گوشه ای از نظریه نگاه خلاقه
بینش های بنیادی و بنیادهای بینشی
اعمال و رفتار و گفتار انسان، انعکاس اندیشههای اوست و اندیشه، محصول بینشها و بینشها تابع نوع نگرشها یا بنیادهای بینشی ماست. پس برای آنکه کسی را بشناسیم اگر بتوانیم به بنیادهای بینشی او که عمیقتر از بینشها و اندیشههای اوست نگاه کنیم، راه کوتاه تری را انتخاب کرده ایم.
در این سالها، بعضی از بنیادی ترین بینشهایی که داشته ام و برخی از اصولی که بر اساس آنها نگاهها و اندیشه هایم به وجود آمده، اینها بوده اند: اصل نگاه خلاقه. نسبی گرایی و عدم مطلق گرایی. اصل هماهنگی. عدم قطعیت. امكانپذیری نامحدود. كوانتوم. اثر مشاهده شونده. ارتباط میدان ها، ضد میدانها و فرامیدان. کثرت گرایی و تنوع گرایی (پلورالیزم). تعیین کنندگی کلام. میزان بودن شعور و قوانین آگاهی. سطوح هفتگانه و سه گانه. فرمولها و ضد فرمول ها. زندگی فراگیر و جهان زنده. نظریه ابَرریسمانها. اصل هولوگرام. واقعیت جهانهای موازی و اصول دیگر.
از اولین آن شروع میکنم، از نگاه خلاقه. اما حتی اگر بخواهم یكی از اینها و نتایج آن را شرح دهم برای هر یك اقلاً یك كتاب پر حجم باید نوشت. پس فقط به آن اشاره میكنم.
در سالهایی که گذشته، شناختم از خدا بر این مبنا بوده که حقیقت همانطور تجربه میشود که به آن نگاه میکنیم، همانطور بر ما آشکار میشود که آمادگی اش را داریم و همانطور آن را مییابیم که امکان یافتنش را داریم. این نظریه که یکی از بنیانهای بینشی ام بوده است منشأ اندیشههای بسیاری شده است. منظورم از نگاه، چیزی فراتر از باور است. گاهی ما چیزی را باور داریم اما واجد نگاه آن نیستیم. نگاه از جنس باور نیست، از جنس تلقین نیست بلکه از جنس بینش است… ادراک و آگاهی است. در درون خود دیدن است…
حالا که یکی از الفبای زندگی ام، اصل نگاه خلاق شد، بخشی از جهان بینی ام هم بر اساس همین اصل تغییر کرد. با این مبنا وصفی که از خدا داشته ام اینطور بوده که تجربۀ انسان از خدا متناسب است با نگاه و اندیشههایی که او دربارۀ خدا دارد. نمیدانم كه آیا از دیدگاه شریعت این نظر درست است یا خیر؟ البته ما در متن دین هم آیات و احادیثی داریم كه مشابه این را میگوید مثلاً آنجا كه میفرماید: ای فرزند آدم من برای تو همان هستم كه درباره ام میاندیشی یا در مواردی كه در دین، انسان، پرهیز داده شده از گمان بد درباره خداوند و تشویق شده به حسن ظن درباره او. طبق اصل نگاه خلاقه، نگاه انسان به خدا هر چه باشد، خداوند همانطور بر او آشکار میشود. نه فقط خدا بلکه نگاه انسان به خودش، به جهان، به اشیاء، به سرنوشت و احتمالات، هر طور که باشد، این نگاه، تعیین کننده بوده و محصول تجربی مشابه خود را پدید میآورد.[9]
پس اگر کسی نگاهش به خدا این باشد که خدا دعای او را مستجاب میکند اگر چه در یک لحظه هزار چیز را بخواهد، خداوند همانطور رفتار خواهد کرد و اگر انتظار کسی از خدا این باشد که مثلاً خداوند رابطه عمیق تری نسبت به فلان قدیس، با او داشته باشد، پس همینطور خواهد شد و خداوند به انتظار او جواب میدهد و این فارغ از آنست که فرد کیست، چه مذهبی باشد چه نباشد. حالا این احتمال پیش میآید که ممکن است نسلی از انسانها پدید بیاید که تجربۀ آنها از خدا و از هستی بسیار کاملتر و عمیقتر و گستردهتر از حتی بعضی از بزرگان و بعضی از انبیاء باشد. یا آیا ممکن است هر کسی که بخواهد معجزه گر شود چون به فرض، نگاهش به خدا همین است و او خدای خود را خدایی معجزه گر و پاسخ دهنده به دعاها میبیند، این اتفاق واقع شود؟ پاسخ من به این سوالات و مشابه آنها بله بود.[10]
