند.

معني اين واگذاري ممکن است اين باشد که تا چيزي را دروناً نيافته‏ ايد و متوجه نشده ‏ايد، قبول نکنيد.[1] از نظر او انسانها به گروه‏هاي مردگان، خفتگان، اوهام‏زدگان… و بيداران تقسيم مي‏شوند که بيداران خودشان هفت دسته‏اند و تنها اين هفت گروه به نجات و بزرگي رسيده‏اند و به تجربه زندگي حقيقي نائل شده‏اند.

ايليا «ميم» از اينکه در ميان دوستداران خود به يک بت مبدل شود دائماً گريخته است و بعضي اوقات صرفاً به دليل شکستن اين بت ساخته شده در اذهان برخي از دوستداران، به اعمال ظاهراً شکننده‏اي دست زده است. او دائماً پيروي و وفاداري ياران خود را آزموده و آنان را اصطلاحاً غربال کرده است و از اين رهگذر بعضي وقتها بجاي جذب افراد آنان را دفع کرده است. به نظر مي‏رسد، در موقعيت‏هايي خود را به عمد در معرض محکوم شدن قرار داده است و همراهان خود را به قضاوت شتابزده تحريک کرده است بلکه شايد او را محکوم کنند…

اينکه انسان به حرف و ادعا و عنوان نيست و به شعور و انديشه‌ها و نشانه هاست يکي از تأکيدات اوست. تفاوتي نمي کند که انساني بگويد من آدم خوبي هستم يا بدي، چون همۀ مردم جهان ادعاهاي زيبا و مقبولي دارند، پس اگر کسي بگويد راستگو هستم به همان اندازه مهم نيست که بگويد دروغگو هستم چون اين هردو، ادعاست. چيزي که واقعيت فرد را نشان مي‌دهد، محصولات اوست، نشانه‌هاي اوست. اعمال و انديشه‌هاي اوست، جز اين همۀ انسانها تمايل دارند که ادعا کنند و بگويند خوب و بسيار خوب هستند…

او گاهي در برابر تحريکات مختلف با سکوت و بي‏واکنشي مواجه شده است و همين موضوع موجب ترديد يا ابهام بعضي از اطرافيان وي شده است. در بعضي از گزارشاتي که در اينباره وجود دارد وقايع چندي مورد اشاره قرار گرفته که حاکي از همين مطلب است. مثلاً در خاطره‏اي نقل شده که او در برابر درخواست و اصرار بعضي از افراد که از او خواسته بودند تا عمل خارق العاده‏اي انجام دهد و حتي در ادامه، به تمسخر و توهين دست زده بودند، با بي‏تفاوتي و خاموشي برخورد کرده بود که همين موجب ترديد بعضي از شاگردان شده بود يا اينکه در جايي مورد تهمتهايي شديد قرار گرفته که به آن جوابي نداده است. در مواردي به سؤالاتي که گاه خيلي ساده هم بوده‏اند، جوابي نداده است و از طرف سؤال‏کننده به ندانستن متهم شده است. در موارد متعددي او جملاتي را در محکوميت خود گفته است. البته اينها جملاتي چند پهلو بوده‌اند که مي‌توان معناي محکوميت را نيز از آن استخراج کرد. «اگر انسان هست چه نيازي به دفاع از خود دارد و اگر نيست چرا بايد تلاش کند خود را اثبات نمايد…».

ايليا «ميم» علاقه‏اي به آشکار شدن در بين جمع از خود نشان نداده است و شهرت و معروفيت را نوعي اسارت مي‏داند و به آن پشت کرده است. با تقليد کورکورانه مخالف است و حتي تقليد (کورکورانه) از خود را براي يارانش مجاز ندانسته است. با مطلق‏گرايي شاگرداني که به بهانه همانندي با او به آن دست مي‏زنند مخالف است و ايده‏آل افراد را در هر زمان، آن چيزي مي‏داند که به تناسب شايستگي و آمادگي به آنها مي‏رسد.

در مقابل نظريات تصديقي و تأييد کننده‌اي که پيرامون ايليا «ميم» رام الله وجود دارد اظهار نظرهايي منفي هم به چشم مي‌خورد. اظهاراتي که از طرف منتقدان مختلف و غالباً با حالتي بدبينانه يا متعصبانه نسبت به او ابراز شده است. خلاصه بعضي از انتقادات مطرح شده اين است که او فردي کافر، مرتد و بدعت گذار است يا ساحر و جادوگر است. بعضي هم معتقدند که او شخصي ديوانه است و عده‌اي ابله و ديوانه را به دور خود جمع کرده است. جالب اينکه بعضي از طرفداران انقلاب، او را عامل استکبار جهاني براي کوچ دادن جوانان به سمت غرب دانسته اند. عصبيتها و تناقض‌هاي شديدي که در بعضي از اين انتقادات به چشم مي‌خورد مي‌تواند بيانگر واقعيت‌هاي ناگفته‌اي باشد که در دل انتقادات وجود دارد.

چکيده بعضي از نسبتها و انتقادات ديگر را مي‌توان اينطور بيان کرد: روح مسيح، شيطان، ساحر و جادوگر، روح خدا، ساي باباي سوم، بنيادگراي مدرن، پسر خدا، معلم جهاني، مروج خرافات و تحجرگرايي، پسرخوانده آمريکا، گاندي ثاني، مفسد في الارض، کافر و ضد خدا، معجزه گر، مدعي قرآن، شياد، پسر شيطان، ليدر فرهنگي غرب درخاورميانه، مدعي الوهيت و حلاج جديد. او بر ضرورت تحولي جهاني به صورت بديهي اشاره کرده است و آنرا حتمي و نزديک مي‏داند و تأکيد کرده است که بايد خود را آماده و مهيا کنيم.

