هفت طريق يكي

هفت طريق يكي

در روح … مى‏توان هفت ناحیه را متصور شد. پس اگر شعور هفت نوع است، دانايان نيز به طور كلى هفت گروه‏اند…

عده‏اى با كلمات دانسته‏اند و دانسته خود را نيز از كلمات آموخته‏اند. اين‏ها متفكرند. و اكثر مبارزان نيز از ميان متفكرانند.

عده‏اى ديگر از رؤياها مى‏آموزند و دانايى‏شان بواسطه معرفت رؤياست.

بعضى مشاهده‏گرند. اينان مى‏بينند و از اين بينايى است كه درمى‏يابند. هوشيارند و اين هوشيارى از نگاهشان است.

گروهى ديگر به ظاهر خاموش‏اند. به سكوت رفته‏اند و آنچه مى‏دانند از ناگفته‏هاست بنابراين امكان بيان يافته خويش را با كلمات ندارند. آنان در ارتباط با اسرارند. رازدان‏اند پس بر دهانشان قفل زده شده و درباره اسرار چيزى نمى‏گويند، چون تفسيرى از آن ندارند.

عده‏اى ديگر قلبيون‏اند. آن‏ها با قلب خود مى‏دانند. حس مى‏كنند و از همين طريق باخبرند. اصل روششان دوست داشتن است و از راه همين مهرورزى است كه آگاه مى‏شوند.

 …

 لكن همه اين هفت گروه در روح‏دانان خلاصه مى‏شود. روح‏دانان از تمام انواع شعور و قدرت هفتگانه، و از همه مراتب روح هفتگانه برخوردارند. اين‏ها يكى‏دانند. يكى را دريافته‏اند و همه چيز را به او يافته‏اند. اينان از يك حقيقت نامحدود برخوردار شده‏اند كه در همه چيز هست و همه چيز از اوست. پس هر چيز را به لزوم مى‏دانند و هر كار را به لزوم مى‏توانند. همذات‏گرى، يكسان‏بينى و يكسونگرى از ويژگى‏هاى آنان است. به سهولت قادرند خود را بجاى فرد يا چيز ديگرى بگذارند و از موضع آن، زندگى را تجربه كنند. در همه چيز يكى را مى‏بينند و مى‏شنوند. تنها يكى را پذيرفته‏اند و هر چه پذيرفته‏اند حامل آن يكيست. همه چيزشان همان يكيست و به دو و چند آلوده نمى‏شوند. اينان سرشار از روح الهى‏اند. زنده‏اند، و قادرند جريان‏هاى زندگى‏بخش را سرايت دهند و جارى سازند… انواع هفتگانه شعور در دسترسشان است. بر سكوت و رؤيا و مشاهده و تفكر… احاطه دارند لكن بنابر لزوم طريق دانايى‏شان در شرايط مختلف تغيير مى‏كند اما با اينحال يكى بيش نيست.
زندگى آن‏ها تماماً لا اله الا هوست و همه حركاتشان بر همين اصل است. كامل‏ترين و بالاترين، بلكه دانايى و توانايى نامحدود براى اينان است. اين دانايى پاسخگوى همه نيازها و سؤالات و خواسته‏هاى بشر در همه سطوح است…

«برگرفته از مكتوبات، نشریه هنر زندگی متعالی، شماره اول»