قانون نگاه خلاقه همۀ حدود را قراردادی فرض میکند بنابراین همۀ حدود و مرزها را قابل عبور میداند. نگاه خلاقه میگوید انسان میتواند هر طور که بخواهد خدا را تجربه کند. میگوید هر کس خدای خود را دارد و با این حال خدا یکی است. این اصل بیان میكند كه ما میتوانیم تعیین کنندۀ تجربۀ خود از خدا باشیم و تعیین کنیم خداوند چگونه در زندگی ما ظاهر شود. اما آیا شرع، چنین چیزهایی را مردود میداند یا تائید میكند؟ شریعت دارای حدود و بلکه یک وجه اصلی آن همان حدود است و برای اكثر چیزها حد کاملاً معلومی را تعیین میکند اما نگاه خلاقه میگوید همه چیز میتواند نامحدود باشد، هر تجربه ای، هر دریافتی، هر ارتباطی، هر دانش و هر قدرتی و بلکه همۀ زندگی. شریعت میگوید ارتباط مستقیم با خدا به انبیاء اختصاص دارد اما نگاه خلاقه میگوید اگر کسی بتواند همان نگاه انبیاء را به خدا داشته باشد، همان ارتباط را با خدا تجربه خواهد کرد و حتی اگر عمق و وسعت این نگاه از بینش انبیاء بیشتر باشد، پس ارتباط او با خدا از آنها هم عمیقتر و خوبتر است. معنای این اندیشه آن است که ممکن است هنوز هم همچنان خداوند مانند گذشته با انسانها ارتباط بسیار مستقیم و نزدیكی داشته باشد. و همانطور که با همۀ پیامبران خود در ارتباط بوده، با انسانهای دیگر هم در ارتباط مستقیم باشد. این به معنای امتداد پیامبری نیست، نظر شخصی هم نیست. به این معناست كه هر انسانی می تواند با خداوند، رابطه زنده و حقیقی و پاسخ یاب داشته باشد. حتی ممكن است رابطه او از رابطه بسیاری از انبیاء گذشته نیز با خداوند عمیق تر و زنده تر باشد.[11]
نگاه خلاقه میگوید خداوند میتواند و بلکه کاملاً ممکن است همان کارهایی را که ظاهراً برای انبیاء و بزرگان دین انجام داده است برای هر انسان دیگری که آنطور خدا را نگاه کند و مانند آنان دربارۀ خدا بیندیشد تکرار کند اما شرع، آن عجزات را مختص آن بزرگان میداند… آن میگوید دیگر کسی قادر نیست مانند آن بزرگان باشد اما نگاه خلاقه میگوید هر چقدر بتوانی ببینی، همان قدر هستی، هر چه ببینی، همان هست…
این نظریههای بنیادی در همۀ ابعاد زندگی و در لحظه به لحظۀ آن حرفی برای گفتن و روشی برای زیستن دارند بنابراین ممكن است در نقاط متعددی این نوع سوالات پیش بیاید، مثلاً دربارۀ انسان.
دین تعریف مشخصی از انسان دارد اما تنوع توصیفی که نگاه خلاقه از ماهیت انسان و جهان ارائه میدهد آنقدر زیاد است که میتوان گفت به تعداد نگاههای انسانها در طول تاریخ، میتوان تعریفی از ماهیت انسان ارائه داد. شریعت میگوید فقط خداوند نامحدود است اما نگاه خلاقه میگوید اگر نگاه انسان متوجه بی نهایت شود، اگر تعریف انسان از من کیستمِ خودش نامحدود باشد، انسان هم میتواند نامحدود باشد، به خداوند بپیوندد و بر همۀ حدود غلبه کند…
یک دیدگاه دینی این است که سرنوشت انسان مقدّر است و از قبل معلوم شده است ولی اصل نگاه خلاقه میگوید سرنوشت انسان زاییدۀ بینشها و نگاههای اوست. محصول اندیشهها و کلام اوست. متأثر از اعمال و رفتار اوست. پس با تغییرات این نگاه، خواست خدا هم تغییر میكند. طبق این اصل، تجربیات زندگی ما شبیه آب هستند كه در ظرفهای مختلف ریخته میشوند و به شكلهای مختلف در میآیند. این ظرف، نگاه و بینش انسان است. واقعیتهای زندگی ما را بینشها و اندیشههای ما شكل میدهند. آنچه در بیرون تجربه میكنیم انعكاسی است از آنچه در درون خود داریم.