طيفهايي از پيروان او بويژه نزديکان و آشنايان قديمي‌تر به تأکيد شهادت مي‌دهند که او داراي نيروهاي خارق العاده و قدرت عظيم روحي و شعور استثنايي است. آنان براي مدعاي خود به صدها تجربه و مشاهده حضوري خود و ديگران استناد مي‌کنند. آنها شديداً به اين موضوع اعتقاد دارند که کلام او داراي قدرت تغيير دهنده و بسيار اثرگذار است و اينکه کلمات او بسيار کارسازند و چيزهايي که مي‌گويد واقع مي‌شود. بعضي از گزارشها و تجربيات مذکور، تاکنون در چندين کتاب و در نشريات مختلف، بيان شده است. چندين کتاب در باره اعمال خارق العاده و توانايي‌هاي او نوشته شده است و فيلم‌هاي مستندي از شاهدان بسيارِ اين وقايع تهيه شده است. بخشي از اين فيلم‌ها و کتابها در باره استاد روح الله و اعمال او مي‌باشد…

او به تعدادي از پيروان خود عهدي را داده است که محتواي اصلي آن با اين عبارت بيان مي‏شود «الهي تسليم و خدمتگزارم». اين عهد با عبارتهاي مشابهي نيز بيان شده است اما در همه شکل‏ها بر مفهوم تسليم استوار است. اصل عبارت: «الهي ‌اي که با مني تسليم و خدمتگزارم و روز و شب تو را مي‏خوانم».

www.ostad-iliya.org

 کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله


[1] این جمله، نقل به مضمون است.

توطئه هاي دو زمانه بر علیه ایلیا رام الله

توطئه هاي دو زمانه

به روايت ال ياسين

همان سال اولي كه آموزش هاي عمومي استاد در تهران شروع شد يعني حدوداً سال 1375، مدت كوتاهي بعد از آغاز دوره ها، چند نفري كه انگشت شمار هم بودند در جلسات حاضر مي شدند كه براي ما خيلي مشكوك به نظر مي رسيدند. نوع سؤالاتي كه آنها از استاد مي پرسيدند، شك برانگيز بود. انگار مي خواستند ايشان را وادار كنند كه حساسيتهاي ديني و اجتماعي را ناديده بگيرند و مثلاً بعضي از مسلمات ديني را انكار كنند. سؤالات نسبتاً ماهرانه و در شرايط حساسيت برانگيز و به صورتي تنش زا پرسيده مي شد و زمينه اي از فشار را براي پاسخ دهنده به همراه داشت. درخواستهايي كه گاه و بيگاه اين چند نفر مطرح مي كردند، مشكوك بود. مثلاً درخواست مي كردند با حكومت برخورد كنيم. اما اين درخواست ارتباطي با تعليمات استاد نداشت. تعليمات در بارۀ عشق الهي، ايمان به خدا، حضور خدا، تسليم الهي، نور خدا و نجات و هدايت بود اما مثلاً بعد از پايان جلسه، يكدفعه يكي از آنها مي گفت كه ما براي رودررويي با حكومت آمادگي كامل داريم و ما اين را به نمايندگي از دوستانمان مي گوييم. اما آنها جمع خاصي نبودند. كمتر از بيست نفر بودند كه حضور خود را در جلسات مختلف تقسيم كرده بودند.

يكي از آنها يك بار جدولي رمزي را بعنوان وسيله اي براي تماس مخفيانه افراد با همديگر پيشنهاد داد. طراحي اين وسيلۀ پيچيده كار يك متخصص در امور امنيتي مي توانست باشد. يكي از اينها يك بار در بارۀ اين سوال كرد كه آيا مسيح (ع) پشت سر امام زمان (ع) نماز مي خواند؟ آنهم در فضايي تحريك آميز و در حضور چند نفر مسيحي و براي محكوميت آنها.

ما مدتي اين افراد را بطور نامحسوس زير نظر داشتيم و متوجه شديم كه برنامۀ منظم و ويژگي هاي رفتاري مشخصي دارند. آنها يك برنامۀ تخريب غيرآشكار را داشتند. ما بعد از مطالعۀ دقيق و كامل و چند ماهۀ اين افراد و با توجه به شواهدي كه جمع كرديم مطمئن شديم كه آنها برنامه هاي زيركانه و موذيانه اي را براي تخريب عملي و اجرايي استاد و جمعيت، دنبال مي كنند. موضوع را همراه با شواهد آن به ايليا اطلاع داديم. ايشان گفتند فرصت خوبي است، بگذاريد كارشان را بكنند و شما هم كارتان را بكنيد.[1] [2]

ما كار خود را در اين مي دانستيم كه بر برنامه هاي آنها اشراف داشته باشيم و شواهد را جمع آوري كنيم. حتي فيلم هاي اين افراد را از بقيه جدا كرديم. نامه هايشان را از آرشيو نامه ها خارج كرديم…

اينها در نامه هاي خود، استاد را با عبارات مشابهي خطاب قرار مي دادند كه در بين ال ياسين معمول نبود. خطابهاي آنها به شخص استاد، كلمات حساسيت برانگيز ديني و اسلامي بود. مثلاً مي نوشتند حضرت ولي الله الاعظم، بقيه الله، آيت الله العظمي، مجاهد بزرگ، قطب الاقطاب، فرزند رسول الله (ص)، ولي امر… در حالي كه استاد علناً گفته بود كه او به معناي مصطلح مذهبي نيست، پيشواي مذهبي نيست، به مسائل شرعي و مذهبي وارد نمي شود، قطب هيچ فرقه اي نيست و هكذا، و اين نوع تأكيدات را ايشان بارها از طريق بيانيه ها و در جلسات مختلف و بويژه از طريق جلسات عمومي اعلام مي كردند.

گزارش هاي مستند مردمي هر روز ارسال مي شد كه در آنها اخباري مبني بر مشاهدات افراد از پديده هاي فوق العاده و عجيب بود. همچنين گزارش هايي در بارۀ رؤياهايي كه مردم از اقشار مختلف، در ارتباط با استاد ديده بودند. ما گزارش هاي ارسالي اين افراد را هم جدا كرديم و وقتي با مرجع مربوطه كه مراحل متعدد، پيچيده و نسبتاً دشواري را براي تأييد يا عدم تأييد اين گزارشات طي مي كرد، هماهنگ كرديم، ديديم كه گزارش هاي ارسالي اين افراد، كاملاً ساختگي و غيرواقعي است. مثلاً آنها نوشته بودند كه ما هفتۀ قبل با استاد در يكي از كوههاي شمال بوديم و از ايشان كارهاي خارق العاده اي ديديم و شرح آن كارها را نوشته بودند. اما ما خبر داشتيم كه اينها هرگز هيچ ارتباط نزديكي با ايشان نداشتند و استاد با آنها همراه نمي شدند. خوابهايي كه نوشته بودند دربارۀ استاد ديده اند از نظر واحد بررسي رؤياها، غيرواقعي و ساختگي بود چون با مؤلفه هاي آنها كه گمان مي كنم چهل و هشت مؤلفۀ ارزيابي بود، نمي خواند. احتمال داديم كه نقشۀ آنها در اين زاويه آن باشد كه اينها مي خواهند بروند و برعليه استاد شهادت دهند يا به تخريب ايشان بپردازند و مثلاً با اين نامه نگاري ها بگويند كه خود ما هم گزارش نوشته ايم و اينها دروغ يا تحت شرايط خاصي بوده است. به همين دليل از آن زمان، ضد اين توطئه را تدبير كرديم و آماده نگه داشتيم تا در زمان لازم استفاده شود. گزارش هاي اين چند نفر شايد (به نقل از مسئول امور مستندسازي) حدود يك دويست و شصتم گزارش هاي ارسالي بود.

براي ما محرز شده بود كه ا ز هر 260 گزارش مربوط به اخبار مكتوم و رؤياها، حداقل يك مورد آن غيرواقعي است. اما دوستان ما در بخش مستندسازي و ثبت وقايع و رؤياها ارقام ديگري داشتند. آنها اعتقاد داشتند در هر سي گزارش اخبار مكتوم، يك گزارش اشتباه يا ساختگي وجود دارد. آنها راه حل نسبتاً سخت و بسيار مفصلي را براي تأييد يا عدم تأييد يك گزارش طي مي كردند و گاهي براي تأييد يك گزارش، يكي دو سال وقت لازم مي شد.

در همان زمان يكي از دوستان به ما هشدار داد كه مراقب «توهم توطئه» باشيد و به دليل جايگاهي كه ما براي ايشان قائل بوديم اين تذكر را جدي گرفتيم و دوباره و با خوش بيني بيشتري همه چيز را مرور كرديم اما دوباره به همان نتيجۀ قطعي رسيديم: اينها دائماً و بصورت برنامه ريزي شده و منسجم قصد داشتند ضرباتي سنگين و تخريب كننده را به استاد، تعليمات ايشان و كل جمعيت وارد كنند. از راههاي مختلفي وارد مي شدند. در ماجراي كوي دانشگاه مي خواستند ال ياسين را وارد معركه كنند اما موفق نشدند. اولين باري كه با استاد برخورد شد يكي از آنها پيشنهاد خودكشي براي رفع تهديد از استاد را مطرح كرد كه خيلي زود مردود شد.

«اگر شنيديد كه منافقي در حال دفاع از حق است باور نكنيد زيرا هيچ حقي موافق منافقان نيست و هيچ منافقي به واقع حامي حق نيست. اگر منافق را در راستي و درستي ديديد بدانيد كه حقه‏اي در كار است و بزودي بازي وارونه خواهد شد.»                                                       ایلیا «میم»

ما متوجه شديم كه دو نفر از اين افراد، مراكزي را به نام استاد راه اندازي كرده اند و در آن آموزش هاي بدعت آميز و ناهماهنگي را كه اختلافات زيادي با تعليمات استاد داشت ارائه مي دهند. آنها به چند نفر از خانم ها پيشنهاد ارتباط جنسي داده بودند و دو نفر از آنها كه زن بودند، يكي شان همين مسئله را با سه نفر از آقايان مطرح كرده بود. بهترين كاري كه ما مي توانستيم بكنيم مستندسازي و جمع آوري شواهد و مدارك كارهايي بود كه آنها در حال انجامش بودند. آمادگي ما و قدرت مقابلۀ ما با جريانهاي موذيانۀ تفرقه و توطئه كاملاً از گذشته بيشتر شده بود.

مهمترين روشي كه اينها مي خواستند براي تخريب و ضربه زدن بكار ببرند تحريف و جعل واقعيت بود. بيشتر كارهايي كه مي كردند، به شكلي بر پايۀ تحريف بود و به تحريف و جعل ختم مي شد.

بعد از چند سال متوجه شديم كه بيشتر اين افراد با يكي از دستگاههاي … در ارتباط مستقيم هستند و برنامه هاي آنها، طراحي شخصي شان نبوده بلكه برنامه هايي با سابقۀ طولاني بوده است. آنها آمدند تا ضربات سنگين خود را وارد و كل اين جنبش خلاق را مضمحل كنند. مي خواستند در قالب شاگردان و نزديكان استاد ظاهر شوند و با تكيه بر جعل و تحريف، همه چيز را زير سؤال ببرند. مي خواستند جمعيت را به آشوبگر تبديل و از اين طريق آن را نابود كنند اما موفق نشدند. خواستند همه چيز را در زماني كه دستگاه… به آنها اشاره مي دهد با شهادت دروغ و تحريف ها بي اعتبار كنند و ما هم كه بر اين توطئه دوزمانه و چندزمانه آگاه بوديم تلاش كرديم تا با جمع آوري مستندات و شواهدي كه بتواند به يك روشنگري جهاني در بارۀ تحريف و دروغ و جعل بينجامد، خود را آماده نگه داريم. در سالهاي اخير ما متوجه شديم كه اين افراد در بعضي از جريانات بزرگ معنوي حضور مشكوكي دارند و لازم ديديم كه دوستان خود را باخبر كنيم.

www.ostad-iliya.org

 


[1]

[2]  دانا از دشمنانش بيشتر استفاده مي‌كند تا نادان از دوستانش. مثل اسپانیولی

ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله

.