زندگی انسان زاییده شعور اوست و آنچه در درون اوست، در بیرون او نیز هست. سرنوشت تصویر آگاهی و نگاههای انسان است و سكان تغییرات زندگی انسان، تغییر آگاهی اوست. این اصل میگوید علت اصلی مسائل و رنجهای انسان، ناآگاهی و نگاه اشتباه است. بنابراین میگوید اگر میخواهی وضعیت خودت یا كسی را تغییر بدهی، نگاهت را دگرگون كن. اندیشه هایت را تغییر بده و بنابراین اعمال و رفتارت را عوض كن. اگر میخواهی مسائلت را حل كنی، آگاهی ات را اصلاح كن. هر چه میخواهی بشوی، در نگاهت آن را دریاب، آن گاه واقع میشود. واقعیت همان است و همان میشود كه تو میبینی پس تو میتوانی با تغییر شعور و آگاهی ات همه چیز را تغییر دهی و میتوانی با نگاه و بینش درونی ات، واقعیت را و تجربه ات را از زندگی، دگرگون كنی…
«تغییر زندگی به تغییر شعور است. درون خود را دگرگون كن تا در بیرون، دگرگونی واقع شود. پایین را تغییر بده پس حكم بالا تغییر خواهد كرد.»
در بعد اجتماعی تغییرات فرهنگی عمیق و گسترده را ضروری می دانستم. تا خودآگاهی یک ملت تغییر نکند، اوضاع آنها هم تغییری نمی کند پس هیچ تغییری پایدار و واقعی نیست مگر بر مبنای تغییر آگاهی و بینش های انسان باشد… این فقط یکی از بنیانهای فکریست و اینها فقط چند محصول آنند. حالا اگر همۀ آن نظریههای بنیادی مورد اشاره قرار گیرند و نتایج آنها بیان شوند باید همچنان تا روزها و بعدها گفت.
اصل انعکاس شعور با اینکه ظاهراً مشابه نگاه خلاقه است اما با آن متفاوت است و گاهی میتواند ظاهراً ناهماهنگیهایی ذهنی را با اعتقادات سنتی پدید آورد. و این اصل یکی از نظریههای الفبایی دیدگاههایم بوده است… در دل نظریه بنیادی شعور گفته میشود که میزان همه چیز شعور است. نمی گوید قدر انسان به اندازۀ تقوی و خداترسی اوست بلکه قدر و اندازۀ هر انسانی را متناسب با اندازۀ فهم و شعور او میداند.[12] … اصل انعكاس شعور میگوید هر چه در درون انسان است در بیرون او هم هست پس اتفاقات زندگی ما، صرفاً ریشه در غیب ندارند بلکه قسمتها و تقدیرات، از بُعدی انعکاس یافتۀ نوع و اندازۀ فهم و شعور ماست. میگوید انسانی بزرگتر است که شعور بزرگتری دارد نه عبادات (ظاهری) بیشتر. در حالیکه دین میگوید خداوند جن و انس را نیافرید مگر برای پرستش خود اما مطمئناً و در نهایت و برای اهل خرد، این دو مفهوم یكی است.[14]
شریعت، رعایت حدود الهی و اجرای احکام و دستورات دینی را ارزش میشمارد و خوب یا بد بودن انسان را، جهنمی یا بهشتی بودن او را بر این اساس تعیین میکند اما نظریۀ شعور، همه چیز را وابسته به فهم میداند. وابسته به نوع و اندازۀ درک انسان. میگوید بهشت صرفاً نتیجۀ اجرای دقیق احکام ظاهری نیست بلکه در نتیجۀ ادراک بهشت است که بهشت حاصل میشود و کسی به جهنم میرود که شعوری جهنمی دارد.[15] میگوید سرنوشت خوب یا بد انسان متأثر از شعور اوست. روزی انسان، روزیهای مختلف انسان در همۀ زمینه ها، ناشی از شعور اوست…
البته بعضی از این تضادهای ظاهری، تضاد میان بعضی از نظریههای بنیادی و دكترینهای جهان شمول با مذهب، هنوز برایم حل نشده و فكر نمیكنم كه برای جهان هم حل شده باشد. ای کاش روزی بیاید که علماء دین به این تضادهایی که احتمالاً ظاهری هم هستند، پایان دهند.
(کتاب آمین، جلد اول – برگرفته از نظریات ایلیا.میم)