 

 

 

خورشید دیگری نشان دهید تا ما هم بپذیریم – خطاب به دشمنان ایلیا رام الله

خورشید دیگری نشان دهید تا ما هم بپذیریم

لا اله الاهوالحيّ القیوم

منصورون-فرزندان ایلیا

فرض را بر اين مي گيريم كه ما ياران وفادار ايليا نيستيم. ما دوستداران او نیستیم. ما با او پیوند و ارتباطی نداریم. بلکه ارتباط ما یک رابطۀ ریاضی وار و مکانیکی است. فرض را بر این می گیریم که ما نه اهل عشق و دوستی هستیم، نه اهل قدرشناسی و ارتباط معنوی. فرض را بر این می گیریم که ما دلّال هستیم. شاگردانی که هویت اولیۀ آنها معامله گری و دلالی است و نه خدمتگزار و وفادار به خداوند و آنکه با اوست.

سالهاست که طالبان مذهبی و القاعدۀ فرهنگی به ما شاگردان و پیروان ایلیا «میم» می گویند از او جدا شوید، دست بکشید و دوری کنید. و هر زمان به بهانه ای این را می گویند: ایلیا شما را سحر و افسون می کند. ایلیا موجود بسیار خطرناکی است. ایلیا شما را کافر!!! و بی خدا!!!!! می کند. ایلیا سنت ها را از یاد شما می برد. ایلیا جادوگر است. شیطان است. خدا با ایلیا نیست بلکه با ماست! ما که شبانه روز کارمان دروغ گفتن، توطئه کردن، تهمت زدن، فحاشی و بدگویی کردن است.

حالا که فرض را گرفتیم که ما دلال و اهل معامله هستیم و همین هم هویت ماست، چرا شما بجای این همه فحش دادن به ایلیا، این همه بدگویی و توطئه و تخریب، این همه پرونده سازی و سایت و روزنامه و ویژه نامه و سریال و میزگرد تلویزیونی، چرا بجای این هزینه های افسانه ای و غیرقابل باور، برای اینکه رابطۀ این (به فرض) دلالان و معامله گران را با ایلیا قطع کنید، به یک کار کلیدی دست نمی زنید تا همه چیز تمام شود؟

ما ادعا می کنیم و ادعای خود را سالهاست از زوایای مختلف تجربه کرده ایم، که ایلیا بزرگترین معلم باطنی است. در طول این سالها، همۀ ایران که هیچ، حضوراً و نیز از طریق اینترنت همۀ دنیا را گشته ایم و کسی را حتی شبیه به او هم ندیدیم. این گوی و این میدان، چرا برای در هم شکستن این اعتقاد ما کسی را به میدان نمی آورید که علوم باطنی و دانش تفكر را بیشتر از ایلیا یا مانند ایلیا بداند؟

چرا بجای این همه سر و صدا و فحاشی و توهین، بجای این همه دروغ و جعل، بجای این همه گاف و بلوف، بجای این همه چنگ و دندان نشان دادن و خط و نشان کشیدن، یک مناظره با موضوعیت علوم باطنی (کهن و مدرن) نمی گذارید، تا هم ایلیا در هم شکسته شود و آرزوی بزرگ شما القاعدۀ فرهنگی به تحقق برسد، و هم اعتقاد ما فرو ریزد. اگر ایلیا بزرگترین معلم تفکر نیست چرا این را سالهاست نمی توانید ثابت کنید. چرا یک مناظرۀ تلویزیونی راه نمی اندازید تا هم برای شما و هم برای ما و هم برای خود ایلیا واقعیت آنچه می گویید روشن شود. اگر کسی هست که در مسائل جهان امروز و عصر حاضر، مسائلی که همۀ زندگی ما به آن وابسته است، نسبت به ایلیا داناتر یا حتی شبیه به اوست چرا او به میدان نمی آید تا دهها هزار نفر از پیروان ایلیا که به قول طالبان مذهبی همه در ضلالت و گمراهی اند، نجات پیدا کنند. بقیۀ مردمی هم که با ایلیا آشنا نیستند لااقل یک نجات بزرگ را تجربه خواهند کرد. اگر کسی علم زندگی را، زندگی در هزارۀ سوم را و زندگی باطنی را بیش از ایلیا یا مانند او مي داند و می تواند، چرا نمی آید و ما را با خود نمی برد. چرا بجای نشان دادن قمه و تفنگ، اِبا (ادارۀ برخورد با ادیان)، فردی داناتر و تواناتر از ایلیا را به مردم نشان نمی دهد، تا همه چیز به یکباره و در یک ساعت حل شود. در این ماهها و سالها قیل و قال و فحاشی زیاد شنیدیم. وبلاگ ایلیا 74 که یادمان نرفته. تجسم و تحقق شخصیت ادارۀ برخورد با ادیان. سرشار از زشت ترین توهین ها و فحاشی ها و پلیدترین نفرت ها. آقایان اِبا، مسئله خیلی ساده است اما چرا شما از حل آن عاجز هستید؟ ایلیا، باغبان ماست. بدترین فرض را هم بگیرید به اینکه ما درختانی دلال و فرصت طلب باشیم، چرا شما باغبانی خوبتر از آن، یا مانند آن یا حتی کمتر از آن ولی شبیه به آن، باغبانی دانا و توانا را به ما معرفی نمی کنید، تا مسئله حل شود. داناتر از ایلیا نمی توانید؟ تواناتر و قوی تر از او در مسائل باطنی و علم زندگی و دانش تفکر نمی توانید؟ پس کار دیگری بکنید. کسی را به ما نشان بدهید که خوبتر و عمیق تر و زنده تر از او (یا حتی مانند او یا شبیه او) بتواند با مردم و جوانان رابطه برقرار کند. این را هم نمی توانید؟ پس جذابتر از او را به ما نشان بدهید.

لااقل کسی را نشان بدهید که بتواند بهتر از او یا مانند او به مسائل مردم و جوانان پاسخ دهد. کسی را بیاورید که بتواند لااقل مانند او ذهن ها را فعال و قلب ها را احیاء و روح ها را فروزان کند. چرا نمی توانید؟ چرا علی رغم سالها درخواست ما نتوانستید؟ ما را بارها به قم سفارش کردید. بارها به قم رفتیم. اما با هزار تردید و بدبینی جدید برگشتیم. به هر کس که ما را تا امروز معرفی کردید، ما بیشتر و بیشتر یقین کردیم و بر ما مسلم شد که ایلیا بی نظیر، استثنایی و بسیار بسیار بزرگ تر از تصور شماست.

اگر این الماس، همان الماس کوه نور نیست، چرا درخشنده تر از آن را ارائه نمی دهید تا داستان به پایان خود برسد. اگر درختی پربرکت تر، پرمحصول تر، خلاق تر و موثرتر از این هست چرا نشان نمی دهید تا ما هم مجذوب و شیفتۀ آن شویم.

آقایان اِبا! آقایان ادارۀ القاعده! یک دلیل دارد: چنین کسی (در حيطه علوم باطني و تفكر) وجود خارجی ندارد. اگر داشت در این همه سال اگر هم کشف نمی شد لااقل نشانه هایی از او بدست می آمد. هر ستاره ای حتی اگر هم بسیار دور از زمین باشد اما تأثیرش به زمین می رسد. آقایان ادارۀ طالبان! برای اینکه این روح بزرگ را زنده بگور کنید، بیایید از قیل و قال و فحاشی دست بکشید و کار کوچکی بکنید: یکی بزرگتر از او را یا مانند او را به میدان بیاورید. با شعار و روش های تخریب و شیوه های دروغ سازی و جعل و شایعه نمی توانید به ما بقبولانید که ایلیا نیست، به جهان هم نمی توانید بقبولانید چون به زودی جهان هم ایلیا را خواهد شناخت.

آقایان القاعده. آقایان طالبان. آقایان ادارۀ برخورد با ادیان. آقایان اِبا!

تبلیغات در دست شماست. روزنامه ها و رسانه ها در اختیار شما هستند، صدا و سیما درخدمت شماست، دادگاه و قانون هم به ارادۀ شماست، شما همۀ ابزارهای زور و تزویر را در اختیار دارید، می توانید مثل القاعدۀ عراق ما را بگیرید و با صدها ابزاری که در دست دارید، ما را وادار کنید تا چند روزی تقیه کنیم و اعتقادات خود را پنهان نماییم. حتی اگر لازم شود طبق روش قدیمی شما فیلم ضبط کنیم و شما هم از این فیلم ها برعلیه ما استفاده کنید. همان روش زورگیرها و اراذل و اوباش معروف که از قربانیان خود فیلم می گیرند و مونتاژ مي كنند تا هر وقت خواستند از آن استفاده کنند. اما با این کارها و صد بار بدتر از اینها هم نمی توانید تجربه های ما را، دریافت های ما را، کشفیات ما را و رویاهای تحقق یافتۀ ما را تغییر دهید. ما در سرزمین یخ و انجماد سالهاست کنار آتشی نشسته ایم که زندگی ما را نجات داده. نه اینکه رستگار شده ایم بلکه او ما را از مرگ رهانیده. ما سالهاست که این آتش زنده را تجربه کرده ایم، نور و گرمای زندگی بخش آن را، ذوب شدن یخهای وجودمان را که هنوز هم در حال ذوب شدن است. حالا شما برای خاموش کردن این آتش همۀ روشهای حقه بازان، جعالان و دروغگویان را به اجرا گذاشته اید. حرف ما این است. آتشی حقیقی تر از این، آتشی خلاق تر از این، آتشی روشن کننده تر از این به ما و به همۀ مردم نشان دهید تا مسئله حل شود. شجاعت داشته باشید. اگر می بینید که نیست، مرد و مردانه بگویید نیست چون حتی اگر هم شما نگویید مردم به کشف و یافته های خود اعتماد دارند و گفتن یا نگفتن شما تأثیری در حال آنان ندارد.

آقایان القاعده، آقایان اِبا. اگر شما بگویید «ماست سفید است» مطمئن باشید دیگر مردم باور نخواهند کرد. سالهاست که مردم به این نتیجه رسیده اند. می دانند در پشت هر حرف شما حقه ای، تزویری و سوء استفاده ای نهفته است. از ما می خواهید که شما سرور ما باشید، شما خط دهنده و راه برندۀ ما باشید. مسئله ای نیست اگر چنین آمادگی و شایستگی را در خود سراغ دارید، بسم الله، به میدان بیایید و نشان دهید که شعور شما، دانایی شما، توانایی شعورمند شما و بزرگی شما بیش از ایلیا، یا مانند او یا حتی نزدیک به اوست. اما مطمئن هستیم که شما کسی را به میدان نخواهید فرستاد، چون اگر بود، دوازده سال فرصت داشتید تا بجای هزاران خرابکاری، او را به میدان بفرستید. پس اگر انصاف ندارید لااقل با ابتدایی ترین اصول منطق به ما حق بدهید که چرا خود را یاران وفادار ایلیا و پیروان جدانشدنی او می دانیم. تازه کل این نگاه دربارۀ فرضی بسیار بدبینانه بود که ما هویتی دلال و معامله گر داشته باشیم اما هویت راستین ما همان است که ایلیا سالها در تفهیم و تثبیت آن تلاش داشت: تسلیم و خدمتگزار خداوند… متفکر و محقق… مبارز حق.

منصورون – فرزندان ايليا

www.ostad-iliya.org

کلیدواژه ها: ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ضد فرقه رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله ,ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله, ایلیا رام الله ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیارامالله, ایلیا رامالله, ایلیا رامالله ایلیا رامالله, ایلیا رامالله, ایلیا

 .

کدام شیطانِ بزرگ است ؟

كدام شيطان بزرگ است؟

اِبا  (ادارۀ برخورد با اديان) ,  همفكران اِبا (اِبائيان) و بطور كلي القاعدۀ فرهنگي و طالبان مذهبي, هر كسي را كه مثل آنها فكر نمي‌كند, هر كسي كه با نفرت و بدخواهي نمي‌انديشد, هر كسي كه براي ديگران هم حق حيات و انديشه و آزادي قائل است, هر كسي كه نفرت انگيز و دافع نيست را شيطان و شيطاني مي‌نامند..

در شمارش واژه‌هاي استعمال شده در نشريات طالبان  و  القاعده‌اي در ايران با يك بررسي ساده متوجه مي‌شويم كه كلمۀ شيطان و شيطاني بطور گسترده و مكرر دربارۀ موارد زير بكار رفته است:

1.آمريكا؛ ركورد  دار كلمۀ شيطاني و شيطان  بزرگ  آمريكا  است . احتمالاً چند ميليون بار اين كلمه در مجموعۀ اطلاع  رساني‌ها  و  خبررساني‌هاي  خبرگزاري‌ هايي كه طالباني فكر  مي‌كنند و از دار و دسته طالبان فرهنگي اِبا هستند, تكرار شده است.

2 .روساي جمهور آمريكا (با كليد واژه‌هاي شيطان, شيطان صفت, فاسد, شياد, كلاهبردار, حقه باز, دروغگو و…)

3 .روساي جمهور كشورهاي اروپايي  كه  در  مقطعي  از  زمان  انتقاداتي  نسبت  به  ايران  داشته‌اند و بيش از همه ساركوزي, رئيس جمهوري فرانسه (با كليد واژه‌هاي شيطان, شيطان صفت, فاسد, شياد , كلاهبردار ,  حقه باز, دروغگو و…)

4.همۀ دگرانديشان داخلي و من جمله اصلاح طلبان, طيف ميانه رو, جبهۀ مشاركت و بويژه سعيد حجاريان, دكتر سروش, كديور, اكبر گنجي, علي افشاري, محسن سازگارا

5.همۀ منتقدين سياستهاي جمهوري اسلامي در خارج از كشور, افرادي مثل دكتر عليرضا نوري زاده

6 .از سال 1386  و از  زمان  شروع  برخورد با معلم بزرگ ايليا ميم رام الله واژه‌هاي شيطان بزرگ, شيطان, دروغگو, كلاهبردار, فاسد و شيطاني  بيش  از  همگان به ايليا رام الله و سپس به معلمين معنوي سراسر دنيا, ساي بابا, اُشو  راجنيش , كريشنا مورتي , دالايي لاما و… تعلق گرفت. حجم استعمال واژۀ شيطان بزرگ و شيطان (در اينترنت,  در احضارهاي ادارۀ برخورد با اديان و در محافل مذهبي و فرهنگي طالباني وابسته به القاعدۀ فرهنگي و اخيراً  در برنامه‌ها  و ميزگردهاي  تلويزيوني شبانه)  دربارۀ ايليا رام الله به  حدي  بود كه احتمالاً اين واژه (شيطان بزرگ) به تناسب برش زماني و مكاني, بعد از عيسي مسيح (ع) (كه توسط روحانيون تندروي يهود, نسبت به ايشان بيان مي‌شد) دربارۀ ايليا رام الله بكار رفته است.

حالا بايد ديد شيطان كدام است؟

آمريكا, اروپا, غرب, روساي جمهوري آمريكا و اروپا, سازمان ملل , (به قول افراطيون  يهود) عيساي مسيح, يا به قول بخش امنيتي برخورد  با  اديان  و  مذاهب, شيطان و بلكه شيطان  بزرگ ايليا رام الله! و يا آنکه يک چوب به دست گرفته و  چهره شيطاني  و  نفاق آلود  خودش را در همه مي‌بيند و همه آنها را با همان يک چوب, به يک اسم و يک نسبت و يک جرم, به باد توهين و تخريب گرفته است؟ به راستي چه کسي شيطان است؟

منصورون- فرزندان ایلیا

روش جدید درمان بیماری ها با استفاده از ویتامین درمانی

داروشناسي طبيعي- قسمت دوم

در اواخر دوران بربريت مدرن بود كه بيماري بري بري براي اولين بار توسط «فونك» ضربه فني شد. فونك با اعتقاد به اصل «از آب كره بگير» توانست از پوسته برنج ماده ايي كريستالي را بدست بياورد كه بيماري بري بري را «برو بيرون» مي كند يعني از بدن بيرون مي كند. او نام اين ماده عجيب را «آمين حياتي» گذاشت و بنابراين كلمه ويتامين از كلمه «آمين حياتي» گرفته شد. ويتامين ها عناصري هستند كه بدن براي انجام فعاليت هاي حياتي خود به آن احتياج دارد اما قادر به ساختن آن ها نيست و بنابراين بايد آن ها را از طريق تغذيه بدست بياورد. مصرف ويتامين ها آنقدر ضرورت دارد كه يكي از ويتامين شناسان بزرگ مي گويد: «اگر انسان ويتامين ها را مصرف نكند بيمار مي شود اما اگر ديگر عناصر مورد نياز خود را مصرف نكند فقط دچار ناراحتي مي شود» البته همين تأكيد بر ضرورت مصرف ويتامين ها، تصورات اشتباهي را هم درباره آن ها به وجود آورده است. مثلاً عموم مردم فكر مي كنند همه ويتامين ها براي همه بيماري ها و نارسايي ها تأثير مثبت دارند. اتفاقاً‌در اين مقاله، توصيه من اين است كه فكر نكنيد همه ويتامين ها براي همه بيماري ها و نارسايي ها مناسب اند. فكر كنيد كه براي هر نوع نارسايي و بيماري ويتامين هماهنگ با خودش كاربرد دارد. و حتي فكر كنيد بعضي از ويتامين هاي ناهماهنگ مي توانند بعضي از اختلالات را تشديد نمايند…

:ادامه حكايت كشف ويتامين ها و شكل گيري ويتامين درماني

لينوس پالينگ، كه دو بار برنده جايزه نوبل شده بود، در سال 1968 از روشي به نام «پزشكي اورتو ملكولر» سخن گفت. «اورتو» به معني ايده آل و بهترين است. قدم اول او كه انعكاسي جهاني يافت، تاكيد او در مصرف مقدار زياد ويتامين c براي جلوگيري از سرماخوردگي بود. اين، تنها قدم اول بود. در قدم هاي بعدي، درمانگران اين روش، به درمان ديگر بيماري ها بوسيله ويتامين هاي مختلف پرداختند. از بيماري هاي جسمي گرفته تا اعتيادهاي مختلف و حتي بيماري هاي رواني و عصبي. اورتوملكولرها  براي شيوه درماني خود به چند دليل استناد مي كردند.

يك. روده بسياري از انسانها، به دليل زندگي متمدن، در شرايطي قرار گرفته است كه قادر به جذب ويتامين ها نيست بنابراين بايد ويتامين ها را به صورت مصنوعي به خورد بدن داد.

دو. مغز انسان براي عملكرد مطلوب خود به انواع ويتامين ها نياز دارد و بسياري از بيماري هاي رواني و ذهني، به دنبال كمبود برخي از ويتامين ها بوجود مي آيند.

سه. با تغيير ميزان تراكم عناصر موجود در بدن انسان مي توان به بيماران كمك كرد.

لازم به ذكر است كه در روش مگاويتامين، بر تجويز بعضي از ويتامين ها مانند ويتامين C  و   B3ودر مواردي ويتامين  E و  B و  A تاكيد بيشتري مي شود.

در اين مقاله كوتاه، سعي دارم تا شما را با كليات،‌ و نكات كاربردي تر و مهم تر «ويتامين درماني» آشنا كنم. در ويتامين درماني براي هر بيماري و اختلالي تجويزي ويتاميني وجود دارد اما در اينجا قصد من اين نيست كه به همه بيماري ها و اختلالات اشاره كنم بنابراين بعضي از شايع ترين اختلالات را ذكر مي كنم

:و حالا چند نسخة درماني فوق العاده

آدم طاس بايد شش بار بوق بزند و يك بار آي بكشد.

دردهاي عصبي را با ويتامين «پ» فارسي (و نه انگليسي) مي شود تخفيف داد.

داروي فشار خون پايين «اسب» است.

بوي بد دهان را با «جيپس» مي توان رفع كرد.

اگر كسي خستگي اعصاب داشته باشد بايد خود را با كلمه «بد» كه توسط يك الكن تلفظ مي شود درمان كند. نسخة او «بببد» است. و كسي كه مي خواهد دوپينگ كند كافي است با همين روش كلمة بس را بگويد يعني بگويد «بببس»

كساني كه لاغرند و مي خواهند وزن شان اضافه شود داروي شان در الفباي انگليسي است .

آدم چاق را بايد لام سيبيلش را كند.

كسيكه ريزش مو دارد بايد با سه سوت بگويد «ب» اما بع نگويد چون در شأن گوسفند هاست.

درمان «زكام» در «داس» است.

بي اشتهايي را با «سبد» مي شود حل كرد و اشكال در رشد كردن را با «سِبد»

درمان قاعدگي دردناك به كمك «باده» صورت مي گيرد.

يبوست را با «كاسب» مي شود از بين برد.

اگر دندان هايتان فقر ويتامين دارد راه حل در «عدس» است اما نه عدس خوردني.

براي درمان آنژين بايد اسب را مثل دو ساله ها تلفظ كرد و گفت «ابس» (نه اشب) بقيه را هم ديگر خودتان حدس بزنيد.

رمز گشايي

اصطلاحاتي كه در بالا ذكر شد، همه واقعي بودند. اين اصطلاحات، تركيب ويتاميني درمان كننده را در مورد بيماري مربوطه نشان مي دهند. بنابراين:

ويتامين درماني طاسي مي شود: ويتامين هاي  B1+B2+B3+B6+B+I (يعني 6 بار بوق بزند يك بار آي بكشد

دردهاي عصبي: B12+B6+B1 (وقتي سه تا ويتامين ب را با هم جمع كني يك ويتامين پ فارسي به دست مي آيد يعني: ب+ب+ب = پ

فشار خون پايين: اسب يعني A.C.B1)

بوي بد دهان: جيپسG.I.P.C))

خستگي اعصاب B1. B3. B6. D(بببد)

لاغري: اي بي سي دي ايي اف … (يعني      A. B. C. D. E. Fمنتهي    Bآن شامل B1+2+3+6+1  است با اين توضيح كه B11 ، يعني كارنيتين از آن اشتها آورهاست).

چاقي مفرط: C  E.B1. I   (و اختصاصاً براي اضافه چربي:  J)

ريزش مو:B2. B5. B8 (ببب)

زكام: داس D+A+S

بي اشتهايي: سبد يعني C. A. B 1+2+8+11. D (مخصوصاً اگر اين سبد خوردني پر از ويتامين   B11باشد چون   B11معروف به ويتامين اشتهاست(.

قاعدگي دردناك: باده (B1+3+6  A. D+E)

يبوست: كاسب (يعني  B1 =2=3=5=6K A C)

فقط ويتامين دندان ؛: عدس (A.D.C)

آنژين: ابس شامل A+B1+C

دردهاي عصبي:   B1. B6. B12  (يعني ويتامين پ فارسي چون ب+ب+ب مي شود پ)

اشكال رشد (سِِِبد، همان سبد منتهي با لهجه … آره  يعني    A+D+B(كمپلكس). C .E

طاسي: اگر آدم طاس شود بايد 6 بار بوق بزند و يه بار «آي” بكشد يعني:I+B1+B2+B3+B6+B8

و اما …… اين بار رمزها را  مي گويم؛ اصطلاحات را خودتان پيدا كنيد!

پيري:B3  وE

فشار خون بالا:B2. B3. C2. E. I. J. P. B1   (كمي شبيه لاغري شد)

خشكي و سختي پوست:A. B1. B2. C. C2. P   و كلاً براي بيماري هاي پوستي B3  البته B3 ضد اسهال هم هست

تب:A. C

دوپينگ: C. B. B6.B3 ,و ؟؟؟

ضد تهوع:   B6(الته اگر تهوع شما ناشي از خوشي مسافرت هوايي يعني در هواپيما باشد   B1موثر است

ضعف تغذيه: Bكمپلكس

كاهش حافظه: B1+B3

ورم پلك:B8. B2. C. A

سنگ كليوي:E. B13. B6

نفخ:  B13(چون بي اش 13 است فكر نكنيد كه نحس است بلكه نحسي معده را از بين مي برد)

كار فكري زياد:Bكمپلكس و C

ويتامين هاي متخاصم و ويتامينهاي متحد

اگر بدون توجه به اختلالات احتمالي و بدون داشتن بيماري خاص مي خواستيد ويتامين خواري كنيد بايد به شما عرض كنم كه بعضي از ويتامين ها دوستان نابابي براي همديگر هستند و اگر آن ها را با هم وارد بدن تان كنيد بايد منتظر باشيد كه كميهم بي ادبي و بي تعادلي از خود نشان دهند …

از طرفي بعضي از ويتامين ها هم خيلي با همديگر سازگار و صميمي هستند. مثلاً تركيب ويتامين هاي C+B3+P يك گروه دوستي است كه براي همه بزرگسالان توصيه مي شود. حالا اگر در اين تركيب ويتامين J را جايگزين B3 كنيد كارايي اين گروه دوستي تغيير مي كند و توانايي اصلي آن ها سم زدايي از كبد خواهد شد. گروه هاي سازگار و ناساز گار مختلفي بين ويتامين ها و مواد معدني و كلاً ريز عنصر ها وجود دارد البته گروه هاي دوستي فقط در ميان ويتامين ها با هم نيست بلكه چنين هم خواني هايي ميان بعضي از ويتامين ها با بعضي از اسيدهاي آمينه يا مواد معدني هم وجود دارد. بعنوان مثال به گروه هاي دوستي زير توجه كنيد:

ويتامين  Aاثر بخشي بيشتري با كلسيم، فسفر، منيزيم و سيلينيوم دارد.

ويتامين B با كوبالت، مس، آهن، منگنز و پتاسيم رفيق تر است.

ويتامينC علاقه بيشتري به كلسيم، مس، منيزيم، سلنيوم و سديم دارد وقتي با آن ها است كارهاي بيشتري از او بر مي آيد.

ويتامين E كلسيم، آهن، منگنز، فسفر، پتاسيم، سلينيوم، سديم و روي را به عنوان هم گروه هايش ترجيح مي دهد و با آن ها بهتر مي تواند كار كند.

ويتامين طبيعي به از ويتامين مصنوعي

ويتامين ها به مقدار اندك در ميوه ها و سبزي ها و ديگر غذاهاي طبيعي وجود دارند. اما همين مقدار اندك، بسيار با اهميت تر و تأثير گذار تر از ويتامين هايي است كه به صورت مصنوعي تهيه مي شوند. ويتامين هاي مصنوعي تأثير گذارند اما ممكن است پيامدهاي منفي (هر چند ضعيف) را نيز به دنبال داشته باشند. بنابراين فقط وقتي از ويتامين مصنوعي استفاده كنيد كه ويتامين طبيعي در دسترس نيست.

نكته: اگر مجبور شديد كه از ويتامين مصنوعي استفاده كنيد بد نيست كه در جعبه آن ها چند دانه برنج بگذاريد چون برنج با جذب رطوبت، مانع از مرطوب و تخريب شدن قرص هاي ويتامين مي شود.

اگرچه هر گردي گردو نيست ولي هر ويتي ويتامين است

فكر مي كنيد چند نوع ويتامين وجود دارد ؟ بيشتر مردم جوابشان به اين سوال، ويتامين هاي  B. Aاز B1 تا B6وB12)  .D. C. B  و   Eاست. ولي جواب درست به اين سوال كه چند نوع ويتامين وجود دارد اين است:

خدا مي داند چند نوع ويتامين وجود دارد اما تا زمان ما اين ويتامين ها كشف شده:

چندتايي كه بالا گفتم بعلاوه PP .O. N. M. L. K. J. I. H. G. F (با پَپه اشتباه نگيريد) PH، U.T

از طرفي وقتي مي شنويم ويتامين  B1تا  B12فكر نكنيم كه از  B1تا  B12ويتامين  داريم در واقع ويتامين هاي B معروف تر عبارتند از: B1 تاB12. B8. B10  B6  .

بنابراين عملاً ويتامين   B9 و B8 و B7نداريم. اما تعدادي ديگر از ويتامين هاي   Bداريم كه به دليل ناتواني در امر تبليغات و نتيجتاً مشهور نشدن، معرف حضورما نيستند مانند:

BX. BT. BC. B17. B15. B13

ويتامين ها را دور نريزيد

اگر مي خواهيد ويتامين هاي خود را از ميوه ها و سبزيجات و غذاهاي معمولي تهيه كنيد (كه بهتر است همين كار را بكنيد مگر اينكه غذاهاي طبيعي در دسترس نباشد) چند گفته را ناگفته نگذاريم:

سبزيجات را بعد از شستن، مدت زيادي در آب نگه نداريد تا ويتامين آن ها «زيادي كم» نشود.

سالاد را همان موقعي كه مي خواهيد بخوريد درست كنيد مخصوصاً‌ گوجه فرنگي را.

سبزي ها را با يك چاقوي تيز و در عين تميز كاري، برش بزنيد چون ويتامين هاي   AوC خود را در نتيجه ناشي بازي هنگام خرد كردن، از دست مي دهند.

اگر نتوانستيد ميوه و سبزي را تازه تازه مصرف كنيد، توجه داشته باشيد كه سبزيجات و ميوه جاتي كه فوراً منجمد شده اند عناصر حياتي شان بيشتر از آن هايي است كه چند روز در يخچال بوده اند.

سبزيجات منجمد شده را همان طور  در حالت منجمد بپزيد و سعي نكنيد اول يخ آن را ذوب كنيد.

غذاهاي تازه از منجمد شده كاملاً بهتر اند اما غذاهاي منجمد هم كاملاً از كنسرو شده بهتر اند.

هر چه زمان پختن و آب غذاهاي حاوي سبزي، كمتر باشد، تاثيرگذاري ويتاميني آنها، مؤثر تر است.

شيرهايي كه در بطري هاي بي رنگ هستند در مقابل نور آفتاب ويتامين هاي  A.D و  B2خود را از دست مي دهند. نان ها هم در برابر نور مواد تغذيه ايي خود را مي بازند.

موادي كه هنگام تهيه، برشته يا قهوه ايي رنگ مي شوند ويتامين  كمتري دارند. همچنين اگر به ويتامينC و B1بيشتري احتياج داريد، در غذاي خود جوش شيرين نريزيد.

وقتي غذا را در ظروف مسي مي پزيد ويتامين هاي E، Cو اسيد فوليك آن ها از بين مي رود. در عوض ظروف آهني مي توانند آهن غذاي شما را بيشتر كنند (شوخي نمي كنم) ولي ويتامين   Cرا  از بين مي برند .

 

www.ostad-iliya.org